شناسهٔ خبر: 1456869 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: اعتدال | لینک خبر

کارگر شهرداری کیف پر از طلا را به صاحبش رساند

صاحب‌خبر -

این بار نوبت کارگر شهرداری اندیمشک بود که یک کیف پر از طلا و پول را پیدا کند و بدون هیچ چشمداشتی آن را به صاحبش برگرداند. ارزش ریالی کیف طلا، ۵۰۰ میلیون ریال بود.


ساعت یک و نیم نیمه‌شب؛ جز صدای جاروکشی چهار کارگر شهرداری که به اتفاق هم مشغول تمیز کردن خیابانی در اندیمشک بودند، صدای دیگری شنیده نمی‌شد. جاروکشی که تمام شد، تصمیم گرفتند به خانه برگردند. بختیار هم یکی از همین مردان بود. داشت آماده می‌شد که به خانه و نزد زن و بچه‌اش برود که تلفن همراهش به صدا درآمد. پشت خط کریم طرفیان سرکارگرش بود. به او گفت که در یکی از خیابان‌ها مشکلی پیش آمده و بهتر است به آنجا بیاید. بختیار هم رفت. جوی آب به خاطر زباله‌هایی که مردم در آن رها کرده بودند، دچار گرفتگی شده بود و باید باز می‌شد. هر دو به کمک هم راه آب را باز کردند و کار که تمام شد، سوار موتور شدند تا به خانه برگردند.

کیفی پر از طلا وسط خیابان
درست در زمانی که بختیار و کریم سوار بر موتور به سمت خانه حرکت می‌کردند، کیف مشکی رنگ هم وسط خیابان رها شده بود. خیابان سوت و کور و بدون حتی عبور یک عابر یا خودرو بود. دو مرد سوار بر موتور با هم مشغول حرف زدن بودند که ناگهان چشم بختیار به کیف افتاد. هر دو از موتور پیاده شدند و کیف را از روی زمین برداشتند. بختیار می‌گوید: «داخل کیف را نگاه نکردیم و همان‌طور دربسته به دفتر حضور و غیاب نگهبانی بردیم. در دفتر کیف را باز کردیم و داخلش را نگاه کردیم پر از طلا بود؛ طلاهایی که برق عجیبی داشتند. سینه‌ریز، گوشواره، دستبند، سکه بهار آزادی و مقداری ارز خارجی در کیف وجود داشت. کاغذ خرید طلاها هم کنارشان بود. نگاه که کردیم، دیدیم آدرس درج شده روی کاغذ متعلق به یک طلافروشی در همان خیابانی است که جوی آب گرفته را باز کرده بودم.»

ثبت فیلم در دوربین مدار بسته
صبح که آفتاب بالا آمد، کریم دوست بختیار با شهردار اندیمشک تماس گرفت و او را درجریان پیدا شدن کیف پر از طلا قرار داد. شهردار هم به او گفت که کیف را همانجا که هست نگه دارد و در را قفل کند تا روز شنبه به موضوع رسیدگی کند. دو مرد که استرس گم شدن طلاها را داشتند، در را قفل کردند و رفتند. در حالی که کیف حاوی طلاها در دفتر حضور و غیاب شهرداری مانده بود، صاحب کیف وقتی متوجه شد که کیف طلاها را گم کرده است، آرام و قرار نداشت و به این فکر می‌کرد که کیف دست چه کسی افتاده است. اما نمی‌توانست دست روی دست بگذارد و به همین خاطر به نیروی انتظامی مراجعه کرد و موضوع را به آنها گفت.

ماموران که در جریان گم شدن کیف حاوی طلا قرار گرفته بودند، اقدامات خود را برای پیدا کردن کیف آغاز کردند و در اولین مرحله، خیابانی که احتمال می‌رفت کیف گم شده باشد را جست‌وجو کردند. دوربین مداربسته نصب شده در مغازه طلافروشی سرنخ مهمی بود که ماموران نیروی انتظامی به آن دست پیدا کردند. فیلم را بازبینی کردند. دوربین‌ها دقیقا لحظه‌یی را که کیف وسط خیابان افتاده و بختیار آن را برداشته بود، ثبت کرده بودند. ماموری که فیلم را نگاه می‌کرد، احساس کرد که کارگر را می‌شناسد. حسش درست بود. او بختیار بود. کارگر شهرداری که هر شب خیابان را جارو می‌کشید و بارها و بارها او را در خیابان دیده بود.

دنیای دیگری هم وجود دارد
مامور نیروی انتظامی بلافاصله از طریق شهرداری شماره بختیار را پیدا کرد و با او تماس گرفت. بختیار می‌گوید: «صبح روز جمعه مشغول انجام کارم بود که تلفنم زنگ زد. جواب که دادم مامور بود که به من گفت کیف طلا پیدا کردی؟ من هم گفتم بله پیدا کردم. گفت که کجا می‌توانیم همدیگر را ببینیم؟ صاحب کیفی که تو پیدا کرده‌یی، همراه من و حسابی نگران است. در دفتر خدمات شهرداری با او قرار گذاشتم و آمد. باورتان نمی‌شود صاحبش که آمد اصلا باورش نمی‌شد ما کیفش را پیدا کرده باشیم. دخترش که همراهش بود نیز می‌گفت شما می‌خواهید ما را اذیت کنید. وقتی کیف را به او دادم، در عین حیرت‌زدگی، بسیار خوشحال بود. با اینکه مژدگانی به من نداد، اما برای تشکر از من پلاکاردی را در یکی از خیابان‌ها نصب کرده و به خاطر پیدا شدن کیفش تشکر کرده است. پیدا شدن این همه طلا وسوسه را به جان هرکسی می‌اندازد. من هم مثل بقیه یک آدم هستم. من در خانه پدرم زندگی می‌کنم و ماهی ۷۰۰ هزار تومان درآمد دارم. تازه زن و بچه دارم و زندگی هم خرج‌بردار است. اما حتی یک لحظه هم به فکرم خطور نکرد که دست به آن طلاها بزنم و چیزی از روی‌شان بردارم. به هرحال خدا و دنیای دیگری هم وجود دارد.
منبع: اعتماد

نظر شما