تیننیوز| سرانجام در صبح یکی از روزهای بهار 1356 ساکنان بندر بوشهر غول سفید بزرگی را دیدند که در بندر بوشهر پهلو گرفته بود. غول سفید آرام، اما غمگین، برپهنهی خلیج فارس لمیده بود و تقریبا هیچکس راز حضور این کشتی باشکوه را نمیدانست.
به گزارش خبرنگار تیننیوز، رافائل و خواهر کوچکترش میکلآنژ که سفر بیبازگشتی را از بندر جنوای ایتالیا آغاز کرده بودند، به محض ورود به خلیج فارس از هم جدا شدند. این جدایی همیشگی بود. میکلآنژ به بندرعباس رفت و رافائل به بوشهر آمد.
از همان صبحی که رافائل به بندر بوشهر رسید، مردم فوجفوج به کنار ساحل آمدند. با حیرت به رافائل خیره میشدند، دربارهاش گپ میزدند و با آن عکس میگرفتند. این برخورد مردم بوشهر، برخورد آنها با یک مهمان بود. شاید خبر نداشتند که، رافائل نیامده که برود، بلکه قرار است سالها مهمان همین بندر و همین مردم باشد. غول سفید با 50 خدمه ایتالیایی آمده بود، اما فعلا هیچکس حق ورود به عرشه آن را نداشت.
رافائل تقریبا یکسال بدون هیچ ماموریت خاصی در ساحل بوشهر لنگر انداخته بود رافائل باشکوه هیچ حرکتی نداشت. سفرهای باشکوهش به نیویورک تمام شده و در غربت، تنها و تنها نقش یک باشگاه تفریحی را به عهده گرفته بود. هرچند هرگز شلوغی و هیاهوی شاد آدمها را که پیش از این سفر داشت، تجربه نکرد. ظاهرا در این یکسال، تنها کمتر ازانگشتهای یک دست، مهمانیهایی در آن برگزار شده بود. تقریبا یک سالونیم بعد از ورود رافائل به بوشهر، کمکم زمزمههای رفتن خدمه ایتالیایی آغاز شد.
همان سال به شاه پیشنهاد شد، رافائل را به سفرهای دریایی بفرستند تا کارایی تجاری نیز داشته باشد. اما کشتی برای مردم بوشهر نبود، بلکه قرار شد کشتی برای مسافرین ثروتمند و اشراف، بازسازی شود و به این ترتیب سهم اهالی بوشهر، همان دیدنها و عکسگرفتنها باقی ماند. آنها قصد داشتند علاوه بر تعمیرات و بازسازیهای لازم، ظرفیت کشتی را هم از 1800 به 1300 نفر کاهش دهند و برای این کار هیئتی از ایتالیا به ایران آمد.
هئیت ایتالیایی کشتی را بررسی کرد اما آنها خبرهای خوبی نداشتند. ظاهرا سکون، عدم استفاده و آبوهوای گرم و شرجی بوشهر کار خودش را کرده بود. بدنهی کشتی زنگ زده بود. رافائل کشتی تفریحی اشرافی بود و در عرشهی مجلل آن از چوبهای مرغوب استفاده شده بود. اما این چوبها طاقت گرما و شرجی بوشهر را نداشتند و حالت طبیعی خود را از دست داده و حتی تغییر شکل یافته بودند.
با اینحال، تراژدی بزرگ، چیز دیگری بود. موشها، رافائل را فتح کرده بودند. آنها به طرز وحشتناکی داخل کشتی زاد و ولد کرده و در طول زمان رافائل را از درون جویده و پوسانده بودند. ضمن اینکه کمکم و از اواسط سال 57 خدمه ایتالیایی میخواستند بروند، اما توان مالی آن را نداشتند. علاوه بر این، ظاهرا سوخت کشتی هم تامین نمیشد.
قرار بود در زمستان سال 57 ملکه انگلیس به ایران سفر کند و بسیاری میگفتند خرید رافائل، یکی از دلایل این سفر بوده است. چراکه کشتی تفریحی ملکه انگلیس که قرار بود با آن به خلیج فارس سفر کند کوچکتر از رافائل بود و تقابل رافائل باشکوه در مقابل کشتی تفریحی ملکه انگلیس میتوانست معانی سیاسی خاص خود را داشته باشد. اما انقلاب اسلامی سال 57 نزدیک بود و دوران دیگری انتظار رافائل را میکشید...
∎
به گزارش خبرنگار تیننیوز، رافائل و خواهر کوچکترش میکلآنژ که سفر بیبازگشتی را از بندر جنوای ایتالیا آغاز کرده بودند، به محض ورود به خلیج فارس از هم جدا شدند. این جدایی همیشگی بود. میکلآنژ به بندرعباس رفت و رافائل به بوشهر آمد.
از همان صبحی که رافائل به بندر بوشهر رسید، مردم فوجفوج به کنار ساحل آمدند. با حیرت به رافائل خیره میشدند، دربارهاش گپ میزدند و با آن عکس میگرفتند. این برخورد مردم بوشهر، برخورد آنها با یک مهمان بود. شاید خبر نداشتند که، رافائل نیامده که برود، بلکه قرار است سالها مهمان همین بندر و همین مردم باشد. غول سفید با 50 خدمه ایتالیایی آمده بود، اما فعلا هیچکس حق ورود به عرشه آن را نداشت.
رافائل تقریبا یکسال بدون هیچ ماموریت خاصی در ساحل بوشهر لنگر انداخته بود رافائل باشکوه هیچ حرکتی نداشت. سفرهای باشکوهش به نیویورک تمام شده و در غربت، تنها و تنها نقش یک باشگاه تفریحی را به عهده گرفته بود. هرچند هرگز شلوغی و هیاهوی شاد آدمها را که پیش از این سفر داشت، تجربه نکرد. ظاهرا در این یکسال، تنها کمتر ازانگشتهای یک دست، مهمانیهایی در آن برگزار شده بود. تقریبا یک سالونیم بعد از ورود رافائل به بوشهر، کمکم زمزمههای رفتن خدمه ایتالیایی آغاز شد.
همان سال به شاه پیشنهاد شد، رافائل را به سفرهای دریایی بفرستند تا کارایی تجاری نیز داشته باشد. اما کشتی برای مردم بوشهر نبود، بلکه قرار شد کشتی برای مسافرین ثروتمند و اشراف، بازسازی شود و به این ترتیب سهم اهالی بوشهر، همان دیدنها و عکسگرفتنها باقی ماند. آنها قصد داشتند علاوه بر تعمیرات و بازسازیهای لازم، ظرفیت کشتی را هم از 1800 به 1300 نفر کاهش دهند و برای این کار هیئتی از ایتالیا به ایران آمد.
هئیت ایتالیایی کشتی را بررسی کرد اما آنها خبرهای خوبی نداشتند. ظاهرا سکون، عدم استفاده و آبوهوای گرم و شرجی بوشهر کار خودش را کرده بود. بدنهی کشتی زنگ زده بود. رافائل کشتی تفریحی اشرافی بود و در عرشهی مجلل آن از چوبهای مرغوب استفاده شده بود. اما این چوبها طاقت گرما و شرجی بوشهر را نداشتند و حالت طبیعی خود را از دست داده و حتی تغییر شکل یافته بودند.
با اینحال، تراژدی بزرگ، چیز دیگری بود. موشها، رافائل را فتح کرده بودند. آنها به طرز وحشتناکی داخل کشتی زاد و ولد کرده و در طول زمان رافائل را از درون جویده و پوسانده بودند. ضمن اینکه کمکم و از اواسط سال 57 خدمه ایتالیایی میخواستند بروند، اما توان مالی آن را نداشتند. علاوه بر این، ظاهرا سوخت کشتی هم تامین نمیشد.
قرار بود در زمستان سال 57 ملکه انگلیس به ایران سفر کند و بسیاری میگفتند خرید رافائل، یکی از دلایل این سفر بوده است. چراکه کشتی تفریحی ملکه انگلیس که قرار بود با آن به خلیج فارس سفر کند کوچکتر از رافائل بود و تقابل رافائل باشکوه در مقابل کشتی تفریحی ملکه انگلیس میتوانست معانی سیاسی خاص خود را داشته باشد. اما انقلاب اسلامی سال 57 نزدیک بود و دوران دیگری انتظار رافائل را میکشید...