یک اتفاق مهم و البته پیشبینیپذیر رخ داده است؛ حسن روحانی به آنچه گفته رسیده و حالا اگرچه نه کامل اما به یک توافق مهم با غرب دست پیدا کرده است. اگر از تاثیرات این توافق بر عرصه سیاست خارجی دولت بگذریم حتما میتوانیم به خوبی به اثر گذاری این توافق بر معادلات سیاست داخلی بپردازیم.
اینکه این مصالحه چه تاثیری بر آینده سیاسی حسن روحانی دارد، نسبت او با اصولگرایان و اصلاحطلبان را شامل چه تغییراتی خواهد کرد، در اردوگاه اعتدالیون چه شکلی را پدید میآورد یا در نگاهی جزئیتر تکلیف طیفهایی مانند حامیان احمدینژاد چه خواهد شد؟
این روزهای شیخ
این روزها حسن روحانی بسیار راضی به نظر میرسد. او پس از مواجهه سنگین با رقبای داخلیاش به آنچه خواسته رسیده و عجالتااینکه او اکنون دستبالا را در میان جمع در اختیار دارد.
مهمتر از آن اینکه اگر تا همین یک ماه پیش شایع بود و گمانهزنی میشد که او حتی ممکن است برخلاف میل حاکمیت توافقی بد را امضا کند، حالا صاحب توافقی شده که تقریبا حمایت حاکمیت عالی را هم بهدنبال دارد. اگر تا قبل از توافق برخی مخالفان بر سر ظریف داد میکشیدند که تو خیانت میکنی و حتی چند روز قبل از اعلام توافق یک نفر اینجا در تهران میگفت که دست و پای کسی که توافق بد را امضا کند خواهیم شکست، حالا پای توافقی به میان آمده که در سطوح عالی حاکمیت از آن دفاع میشود و حتی در سایت khamenei.ir یادداشتی نوشته شده که خطاب به برخی مخالفین اینچنین آمده است: «برخی مجددا و بهرغم توصیه و تاکیدات رهبر انقلاب بهخصوص در دیدار با مسئولان نظام، باز هم تیغ انتقاد خود را به نحوی به سمت تیم مذاکرهکننده بردهاند که گویی متن جمعبندی جز با خیانت آنها آماده نشده است. این رویکرد دقیقا برخلاف حکمت و مصلحت بوده و در مسیر ریلگذاری شده رهبر انقلاب قرار ندارد.»
پس در چنین شرایطی حتما حسن روحانی از جایگاه بهتری هم در میان سرمایه اجتماعیاش و هم در میان اهل سیاست برخوردار شده است.
چنین رخدادی را اگر در معادلات سیاسی لحاظ کنیم میتوانیم نتایج زیر را از آن حاصل کنیم:
1- در مورد نسبت اصولگرایان با حسن روحانی ما نمیتوانیم همه اصولگرایان را یک طرف و روحانی را در طرف دیگر قرار دهیم. واقعیت این است که بخشی از اصولگرایان که نزدیکی بیشتری با اعتدالگرایان دارند، از همان خرداد 92 صمیمیت خود را به رئیسجمهور مستقر نشان داده و در ساحت مجلس در آوردگاه رای اعتماد و ماجراهای سوال و استیضاح خود را نشان دادهاند و در ساحت فضای احزاب و رسانه هم به خوبی این قرابت را در مسائل مختلف نشان دادهاند. پس اکنون حتما هم حسن روحانی به ادامه این حمایت نیاز دارد و هم این طیف خاص از اصولگرایان در چنین شرایطی بیشتر از قبل خود را به رئیسجمهور نزدیک خواهند کرد. لازم است همینجای مطلب به جزئیات بیشتری در این مورد اشاره کنیم. اگر بنا بر ادامه موضوع در این باب با ذکر مصادیق باشد در اولین مورد حتما باید به علی لاریجانی اشاره کنیم. او رئیس مجلس است و از همان زمانی که حسن روحانی انتخاب شد بهترین رابطه را میان اصولگرایان با رئیسجمهور منتخب برقرار کرد. حمایتهای قاطع او در ماجرای رای اعتماد به وزرا و البته شفافتر از آن در ماجرای استیضاح وزرا کاملا نشان میداد که او چگونه تلاش میکند از حسن روحانی و دولتش حمایت کند. این علی لاریجانی همان رئیس مجلسی است که دامنه اختلافتش با محمود احمدینژاد آنچنان بالا گرفت که ختم به آن داستان یکشنبه سیاه مجلس شد.
او اکنون یک مدافع تمامعیار دولت مستقر است. برخی میگویند رفاقت سیاسی او با حسن روحانی دارای آنچنان دوزی شده که شاید حتی علی لاریجانی در ادامه دوران سیاستورزیاش ائتلاف با جریان سیاسی حامی رئیسجمهور را در انتخابات مجلس به همنشینی با اصولگرایان ترجیح دهد. همین گزاره و گمانه است که موجب شده تحلیل و پیشبینی تصمیم انتخاباتی نهایی اصولگرایان همچنان خیلی سخت باشد. به یک معنا اگر علی لاریجانی نخواهد در ساماندهی یک لیست انتخاباتی با جریان اصلی اصولگرایان همراه باشد ما یک صورت سیاسی متفاوت از شرایطی خواهیم داشت که علی لاریجانی تصمیم به همراهی با اصولگرایان بگیرد. فعلا گمانه غالب این است که علی لاریجانی به دو دلیل ترجیح خواهد داد با جریان حسن روحانی باشد تا اصولگرایان:
الف: ادامه اختلافاتش با جریان پایداری و بخشی از طیف چپ اصولگرایان
ب: همراهی با گفتمانی که اکنون دست بالا را در جامعه دارد؛ گفتمانی که اکنون حسن روحانی آن را نمایندگی میکند.
حالا شاید سوال این باشد که جدایی علی لاریجانی از اصولگرایان اتفاق خوشایندی است و باید به استقبال آن رفت؟ شاید یک پاسخ به این سوال این باشد که این همچسبی علی لاریجانی به حسن روحانی را نمیتوان جدایی و انفکاک از اصولگرایان تلقی کرد، بلکه شاید این همچسبی موجبات تقویت بخش قابل توجهی از اصولگرایان که در اردوگاه اعتدالیون قرار دارند یا با آنها قرابت دارند را فراهم کند. به یک معنا این همچسبی میتواند موجب شود که اصلاحطلبان نتوانند تمام بار مثبت توافق هستهای را برای خود مصادره کنند. نکته مهم این است که حسن روحانی اگرچه اکنون ادبیاتی نزدیک به اصلاحطلبان دارد اما ذاتی اصولگرا دارد و اصولگرایان لااقل آنهایی که نزدیکی بیشتری به روحانی دارند باید او را به اردوگاه قبلی خود دعوت کنند.
اما بخش دیگر اصولگرایان که تا کنون خود را به قامت رقیب و حتی قطب مقابل حسن روحانی در آوردهاند، از حالا به بعد چه جایگاهی دارند؟ آنها بدون شک اگرچه بنا به مصالح ملی حتما از درجه انتقاد خود به حسن روحانی در پرونده هستهای خواهند کاست اما عجالتا میتوان از همین حالا گفت زاویه این دو قطب آنقدر زیاد شده که نمیتوان به همسو شدنشان فکر کرد. به این معنا که حسن روحانی و این طیف از اصولگرایان اکنون به دو قطب اصلی سیاست ایران تبدیل شدهاند و به نظر میرسد هر دو از این وضعیت دو قطبی راضی هستند. به این معنا که هم حسن روحانی ترجیح میدهد که رقیبش در عرصه سیاسی این طیف از اصولگرایان باشند و هم این طیف از اصولگرایان ادامه سیاستورزیشان را در قطب بودن مقابل رئیسجمهور مستقر میدانند. آنها قطعا حسن روحانی را اصولگرا نمیدانند پس برای رئیسجمهورشدن یک اصولگرا تلاش خواهند کرد. این تلاش حتما از همین انتخابات پارلمان پیش رو آغاز خواهد شد. لابد آنها میخواهند از بهارستان به پاستور برسند.
2- در همین جای مطلب وقت آن است که به نسبت سیاسی اصلاحطلبان و حسن روحانی در دوران پساتوافق بپردازیم. میان اصلاحطلبان حتی آنهایی که هنوز انتقاد دارند که چرا در انتخابات 92 از نامزدی حسن روحانی حمایت شد در اینکه اکنون باید همچنان پشت سر حسن روحانی باقی ماند، شکی وجود ندارد. سادهترین حرف را سعید حجاریان بیان کرده است. او گفته اصلاحطلبان انتقاد مخفی و حمایت علنی داشته باشند و البته تاکید کرده است که اکنون زمان مستقلشدن نیست و باید با رئیسجمهور مستقر دست دوستی را محکمتر فشار داد. پس تا اینجای کار فرض بر این است که اصلاحطلبان نه از سر علاقه که به جور شرایط موجود فعلا بنای ماندن با حسن روحانی را دارند. اما این فقط 50 درصد ماجراست.
سوال: آیا حسن روحانی هم همچنان علاقهمند به ادامه این رفاقت تاکتیکی هست؟ آیا او پس از توافق همچنان خود را نیازمند سرمایه اجتماعی آنها میبیند؟ پاسخ درست شاید این باشد: حسن روحانی ادبیات خود را به اصلاحطلبان نزدیک کرده بود تا در برخی شرایط خود را بهعنوان نماینده آنها در قدرت مستقر نشان دهد. این موجب میشد تا با حمایت علنی شخصیتهای سیاسی و کارتلهای رسانهای آنها حسن روحانی بهعنوان نماینده و گوینده این جریان به بدنه اجتماعیشان معرفی شود. از همین رهگذر حتما همان چیزی که روحانی میخواست حاصل میشد؛ «ادامه برخورداری از سرمایه اجتماعی اصلاحطلبان». برخی میگویند حالا که توافق حاصل شده روحانی دیگر چندان تمایلی به این ندارد که خود را بهعنوان نماینده اصلاحطلبان به جامعه و ساخت سیاسی ایران نشان دهد. حامیان این طرز تفکر میگویند اکنون زمان گذار روحانی از اصلاحطلبان است. اما با دقت بیشتر که به این موضوع نگاه کنی به این نتیجه میرسی که حسن روحانی ذاتی محافظهکار دارد. او حتما تمایل ندارد چیزی را که بهدست آورده با ریسک چیزی که ممکن است به دست آورد از دست بدهد. او حتما میخواهد سرمایه اجتماعی خود را «افزایش» دهد نه اینکه آن را «تعویض» کند. ضمن اینکه او میداند که هر کس نماینده وضع موجود شود کار برایش بسیار سخت خواهد شد. او میداند در چنین شرایطی هزینه همه اتفاقات منفی و ناخوشایند را باید خودش بدهد، پس شاید او زیرکی کند و تلاش کند خود را از حالت پوزیسیون به اپوزیسون درآورد. حرفهای تند بزند و به قطبسازی ادامه دهد. او البته برخلاف احمدینژاد تلاش نخواهد کرد خود را اپوزیسون نظام کند، بلکه حتما خود را مخالف برخی جریانهای سیاسی نشان خواهد داد.
3- محمود احمدینژاد بعد از توافق هستهای کاملا ساکت شده است. او که تا پیش از این با سفرهای شهر به شهر و مسجد به مسجد به سخنرانی میپرداخت و حرفها و طعنههای آنچنانی میزد اکنون ترجیح داده سکوت کند. جامعه، او را نماینده دوران تحریم میداند و حتی بخشهایی از جامعه او را مسبب صدور قطعنامههای شورای امنیت به شمار میآورد. او حتما خود نیز این را حسکرده است. طرفداران او میگفتند توافق هستهای به هیچ وجه حاصل نخواهد شد و دولت روحانی ظرف شش ماه تا یکسال فشل میشود. علیاکبر جوانفکر، فرد نزدیک به او نیز میگفت مردم بهزودی چراغ بهدست خواهند گرفت و بهدنبال محمود احمدینژاد میگردند. از این حرفها اگر بگذریم واقعیت این است که محمود احمدینژاد حتما نمیتواند نماینده قطب مقابل حسن روحانی باشد. او نماینده دوران تحریم و قطعنامه است پس حتما جامعه باتوجه به گشایشهایی که بعد از توافق حاصل خواهد شد او را ترجیح نمیدهند. این اما تنها یک سوی ماجراست. واقعیت این است که میان سیاسیون خصوصا اصولگرایان تا امروز کسی روی خوش به محمود احمدینژاد نشان نداده و البته اصولگرایان شاخص نیز به صورت شفاف برائتشان را از او اعلام کردهاند. حالا او مانده و طیف جبهه پایداری که آنها هم حمایتشان را از او مشروط کردهاند و اما اگرهای فراوان آوردهاند. این همه در حالی است که اگر فردی مانند سعید جلیلی پای کار انتخابات باشد حتی افرادی مانند پایداریها هم نگاهشان را به سمت احمدینژاد خیره نخواهند کرد.