شناسهٔ خبر: 14931371 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه شرق | لینک خبر

نشست‌هایی برای مراسم قهوه‌خوری دوستانه

اردشیر زارعی‌قنواتی

صاحب‌خبر -

دیدار سه‌جانبه رهبران ارشد اتحادیه اروپایی 22 ماه آگوست در عرشه ناو هواپیمابر «گاریبالدی» در ایتالیا ضمن پیام نمادین آن درباره ادامه بقای این اتحادیه بعد از خروج بریتانیا در همه‌پرسی موسوم به «برگزیت»، در بطن خود نشان‌دهنده تشدید مشکلاتی است که هم‌اکنون این ساختار منطقه‌ای را در چنبره خود گرفته است. نشست سران ایتالیا، آلمان و فرانسه در این دیدار و تأکید بر عزم اتحادیه اروپایی برای ادامه راه و اتحاد درونی، از آنجا اهمیت بیشتری می‌یابد که چند ساعت بعد از دیدار اول آنان دوباره در نشست دوم خود تصمیم گرفتند از عرشه گاریبالدی پای در خشکی جزیره «وینتوتنه» محل دفن «آلتیرو اسپینلی»، مبارز ضدفاشیست و از بنیان‌گذاران این اتحادیه، بگذارند.
خروج بریتانیا از ساختار اتحادیه اروپایی که در همه‌پرسی 23 ژوئن با 52 درصد در مقابل 48 درصد از سوی شهروندان این کشور تأیید شد، سونامی‌ای را به راه انداخت که موج‌های آن به‌شدت سواحل اروپایی را تهدید می‌کند. گمانه‌زنی رهبران اروپایی و حتی بسیاری از سیاست‌مداران موافق اتحادیه اروپایی در بریتانیا مبنی بر شوک بزرگ و سقوط اقتصادی این کشور در صورت خروج از این اتحادیه، نه‌فقط تحقق نیافت که هم‌اکنون دولت راست‌گرای «ترزا می» با مدیریت بحران، به‌مرور توانسته است تکانه‌های اولیه را تا حدود زیادی کنترل کند.  در جریان این نشست سه‌جانبه رهبران قدرت‌های بزرگ اتحادیه اروپایی درباره سه معضل مهم گریبان‌گیر این اتحادیه (بقای اتحادیه اروپایی – تروریسم بین‌المللی – بحران مهاجرت) مذاکرات فشرده و سختی را انجام دادند. در یک تقسیم کار از پیش تعیین‌شده هریک از این رهبران به فراخور موقعیت خود نسبت به چگونگی مواجهه اتحادیه اروپایی با معضلات پیشِ‌رو در مقابل خبرنگاران سخنانی را بیان کردند که نه‌فقط چیز تازه‌ای را دربر نداشت که نشان می‌داد هنوز آنان به ضرورت تجدیدنظر در سیاست‌های کلان و شکست‌خورده قبلی واقف نشده‌اند.  از یک طرف «ماتئو رنتزی»، نخست‌وزیر ایتالیا، به‌عنوان میزبان، ضمن اشاره به خروج بریتانیا همچنان بر عزم اتحادیه نسبت به تقویت همکاری‌ها و تشدید انسجام در ساختار این اتحادیه در آینده سخن گفت. از طرف دیگر «فرانسوا اولاند»، رئیس‌جمهوری فرانسه، که کشورش بیش از بقیه در معرض حملات تروریستی بوده است، بر لزوم مبارزه با این پدیده و دفاع مشترک از مرزها تأکید کرد. همان‌طور که پیش‌بینی می‌شد، «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان، نیز که در یک سال اخیر بیش از هر کشور اروپایی درگیر بحران پناه‌جویان بوده و طبق سیاست‌های وی این کشور بالاترین تعداد پناه‌جو را پذیرفته است، نسبت به قرارداد همکاری بین اتحادیه و دولت ترکیه که به دلیل تحولات جدید این کشور در آستانه فروپاشی است، به مهار این موج اشاره کرد.  این در حالی است که ایتالیا هم‌اکنون درگیر بحران بزرگ اقتصادی است که متأثر از سیاست‌های «ریاضت اقتصادی» اتحادیه اروپایی روزبه‌روز تشدید شده و تبعات آن در انتخابات محلی ماه گذشته موجب شکست ائتلاف حاکم شد. فرانسه نیز در این ماه‌ها نه‌فقط از گرداب فاجعه حملات تروریستی در امان نبوده که به‌تازگی حوادث تروریستی در شهر «نیس» جامعه فرانسوی را به‌شدت در وحشت فرو برده است. در این میان، سرمایه‌گذاری مرکل روی سیاست مهاجرتی دولت برلین نیز بعد از حوادث جنایی–تروریستی که یک پای آن در بین مهاجران قابل ردیابی بوده است، هم‌اکنون با انتقادات شدید درونی و حتی در بین هم‌حزبی‌های خود روبه‌روست.  خروجی این نشست سه‌جانبه و ادامه سیاست‌های گذشته ازسوی اتحادیه اروپایی نشان می‌دهد این رهبران و ساختار موجود اتحادیه به‌درستی به اهمیت مشکلات پی نبرده و همچنان به جای پرداختن به «علت» به دنبال واکاوی و آسیب‌شناسی «معلول» است. تمام ابعاد سه محوری که در این نشست رهبران فوق به آن توجه کردند، هرچند معضلات بزرگی تلقی می‌شوند که باید توجه شود، اما همگی تحت‌تأثیر ساختار بیمار اتحادیه اروپایی خود را تحمیل کرده‌اند. زنگ‌های خطر از خیلی وقت پیش در جریان بحران مالی در کشورهایی مانند یونان، پرتغال، ایرلند، اسپانیا و ایتالیا در حوزه سیاست‌های کلان اتحادیه در عرصه اقتصادی تحت عنوان برنامه‌های ریاضتی به صدا در آمده بود و رهبران اتحادیه به جای شنیدن صدای مردم و رأی‌دهندگان معترض این کشورها، با سیاست چماق و تنبیه به مقابله با آن رفتند. تروریسم اسلامی که امروز اتحادیه اروپایی را به‌شدت تهدید می‌کند و هرروز در گوشه‌اي از آن یک شط خون از خود بر جای می‌گذارد، یک‌شبه از آسمان نازل نشده و نتیجه سیاست‌های ماجراجویانه این دولت‌ها برای دخالت نامشروع در بحران‌های خاورمیانه از جمله در لیبی، عراق و سوریه است که امروز ترکش‌های آن به وسیله بازگشت به میهن تروریست‌های صادراتی رقم می‌خورد. مشکل پناه‌جویی از شاخ‌آفریقا و مناطق بحرانی خاورمیانه نیز بدون هیچ تردیدی محصول دوران آنارشی و در این حوزه‌های ژئوپلیتیک بوده است و شاید این سخن «معمر قذافی»، رئیس‌جمهوری معدوم لیبی، که قبل از سلاخی‌شدن خطاب به اروپاییان گفت: «شما با سرنگونی من بزرگ‌ترین سد هجوم آوارگان آفریقایی به سمت اروپا را شکستید»، به‌خوبی از نقش مخرب بروکسل در بی‌ثبات‌سازی و رقم‌خوردن پدیده مهاجرت در قالب موج‌های بزرگ انسانی، حکایت می‌کند.
بیماری در بطن ساختار اتحادیه اروپایی آن‌چنان ریشه دوانده است که نه‌فقط با چنین نشست‌های تکراری‌ای درمان نمی‌شود که حتی با اصرار بر تداوم سیاست‌های گذشته، زمینه برای سقوط سریع‌تر را هم فراهم می‌کند. ظهور و استقبال از جریان‌ها و احزاب راست افراطی در کنار افول حامیان وضع موجود در همه کشورهای عضو اتحادیه اروپایی امروز به درجه‌ای از طنز سیاست رسیده است که هر چقدر این نیروها بر طبل خروج از اتحادیه، مهاجرستیزی و موج‌سواری بر خر چموش تروریسم می‌کوبند و می‌گویند، سیل آرای توده‌های رأی‌دهنده را برای سبد رأی خود بیمه می‌کنند. همه نشانه‌ها و دلایل فروغلتیدن اتحادیه اروپایی در چنبره مشکلات به‌وضوح و روشنی خود را به رخ تصمیم‌گیران و رهبران اتحادیه می‌کشد، ولی به نظر نمی‌رسد تا به امروز چشمی برای دیدن و گوشی برای شنیدن باز شده باشد. البته ساده‌انگاری است اگر کسی فکر کند ایراد از جهل و ندانستن بوده، بلکه مشکل بیش از هر چیزی، در تصلب یک ساختار معیوب و همچنین ترجیح منافع نئولیبرالی کارتل‌های بزرگی است که اتحادیه را در خدمت کسب منافع و اهداف خود می‌خواهند. اتحادیه اروپایی روزی سقوط کرد که برنامه اقتصاد کینزی خود را در پای سیاست نئولیبرالی ریاضت اقتصادی قربانی و به‌نوعی طبقات کارگری و متوسط را در تشدید شکاف‌های طبقاتی بدون حفاظت رها کرد.