در یکی از روزها که همراه داریوش فرهنگ بودم، نمایش «در انتظار گودو» به کارگردانی داوود رشیدی را در سالن تئاتر انجمن ایران و آمریکا دیدم که خود رشیدی هم همراه برخی از بازیگران صاحبنام دیگر در آن بازی میکرد.
دیدن این نمایش برایما که ابتدای راه و علاقهمند به بازیگری بودیم، بسیار زیبا و جذاب بود و به هیجانمان آورد.
فردا صبح به محل اداره تئاتر در میدان فردوسی، کوچه پارس رفتیم و در طبقه سوم، با آقای رشیدی ملاقات کردیم. یادم میآید افراد دیگری چون پرویز فنی زاده، فهیمه راستکار و دکتر ساعدی هم آنجا بودند. پس از سلام و احوالپرسی، رو به آقای رشیدی کردیم و گفتیم میخواهیم بازیگر شویم!
پس از گفتن این جمله، اول یک سکوت کوتاهی برقرار شد و بعد آقای رشیدی با صدایی بلند و به مدت طولانی خندید. خنده او باعث خنده بقیه حاضران در آن اتاق هم شد.
رشیدی همینطور که میخندید، گفت: این طرز جدیدی است که دو جوان کوتاه و بلند، پابرهنه وارد یک گروه حرفهای شوند و همینجوری بگویند، ما میخواهیم بازیگر شویم؟ مگر بازیگری دیوار ندارد؟!
اما رشیدی عذر ما را نخواست و گفت: ناامیدتان نمیکنم. به شرطی که شش ماه فقط بیایید و تمرینات گروه ما را ببینید بنابراین ما همراه گروه تئاتر امروز شدیم و حتی با آقای رشیدی و دیگر حرفهایهای تئاتر به شهرستانهای مختلف میرفتیم که آنها نمایشهایشان را آنجا اجرا میکردند.
رشیدی در این سفرها همیشه به ما تاکید میکرد که همه چیز و همه جا را خوب ببینید که بعدها در بازیگری به کارتان میآید.
مدتها با گروه بودیم و فقط کارها را میدیدیم تا اینکه رشیدی در نمایش «دیکته و زاویه» که در تالار سنگلج اجرا میشد، از من و داریوش فرهنگ هم استفاده کرد.
من نقش یک رفتگر را بازی میکردم که فقط اول و آخر نمایش میآمد و صحنه را جارو میکرد و فرهنگ هم نقش کوتاهی با یکی دو دیالوگ داشت. به این ترتیب ما وارد دنیای حرفهای بازیگری تئاتر شدیم.
هیچوقت مهربانی، بزرگ منشی و شازدگی آقای رشیدی را فراموش نمیکنم و همیشه دوستش خواهم داشت. برای من، آدم بودن مهمتر از هرچیز دیگری است.
چیزی که رشیدی از آن برخوردار بود. خدماتی که او در انجمن بازیگران خانه سینما انجام داد، فراموششدنی نیست. رشیدی همیشه آماده کمک کردن به دیگران بود و خودش را معطل امور سیاسی یا مسائل پیشپا افتاده دیگر نمیکرد.
وقتی در ابتدای دهه 70 از من برای بازی در نمایش «پیروزی در شیکاگو» دعوت کرد، همه کارهای دیگرم را رها کردم و خودم را در خدمت استاد قرار دادم، چرا که فراموش نکرده بودم این او بود که مرا وارد این حرفه کرده بود.
مهدی هاشمی - بازیگر