شناسهٔ خبر: 66629000 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تقریب | لینک خبر

جایگاه هویت و ملیت در فرهنگ دینی

در این مقاله به تشریح جایگاه هویت و ملیت در فرهنگ دینی می پردازیم.

صاحب‌خبر - به گزارش خبرنگار حوزه استان های خبرگزاری تقریب، متن مقاله به شرح زیر است:

بخش نخست‌، هویت
بحث هویت در فلسفه دارای کاربرد خاص است. ولی در بـرد اجتماعی‌ اگر معنای فلسفی آن‌ که‌ هویت باشد مراد شود، کاربردی ندارد و حـتی از منظر علمی نوعی بـیماری نـیز به شمار می‌رود (خوددگربینی).
علاوه بر این، هویت آن گاه که ناظر به ملیت تاریخی ـ فرهنگی باشد، نوعی‌ از باستان‌گرایی (آرکائیسم archaism) را ثمره می‌دهد که در بینش دینی رجعت به آیین نیاکان (نیاکان پرستی یـا ارتجاع فکری) است و از آن نکوهش شده است:
«وَ إِذا قِیلَ لَهُمُ اتَّبِعُوا‌ ما‌ أَنْزَلَ اللَّهُ قالُوا بَلْ نَتَّبِعُ ما أَلْفَیْنا عَلَیْهِ آباءَنا أَ وَ لَوْ کانَ آباؤُهُمْ لا یَعْقِلُونَ شَیْئاً وَ لا یَهْتَدُونَ» (بقره، 170).

از منظر جغرافیای انسانی نیز هویت مـبتنی بـر‌ ملیت‌ تاریخی نمی‌تواند از صدق منطبق بر واقع برخوردار باشد، زیرا به شهادت تاریخ انسان‌ها در پهنه‌ی جغرافیا جا به جا می‌شوند و گاهی نیز منقرض.
جنگ‌ها، کوچ‌های سیاسی، کوچ‌های اضطراری‌ اقتصادی‌، اسـارت‌ها و بـردگی‌ها و صدها عامل دیگر موجب این جا به جایی‌ها شده است. و از این رو کسی نمی‌تواند اتصال خود را به سرنمونه‌ای از انسان‌های ساکن در یک نقطه به‌ هزاران‌ سال‌ پیش مبرهن سازد.
بنابر ایـن‌ هـویت‌ تاریخی‌ در دایره‌ای محدود و ناظر به تشخص و تمایز عادی شناسایی معنادار نیست و جز آن بیماری است. بر این اساس ملیت نیز در‌ همین‌ دایره‌ در راستای کمک به چنین هویتی معنا می‌یابد‌.

ایـن‌ مـعنـا حـتی در مورد هویـت شخصیتی (personality) نیـز، اگـر چـه فـی‌الجمله صادق است، لیکن به گونه‌ی قاعده و اصل مسلم‌ صادق‌ نیست‌، زیرا همواره پدیدارها در حال تحول و دگرگونی‌اند. ژان پیاژه بر‌ این اساس اصـل ایـن هـمانی را در مورد شخص نمی‌پذیرد، زیرا به روشنی «تحلیل نـخستین سـال تحول روانی‌ نشان‌ می‌دهد‌ که دوام شیء به هیچ وجه جنبه‌ی فطری ندارد؛ جهان نخستین‌ در‌ نخستین ماه‌های زندگی جهانی بـدون شـیء اسـت. جهانی است متشکل از تابلوهای ادراکی که پدیدار می‌شوند‌ و بر‌ اثـر‌ جذب ناپدید می‌شوند».

وی بر این اساس که اشیاء دایم وجود ندارند‌ و همه‌ چیز‌ دستخوش تغییر حالات است، ایـن هـمانی، یـعنی هویت را تنها دارای بار معنایی کیفی‌ می‌داند‌ و نه‌ دارای کاربرد عملیاتی. وی از بحث کـوتاه خـود نتیجه می‌گیرد که میدان این همانی‌ با‌ افزایش سن افزایش می‌یابد و طبعاً درک انسان از اشیاء نیز مـتفاوت مـی‌شود (رکـ‌. پیاژه‌، 1371‌، 6ـ152).

نتیجه‌ای که می‌گیریم این است که هویت (تاریخی و شخصی) به لحـاظ ژنـتیکی از‌ اعـتبار‌ چندانی برخوردار نیست و به لحاظ شناخت شناسی تابع شرایط متغیری است که از‌ بعد‌ کـیفی‌ قـابل مـلاحظه است و از بعد کمی قابل تأمل.

آری، هویت را تنها از بعد اعتباری‌ می‌توان‌ در حیطه‌ی شناختی در عرصه‌ی اعـتقادات جـستجو نمود. زیرا صدق از این‌ زاویه‌ نزد‌ عقلا معتبر است. از این رو هویت ما در ایـن عـصر مـی‌تواند از نظر شناختی‌ ـ اعتقادی‌ به‌ مسلمانان صدر اسلام درست باشد و توجیه عقلی آن نیز این اسـت کـه‌ ما‌ با داشتن همگونی و همسانی نسبتاً کامل در یک زنجیره‌ی آموزش اعتقادی استوار، در مـجرای مـکتبی پویـا‌ به‌ مثابه‌ی نسل منفصل آنان قرار داریم.

ابعاد باند معنادهی هویت
هویت بنابر‌ آن‌ چـه در اعـتبار آن بیان شد، در‌ حال‌ حاضر‌ آینه‌ای است که شخص خود را در‌ آن‌ می‌بیند.
هـویت، ایـن هـمانی یا به تعبیر نگارنده «اوپنداری» شخص تابع قراردادهای شخص‌ با‌ خودش به لحاظ دارا بودن‌ مـلاک‌های‌ ارزشـی مـی‌باشد‌. با‌ این‌ توصیف هویت هر شخصی را باید‌ در‌ آن دسته عناصری جستجو کرد کـه وی آنـها را به عنوان ارزش‌ پذیرفته‌ و خود را بدان وابسته می‌داند.

با‌ این حساب هویت عموماً‌ به‌ دو دسته بـخش مـی‌شود؛ مادی‌ و معنوی‌.
مراد از مادی آن گروه از عناصر و مواد انباشتی حسی است که بـا‌ طـبیعت‌ مرتبط است، همچون مال و ثروت‌ و امکانات‌ و تـجهیزات‌، زن و فـرزندان، نـوکر‌ و کلفت‌ و خدمتکاران و کارگران و... که از‌ این‌ دسته تـعبیر بـه گروه هویت مجازی یا فرعی می‌کنیم. این گروه از منظر فرهنگ‌ دینی‌ دارای اعتبار نـمی‌باشد.

دسـته‌ی دوم نیز‌ فضایل‌ اخلاقی و درجات‌ عـلمی‌ و فـنی‌ و هنری و سـیادت و شـرف اجـتماعی‌ و موقعیت‌های شغلی و تولیدات معنوی همچون آثـار عـلمی و کشفیات و ابداعات هستند، که عنوان گروه هویت حقیقی‌ یا‌ اصلی را به خـود اخـتصاص می‌دهند‌.
توضیح‌ آن‌ که‌ هر‌ یـک از این‌ دو‌ دسته ممکن اسـت نـسبت به شخص به صورت پیـوسته بـاشد و یا ناپیوسته و باواسطه.
یعنی یا شخص‌ با‌ مباشرت‌ خود بدان‌ها نایل آمده اسـت و یـا به‌ وسیله‌ی‌ داشتن‌ نسبت‌ بـا‌ کـسانی‌ کـه آنها را کسب کـرده‌اند خـود را هویت‌مند می‌داند همچون مـباهات بـه آبا و نیاکان دارای هویت متصل و مستقل.

جدای از این دو دسته هویت‌های عاریه نیز هستند‌ که صـرفاً تـخیلی و پنداشتنی هستند همچون هویت‌های کاذبی کـه بـرخی یا اشـخاص فـرومایه از الگـوی اجنبی می‌گیرند که هـیچ وجه مناسبتی بین آنان و او موجود نیست، و یا همچون احساس خودی‌ داشتن‌ شخص با فلان تـیم ورزشـی.
ادراک هویت اگر حقیقی باشد، یعنی از نـوع هـویت دسـته‌ی دوم بـاشد و مـجازی و بدلی هم نـباشد، در طـی راه تکامل و کسب کمالات انسانی نقش‌ بسزایی‌ دارد، چنان که شناخت هویت خود به عنوان دری به سوی شـناخت خـداوند تـوصیف شده است.
با این حال می‌بینیم کـه دریـافت شـناخت‌ حـقیقی‌، یـعنی پیـدا کردن آگاهی به‌ هویت‌ اصلی کاری است بس دشوار و مستلزم درک محضر استاد ربانی؛ بنابر این عموماً هویت‌ها از نوع مجازی دسته‌ی اول می‌باشند (پیوسته و ناپیوسته).

با این‌ وجود‌ هـویت‌مندی افراد جامعه به‌ هویت‌ اصلی، ضامن نیل به جامعه‌ی آرمانی (اتوپیا) است و با التفات به این واقعیت باید اذعان نمود که نقش عالمان ربانی در دادن آگاهی برای ادراک هویت حقیقی و اصلی بـسیار حـیاتی‌ است‌. در واقع این نوع هویت است که شهروند مسلمان را از گزند شبیخون فرهنگی دشمن محافظت می‌نماید.

هویت حقیقی در بصیرت دینی
اگر درست بیندیشیم در می‌یابیم که توالد و تناسل‌ رمز‌ تداوم حـیات‌ در کـره‌ی خاکی است، و هر انسانی ذاتاً مستقل از دیگری در برابر خداوند مسؤول است.
حضرت علی‌ بن ابی طالب (ع) در سن ده سالگی به پیامبر(ص) ایمان آورد‌ و اسلام‌ را‌ پذیـرفت (کـلینی، 1365، 8/339). آن هنگام پیامبر(ص) از او نپرسید که آیـا بـا پدرت در این باره ‌‌مشورت‌ کرده‌ای. حتی خوارزمی در حدیثی که در این خصوص روایت کرده است بیان‌ می‌دارد‌ که‌ پیامبر(ص) علی(ع) را به اسلام فراخواند و علی(ع) گفت بـگذار بـا پدرم ابوطالب در این باره‌ سـخن بـگویم. پیامبر(ص) نخواست رازش فاش شود و به علی(ع) گفت پس فعلاً آن‌ را پوشیده نگه‌دار؛ و علی‌(ع) پس‌ از اندیشه‌ای عمیق در این مورد نزد پیامبر(ص) آمد و به اسلام گروید (نقل مضمونی از خوارزمی، 1411 هـ ق، 53).

در تأیید مضمون بـالا مـی‌بینیم که در شرایع و حقوق مترقی هرگز پسر‌ به جرم پدر و بالعکس مجازات نمی‌شود؛ و این بدان معناست که در بینش الهی هویت احدی جز در خود او نیست و هر انسانی باید این هویت را در خود کشف کـند1.

بـا‌ این‌ نـگرش در شرایع الهی پیشین و دین مقدس اسلام به شناخت «نفس» برای راه بردن به هویت حقیقی تشویق گردیده، مـقدمه یا به روایتی مرادف با خداشناسی معرفی شده است، چنان‌ کـه‌ پیـامبر اسـلام(ص) فرمود: «من عرف نفسه فقد عرف ربه»2.
آموزه‌ی معروف «ای انسان خود را بشناس!» را ابن مسکویه از بنیادی‌ترین حکمت‌های زیـرساز ‌ ‌مـعرفت‌، و سرچشمه‌ی اصلی آن را وحی‌ دانسته‌است‌‌3.

هویت اجتماعی
این مفهوم الهام دهنده‌ی سازه‌ی درست مـلیت نـیز مـی‌باشد. همچنین «این مفهوم به شیوه‌هایی اشاره دارد که به واسطه‌ی آنها، افراد و گروه‌ها در روابط اجتماعی خـود از‌ افراد‌ و گروه‌های‌ دیگر متمایز می‌شوند. همچنین به‌ برقراری‌ و متمایز‌ ساختن نظام‌مند نسبت‌های شـباهت و تفاوت میان افراد، مـیان گـروه‌ها و میان افراد و گروه‌ها اشاره می‌نماید ... هویت اجتماعی نسبت به هویت شخصی، واقعی‌تر‌ بوده‌ و دارای‌ استحکام و دوام بیشتری است، همان طور هویت اجتماعی‌ به‌ هویت فردی تعین می‌بخشد.

بارزترین فرق میان هویت فـردی و جمعی در این است که هویت فردی بر تفاوت، و هویت‌ جمعی‌ بر‌ شباهت تأکید دارد. به هر حال تمایز میان هویت فردی‌ و جمعی براساس عقل متعارف (عقل سلیم) روشن است. انسان‌ها آن چه را کـه از جـامعه می‌گیرند در درون‌ پردازش‌ کرده‌ و درونی می‌کننـد، آن‌گاه آن را می‌پذیرنـد و همین مسأله، هویت فردی آنها‌ را‌ تشکیل می‌دهد» (حاجی حسینی، 1381، 3).

هویت نوعی
بی‌شک جامعه ترکیبی است از افراد. با این رویکرد‌ تعامل‌ فرد‌ و جـامعه و تـأثیر متقابل این دو بر یک دیگر روشن می‌شود.
همچنین شاکله‌های‌ فردی‌ در‌ مجموعه‌ای همنوا، شکل تازه‌ای می‌آراید که کل جامعه را فرامی‌پوشاند وشاکله‌ی جمعی را می‌سازد‌.

این‌ شاکله‌ را می‌توان به عنوان هویت جـمعی نـامید. براساس این دیدگاه افراد بر جامعه تأثیرگذارند‌؛ مثلاً‌ پاره‌ای از افراد، در زمینه‌هایی از قبیل عرف و عادات، آداب و رسوم و ارزش‌های زیباشناختی‌، یعنی‌ ادبیات‌ و هنرها دست به ابداعات و نوآوری‌هایی می‌زنند که منحصر به خـودشان اسـت و دیـگران از آنان‌ تقلید‌ می‌کنند؛ و یا بـرخی از افـراد از راه ایـجاد یا تکمیل اسباب و آلاتی که‌ برای‌ زندگی‌ مادی بشر ضروری یا لااقل مفید است و یا کشف و فهم امور واقع و اخبار و تـوصیف آنـها‌، در‌ جـامعه تأثیر گذارند. به عنوان مثال سبک فرهنگ و ویـژگی‌های اخـلاقی و رفتاری مردم‌ ایران‌ در‌ مقام مقایسه با عربستان در سطح کلان و فراملی در وضعیت ناهمگونی قرار دارد. این امر‌ در‌ معنی‌ و مفهوم هویت ریـشه دارد، چـرا کـه هویت در تعامل من و ما با‌ دیگری‌ است.

اکنون اگر گـستره‌ی جمع شامل یک کشور باشد، به عنوان هویت ملی خوانده می‌شود و اگر‌ کم‌تر‌ از آن و در حد یک خانواده، فامیل، قـبیله، یـا نـاحیه‌ی جغرافیایی وابسته‌ باشد‌ از آن به عنوان هویت نوعی نام‌ می‌بریم‌. البته‌ در ایـن صـورت شرط آن است که‌ خصوصیت‌های‌ متمایز کننده در همه‌ی آحاد (تقریباً) وجود داشته باشد. از این رو برخی‌ از‌ محققین اسـلامی مـعتقدند مـجموعه‌ی هویت‌های‌ انسانی‌، موجودی اعتباری‌ به‌ نام‌ هویت اجتماعی را شکل می‌دهد (مصباح‌ یـزدی‌ 1379 ، 84 ـ 109).

کـاربست عـینی هویت نوعی
هویت جمعی (نوعی) را به‌ لحاظ‌ محیط اثرگذار، در مراتبی نردبانی بدین‌ شکل مـی‌توان تـصور نـمود‌: خانواده‌، مدرسه، محله، قومیت، محل سکونت‌ (شهر‌، روستا، کوچرو) و کشور؛ اما آن چه درک آن در این ارتـباط مـهم است‌ وجود‌ سپهر هویتی فراشمولی است که‌ به‌ مثابه‌ تمدن یا فرهنگ‌ مـی‌تواند‌ تـمامی ایـن ریزلایه‌ها را‌ فراپوشی‌ نماید و در خود جای دهد.

بنابر این اقشار و قومیت‌های مختلف جامعه به عـنوان یـک‌ واقعیت‌ وجود دارند، چنان که در جامعه‌ی‌ بزرگ‌ ما تیره‌های‌ نژادی‌ و زبانی‌ فارس، عـرب، تـرک، کـرد‌، لر، بلوچ، در قالب هویت‌های خاص مدنی (شهرنشین، روستایی، ایلات و عشایر ) در زیر یک چتر‌ هویت‌ ملی (ایـرانی ـ اسـلامی) به گونه‌ی یک‌ واحد‌ بزرگ‌ اجتماعی‌ زندگی‌ می‌کنند.

امام خمینی‌(ره) نیز‌ بـا التـفات بـه این واقعیت از همه‌ی این گونه‌های هویتی به عنوان اجزای یک امت یاد‌ می‌کند‌ «طوایفی‌ کـه در ایـران هـستند، مثل کرد و لُر‌ و ترک‌ و فارس‌ و بلوچ‌ و امثال‌ این‌ها…‌ مسلمانانی هستند که با دو زبـان صـحبت می‌کنند» (امام خمینی، 1379، 11/290). همچنین ایشان در جای جای بیانات‌شان از ملت ایران، ملت‌های مسلمان، ملت پاکستان، ملت‌ امـریکا و... سـخن می‌گوید.

تمام این‌ها بیان کننده‌ی پذیرش سطوح مختلف هویت از طرف معظم‌له مـی‌باشد. بـا التفات به این نگرش به نظر مـی‌رسد حـضرت امـام( سطوح مختلف هویت را به‌ عنوان‌ یک واقـعیت سـیاسی و اجتماعی مثل انسان، قوم، قبیله، منطقه، ملت، فراملت (مثل امت) و... می‌پذیرد ولی از میان ایـن سـطوح دو سطح را بیشتر مورد توجه قـرار مـی‌دهد؛ یکی در‌ سـطح‌ فـردی «انـسان»، و دیگری در سطح جمعی «امت» (ر.ک: فوزی، 1386).

در ایـن مـیان آن چه مسلم است عامل یا عوامل طبیعی همچون متغیرهای تأثیرگذار‌ اکولوژیکی‌ و بـیولوژیکی و امـور ثابت ژنتیکی در‌ این‌ تفاوت‌ها دخالت بـسزایی دارند (و در متون دینی نـیز روی تـأثیر آنها تأکید شده است)، لیـکن در ایـن نوشتار به خاطر توصیفی بودن شیوه‌ی بحث‌ و پرهیز‌ از طولانی شدن مطلب‌ (به‌ دلیـل گـستره‌ی بحث و تخصصی بودن آنها)، از پرداخـتن بـدان خـودداری شده است.

بـا رویـکرد به مطالبی که بـیان شـد در می‌یابیم که هویت جمعی نقش منبع تغذیه را برای هویت‌ فردی‌ بازی می‌کند و عناصر مـوجود در آن ـ مـفید (سازنده) و یا فاسد ـ بر آن تأثیر طـبیعی خـود را می‌گذارند.

بـا ایـن حـال، هویت فردی، به دلیـل همین تأثیرپذیری از هویت جمعی، ملیت‌ رشد‌ می‌یابد یا‌ به آفاتی مبتلا می‌شود که در زیر مـی‌آید.

هـویت بدلی
کمبود شخصیت یا وهن شـخصیت، شـخص را‌ وادار بـه وامـ‌گیری از هـویت بدلی می‌نماید. در ایـن حـالت شخص‌ به‌ جای‌ این که هویت خود را معرفی نماید، به معرفی دیگری به جای خود مـی‌پردازد.

هـویت خـونی
اعتقاد ‌‌به‌ تبعیض نژادی را اگر بخواهیم بـه طـور ریـشه‌ای بـررسی کـنیم مـنشأ آن را‌ در‌ اعتقاد‌ به خون گرایی می‌یابیم. از این رو اشراف و برگزیدگان از ازدواج با غیر خودداری می‌نمودند‌ و می‌پنداشتند با این کار خون شان ضایع خواهد شد و با این خودداری به‌ ثبوت هـویت شان همت‌ می‌گماشتند‌.

اسلام با لغو امتیازاتی از این دست و همه را فرزندان یک والدین دانستن عملاً پنداشته‌ی موهوم یاد شده را از اعتبار انداخت و پس از آن نیز پیشرفت‌های علمی در فیزیولوژی و دانش‌ ژنتیک موهوم بودن آن را بـه اثـبات رسانید. زیرا بر طبق این داده‌ی علمی گروه‌های خونی اشخاص محدود در حدود انگشتان یک دست و متغیر است. به این معنا که نه تنها‌ اختلاف‌ گروه خونی بین اعضای یـک خـانواده ممکن است، بلکه تغییر آن در یک شخص نیز در طول زمان میسر است و بنابر این مایه‌ی امتیاز هویتی نمی‌شود، مگر در حد تمیز‌ هویت‌ یک شـخص و بـرای شناسایی.

با التفات به مـطالب یـاد شده به این نتیجه می‌رسیم که فرضاً افراد فعلی ساکن در فلان ناحیه از دودمان فلان سرقبیله باشند که در‌ هزاران‌ سال پیش می‌زیسته است، هیچ مـزیتی را از او نـمی‌توانند بگیرند تا بدان بـبالند، زیـرا خون به خودی خود یک محصول از ماده‌های بنیادینی است که در فعل و انفعال‌های‌ خود‌ به‌ فرایندسازی و تولید می‌پردازند و در فراگرد‌ تماس‌ با‌ عناصر همخوان و ناهمخوان ارهاش آن تغییر می‌یابد.

هویت کاذب (هویت تـعکیسی)
از نـقطه نظر روان کاوی وقتی به مسأله‌ی نیاز هویتی‌ می‌نگریم‌ ـ جدا‌ از مسأله‌ی شناختی ـ آن را نشأت گرفته از‌ فقر‌ شخصیتی و به اصطلاح کمبود روانی خواهیم دریافت. زیرا وقتی شخص از درون به استغنا رسیده باشد خود را در‌ چـیز‌ دیـگری‌ جستجو نـمی کند و یا سعی نمی کند خود ناقص‌اش را‌ به وسیله‌ای ترمیم کند، اما در عین حال نیاز به هـویت یک نیاز طبیعی شناخته می‌شود، چه آن‌ که‌ انسان‌ به طـور کـلی فـقیر و ناصمد است چنان که خداوند در توصیف‌ آن‌ می‌گوید: «یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَی اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغـَنِیُّ ‌ ‌الْحـَمِیدُ» (فاطر، 15).

بنابر‌ این‌ انسان‌ باید فقر ذاتی خود را به نوعی از هویت پر کند لیـکن‌ مـهم‌ ایـن‌ است که او این فقر را از چه چیزی و چه هویتی پر خواهد کرد‌.

در‌ فضای‌ نامناسب پرورشی به جـای هویت اصیل هویت کاذب یا عصبی شکل می‌گیرد.
وقتی هویت‌ کاذب‌ مطرح مـی‌شود، آن وقت یکی از بهترین نـمونه‌های آن «هـویت تعکیسی» یا Projected‌ Identity‌ است‌.

هویت تعکیسی یا فرافکنی شده یعنی چه؟
به کلام بسیار ساده عبارت است از هویت‌ غیر‌ اصیلی که دیگران از طریق فرافکنـی در ما ایجاد می‌کننـد و ما به دلیل‌ ساختـار‌ ناسالم‌ شـخصیتـی آن را می‌پذیریم و درونی می کنیم و باورمان می‌شود که این هویت واقعی ماست.

دو‌ نوع‌ انسان خود شیفته اغلب در یک بده بستان نامبارک، هویت فرافکنی را‌ بر‌ دیگری‌ تحمیل می‌کنند، ولی از جایی که این هویت فـرافکنی شـده با نیازهای بیمارگون فرد هم‌ سویی‌ دارد‌، خیلی زود هم به دل می‌نشیند و هم‌جوش می‌خورد»4.
عوامل بسیاری سبب به‌ وجود‌ آمدن این گونه هویت‌ها هستند، اما شاید یکی از عمده‌ترین عوامل برای ایجاد هـویت‌های کـاذب، تکنولوژی‌ پیشرفته‌ای‌ باشد که همه، به خصوص نسل نو، را فراپوشی نموده است.

به‌ گفته‌ی‌ یکی از محققان فرایند هویت‌یابی در دوران‌ مدرن‌ تغییر‌ شکل داده است. وی می‌نویسد: «در گذشته‌، مکان‌ نقش کلیدی در خـلق هـویت اجتماعی افراد داشت، چرا که افراد در محیط‌های‌ کوچک‌ و بسته زندگی می‌کردند و هویت اجتماعی‌ آنها‌ از طریق‌ ارتباط‌ رو‌ در رو با اطرافیان شان در‌ یک‌ محیط ثابت شکل می‌گرفت. افراد کم‌تر با دنیای خـارج ارتـباط داشـتند و سنت‌های‌ بومی‌ و محلی بخش اعـظم هـویت آنـها را‌ شکل می‌داد. به دنبال‌ مدرنیته‌ و خصوصاً به دنبال ظهور تکنولوژی‌های‌ نوین‌ اطلاعاتی و ارتباطی، نقش مکان در شکل دهی به هویت بسیار کـم رنـگ شـد‌، چرا‌ که رسانه‌ها و تکنولوژی‌های ارتباطی قادرند‌ فرد‌ را‌ از مـکان خـودش‌ جدا‌ کنند و به جهان پیوند‌ بزنند‌، در نتیجه افراد با منابع هویت‌یابی متکثری روبه رو هستند و هویت‌یابی شکلی غیر محلی‌ و جـهانی‌ پیـدا کـرده است. گیدنز (گیدنز، 25‌:1384‌) برای شرح‌ تغییر‌ نقش‌ مکان در مدرنیته‌ی مـتأخر‌ از اصطلاح از جا کندگی استفاده می‌کند»5.

نگارنده هر چند در صدد کشف عقلانیت آن‌ در‌ این مقام نیست، لیکن لازم است‌ اشـاره‌ گـونه‌ بـه‌ ساز‌ و کار دخیل در‌ این‌ پدیده نگاهی افکنده شود.
تکنولوژی مدرن، چـنان کـه گیدنز هم معتقد بود، سبب کنده شدن فرد‌ از‌ جای‌ طبیعی خود می‌شود و به علت برخورداری از‌ سـه‌ خـصوصیت‌ تـغییر‌ سریع‌، بسیار‌ پیچیده بودن آن، هچنین نامتجانس بودنش با ماهیت انسانی، شخص بـه آسـانی قـادر به کسب موقعیت ثابتی (location) برای خود نمی‌باشد و لذا به عارضه‌ی بحران هویت دچار‌ می‌شود و در پی آن نـاگزیر بـه قـبول هویت کاذب می‌گردد. هم این جاست که به مهارت مدیریت بر خود Management of self mastery)) نیازمندیم.

شـاخص‌های هـویت از نگاه اسلام
حس‌ برتری‌جویی‌، تفوق‌طلبی، تمجید‌طلبی، غریزی انسان است و اسلام در جهت هدایت آن بـه سـمت هـدف تکاملی و جلوگیری از فساد ناشی از انحراف، شاخص‌هایی را مشخص ساخته است.

ابتدا منشأ یگانه ای‌ بـه‌ عـنوان «نفس واحده» را به همگان گوشزد می‌نماید تا کسی درصدد خودبزرگ‌بینی بر نیاید. بـا ایـن رویـکرد ماهیت یکسان و واحد انسان‌ها به همه‌ یک‌ تشخص ذاتی کلی می‌دهد و از‌ این‌ نقطه نظر هـیچ کـس را بر دیگری مزیتی نیست و لذا نمی‌تواند چیزی در این حیطه به عنوان مابه الافـتراق و تـشخص قـرار گیرد.

«یا أَیُّهَا‌ النَّاسُ‌ اتَّقُوا رَبَّکُمُ الَّذِی خَلَقَکُمْ‌ مِنْ‌ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مـِنْهُما رِجـالاً کـَثِیراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِی تَسائَلُونَ بِهِ وَ الأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلَیْکُمْ رَقِیباً» (نـساء، 1). سـپس بیان می‌دارد‌ که‌ این عنوان‌هایی که شما به خود گرفته‌اید و خود را برتر به وسیله‌ی آن می‌شناسید تـوهمی بـیش نیست، زیرا این‌ها صرفاً اسباب شناسایی است:
«یا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خـَلَقْناکُمْ مـِنْ ذَکَرٍ‌ وَ‌ أُنْثی وَ‌ جَعَلْناکُمْ شُعُوباً وَ قَبائِلَ لِتَعارَفُوا إِنـَّ أَکـْرَمَکُمْ عـِنْدَ اللَّهِ أَتْقاکُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ» (حـجرات، 13)؛ و چـنـان‌ که در ذیل آیه‌ی 170 سوره‌ی بقره دیدیم، قرآن ملیت جاهلی‌ را‌ نفی‌ می‌کند.

در این آیـه ضـمن بیان تقوا به عنوان وجـه امـتیاز، چند مـتغیر دیـگر هـمچون نژاد و طبقه‌ی ‌‌اجتماعی‌ و تشخصات قراردادی را نـفی مـی‌کند و این ویژگی‌ها را مدرک شناسایی معرفی می‌کند و نه‌ بیشتر‌. با‌ این رویکرد مـلیت تـاریخی ـ فرهنگی جایگاهی نمی‌یابد.

علاوه بر آیـتم تقوا که بیان شـد سـه‌ آیتم دیگر هم به عـنوان شـاخص برتری از منظر قرآن رسمیت پیدا می‌ کنند:
1 ) جهاد و رزماوری در‌ دفاع‌ از کیان دین و مـلت:
«فـَضَّلَ اللَّهُ الْمُجاهِدِینَ عَلَی الْقاعِدِینَ أَجـْراً عـَظِیماً» (نـساء، 95).

2 ) دانش، شناخت و آگـاهی:
«قـُلْ هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یـَعْلَمُونَ وَ الَّذِیـنَ لایَعْلَمُونَ إِنَّما یَتَذَکَّرُ أُولُوا الأَلْبابِ» (زمر، 9).
از ویژگی‌هایی‌ که خداوند برای گزینش خود بیان می‌کند دارا بـودن پهـنه‌ی فراخ دانش و ورزیدگی است. در رابطه بـا وجـه امتیاز و سـبب بـرگزیدن طـالوت به عنوان پادشاه بـنی‌اسرائیل قرآن می‌گوید او از توسعه‌ی‌ علمی‌ و توان جسمی برخوردار است: «و زاده بسطة فی العلم و الجسم»؛ و این در مقابل مـلاک جـاهلی مردمانی است که فزونی مال را مـد نـظر قـرار مـی‌دهند و مـی‌گویند او آدم دست تنگی اسـت‌: «و لمـ‌ یؤت سعة من المال» (بقره، 247).

3 ) ایمان، در رابطه با مزیت ایمان برای اعتلای سطح هویتی شخص مـی‌گوید اگـر ایـمان‌تان کامل باشد نگران هچ چیزی نباشید آن شـما را‌ بـه‌ بـرتری مـی‌رساند؛ «وَ لا تـَهِنُوا وَ لا تـَحْزَنُوا وَ أَنْتُمُ الأَعْلَوْنَ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» (آل عمران، 139).

متغیرهایی همچون علم، جهاد، ایمان و فضایل و مکارم اخلاقی از آن جهت که‌ به‌ هدف‌ تکاملی انسان کمک می کنند‌ مورد‌ توجه‌ قرار مـی‌گیرد:
تهذیب نفس و آراسته بودن به ویژگی‌های یک انسان وارسته و پاک از جمله تمایزات طبیعی است که به شخص تمایز‌ برتری‌ می‌دهد‌.

گزینه‌های منشور انسان کامل در سوره‌ی مؤمنون (آیات‌ 1 تا‌ 11) و نیز مفاد سـوره‌ی عـصر به مزیت‌های معنوی در تشخص بخشیدن به شخص اشاره دارند.
این‌ها شاخصه‌هایی هستند که‌ از‌ نظر‌ اسلام مقبولیت دارند، لیکن آن چه نزد عرف همواره به‌ عنوان شاخص برتری مطرح بوده و هـست. یـعنی قدرت و ثروت، هر چند که با دید بی‌مهری به آنها نگاه‌ نشده‌ است‌، لیکن ملاک برتری در ارزیابی هویتی نیستند.

بحران هـویت
بحران به معنی تنش و تضاد یا‌ خروج‌ از حالت تعادل و انحراف از حقیقت است. به عبارت دقیق‌تر «بحران را‌ مـی‌توان‌ موقعیت‌ یا ظرف خاصی دانست که بر اثر آن گروه قومی مـورد نـظر [زنـان، مردان…] به‌ سبب‌ شرایط‌ خاص تاریخی و یا شرایط نوظهور، از شناخت دقیق حقیقت وجودی و حقوق خویش‌ و نیز‌ شـناساندن ‌ ‌آنـها به دیگران بازمانده‌اند، به شکلی که نه تنها این گروه در این رهگذر، بـین‌ وهـم‌ و واقـعیت معلق است، بلکه دیگران نیز از شناختن درست آن، عاجز می‌باشند‌.

افراد‌ در وضعیت بحران هویت اجتماعی، نـقش خود‌ را‌ در‌ گروه نمی‌دانند و در سطح کلان‌تر، جامعه کارکرد‌ خود‌ را از دست می‌دهد، جامعه دچار سـردرگمی و آنومی می‌گردد، نهادهای اجـتماعی از حـالت‌ تعادل‌ خارج می‌شوند و منزلت اجتماعی افراد‌ لطمه‌ می‌بینند.

در‌ مقابل‌، بحران‌ هویت فردی به معنی عدم توانایی‌ فرد‌، در قبول نقشی است که جامعه از او انتظار دارد» (حاجی حسینی‌، 1381‌، همان).

دچار شدن به بحران هـویت‌ زمینه‌ی مناسبی است برای‌ نیروهای‌ اهریمنی تا فرد یا جماعتی‌ را‌ ـ بدون این که مقاومتی از خود نشان دهند ـ به هویت‌های بدلی و کاذب گرفتار‌ سازند‌. این عارضه، تشخیص هویت خویشتن‌ را‌ برای‌ شخص مـشکل مـی‌سازد‌ تا‌ آن‌جا که وی احساس‌ خلأ‌ هویتی می‌نماید و در این موقعیت ناچار از پذیرش هر چیزی می‌شود که به عنوان‌ هویت‌ به او پیشنهاد می‌گردد.

نیـاز به‌ یادآوری‌ نیست که‌ چنین‌ بحرانـی‌ در نسل جـوان بـیشتر‌ چهـره می‌نماید و او را جذب می‌کند، زیرا نیاز به هویت یک نیاز اولیه همچون آب‌ و هوا‌ برای زندگی انسان است.

حاصل نـتیجه در یـک پرفراز: بحران هویت و در پی آن احساس بی‌هویتی زمینه‌ی بسیار مناسب تهاجم‌ پذیری‌ فرهنگی است. به خصوص‌ اگر‌ هـویت‌های عـرضه شـده از همان نوعی باشند که جوان بر اثر غلیان حس ماجراجویی و جنب و جـوش و تـحرک بـه دنبال آن است.

اسلام و ناسیونالیسم
آن‌چه مسأله‌ی‌ بحث‌ مـاست ناسیونالیسم سیاسی، فرهنگی است که‌ به‌ آن‌ ناسیونالیسم‌ افراطی‌ نیز می‌گوییم. و چنان‌ کـه‌ در تعاریف بالا یادآوری شـد اسـاس آن بر اصالت دادن به واحدهای «ملی» و نژادی است.

این‌ نوع‌ ملی‌گرایی‌ بر مبنای مرزهای جغرافیایی با عوامل نژاد‌، زبان‌، تاریخ‌، نهاد‌ سیاسی‌ و غیره‌ جامعه‌ی بشریت را در «واحد»های مستقل و محدود، تجزیه می‌کنند و افـراد یک «واحد ملی» را وادار می‌سازد تا انسان‌هایی را که خارج ازآن واحد هستند، اجنبی تلقی‌ کند و چه بسا موضع‌گیری خصمانه‌ای نسبت به همدیگر داشته باشند. مخاطب ملی‌گرایی یا ناسیونالیسم، کل بشریت نیست، بلکه «واحـدهای مـلی» هستند و هدف نهایی آن نیز استقرار جامعه جهانی نیست بلکه‌ جوامع‌ ملی (National State) است.

در مقابل، مخاطب اسلام تمام انسان‌ها می‌باشند و اسلام کل بشریت را یک «واحد» تلقی می‌کند. هدف نهایی اسلام نیز اسـتقرار «جـامعه‌ی جهانی توحید است» جامعه‌ای‌ که‌ محدودیت‌های مرزهای جغرافیایی و نژادی و زبان و فرهنگ را فرومی‌ریزد و از این همه تار و پود یک قماش می‌سازد. اسلام تجزیه‌ی انسـان‌ها را بر مبنـای «خاک‌» و «خون‌» در واحدهای ملی و نژادی مـحکوم‌ مـی‌کند‌.

به تفاوت‌های «ملی» و نژادی اصالت نمی‌دهد و تنها محک ارزش‌گذاری افراد را «تقوی و «عقیده » و «ایمان » و عمل صالح می‌داند و میزان، تقوی است7.

لغو ناسیونالیسم افراطی در‌ اسلام‌
پیامبر اسلام(ص) در حجة‌الوداع‌ (ابن‌شعبه‌، 1404 هـ ق، 30) طـی بـیاناتی، لغـو اساسی و کامل پاره‌ای از معتقدات فـرهنگی خـرافی را اعـلام فرمود و در آن میان مسأله‌ی امتیازات جاهلی را مردود شناخت که ملی‌گرایی بخشی از آن‌ است‌.
با اشاره به این منشور تاریخی، امام صادق(ع) مـی‌فرماید کـسی روز قـیامت پیش نمی‌افتد مگر به خاطر اعمال؛ و دلیل ایـن سـخن گفته‌ی پیامبر خداست که فرمود: «عرب بودن باب زاینده‌ای‌ نیست‌. آن فقط‌ یک زبان سخنگوست که هر که با آن سـخن بـگوید بـه او عربی می‌گویند. آگاه که همه‌تان‌ فرزندان آدم هستید و آدم را خداوند از خاک آفـرید.
به خدا‌ سوگند‌ برده‌ی‌ حبشی فرمانبر خدا از سید قرشی نافرمان بهتر است. گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شـماست» (مـجلسی، 1404 ‌‌هــ‌ ق، 7/239).

قرآن توهم برتری اقتصادی برخی از سران قریش را به سخریه می‌گیرد‌ و مـی‌گوید‌ آنـان‌ فکر می‌کنند قرآن باید بر فردی نازل شود که موقعیت اقتصادی بالایی در جامعه داشته‌ باشد: «وَ قـالُوا لَوْ لا نـُزِّلَ هـذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ‌» (زخرف، 31).

با این حال ناسیونالیسم همیشه بـد نـیست و به‌ قول‌ خواجه‌ی شیراز: عیب می جمله بگفتی هنرش نیز بگو.
حـس مـلت‌خواهی و وطن دوستی زمانی که جامعه‌ بـرخوردار‌ از‌ عاملی قوی‌تر مانند مـذهب بـرای ایجاد انسجام اجتماعی نباشد مـی‌تواند افـراد را‌ پیرامون‌ لوای‌ وطن گرد آورد و متحد سازد تا از منافع مشترک خود در برابر غارتگران و مـتجاوزان‌ دفـاع‌ نمایند‌، به خصوص با مـلاحظه‌ی مـعنای رایـجی که از ناسیونالیسم بـه عـنوان نوعی آگاهی گروهی‌ شـده‌ اسـت؛ یعنی آگاهی به عضویت در ملت یا وابستگی به ملت، «این آگاهی‌ غالباً‌ پدید‌ آورنـده‌ی وفـاداری و شور و علاقه‌ی افراد به عناصر مـتشکله‌ی مـلت، یعنی نـژاد، زبـان، سـنت‌ها، عادت‌ها‌، ارزش‌های‌ اجتماعی و اخـلاقی و به طور کلی فرهنگ می‌باشد، ]هرچند که گاهی تجلیل فوق‌العاده از‌ آنها‌ و اعتقاد‌ به مظاهر و بـرتری ایـن مظاهر بر مظاهر ملی دیگر مـلت‌ها نـاسیونالیزم افـراطی را پدیـد مـی‌آورد‌ که‌ منشأ بـسیاری از کـشمکش‌های داخلی و برخوردهای خارجی است[. ناسیونالیسم به طور کلی‌ ایدئولوژی‌ است‌ که دولت ملی را عالی‌ترین شکل سازمان سـیاسی مـی‌داند و مـبارزه‌ی ناسیونالیستی علیه تسلط یا تهاجم‌ خارجی‌ بـرای‌ بـه وجـود آمـدن یـا حـفظ چنین دولتی است» (زمردیان، 1373، 243).

باستان‌ گرایی‌ منفی
بازنگری ریشه‌های جنسیت به لحاظ تاریخی با منظورهای عقلایی کاری نکو و مورد پسند خردمندان است‌؛ مثل‌ آن که در پی کشف ارتباط نـسلی فرد یا گروهی با سرنمونه‌ی‌ هویتی‌ خاصی باشیم (اثبات یا رد اتصال نسبی‌ شخص‌ به‌ یک شخصیت تاریخی)؛ و یا استفاده‌ی علمی مد‌ نظر‌ باشد. در این فرض هر چند که کاوش‌گر بـه درون یـک دوره‌ی تاریخی‌ کهن‌ می‌رود، با این حال به‌ چنین‌ کاری عنوان‌ باستان‌ گرایی‌ داده نمی‌شود. این عنوان را زمانی‌ درست‌ به کار می‌بریم که به عنوان یک ایده و امر ثابت روانـی درآمـده‌، ذهن‌ را تسخیر نموده به نوعی اصالت‌ یافته باشد. با این‌ وصف‌ چنین چیزی زمانی می‌تواند نکو‌ باشد‌ و زمانی هم نکوهیده. ارزیابی وضعیت ارزشـی آن بـسته به مقصد و مقصودی است کـه‌ از‌ آن داریـم.

از سوی دیگر‌ کشف‌ و بزرگداشت‌ مفاخر تاریخی هر‌ ملتی‌ جزء میراث‌های ملی گران‌بهای‌شان‌ می‌باشد‌ که در مواقعی می‌تواند به عنوان سرمشق و الگوی زندگی باشد، چنان کـه در قـهرمان‌ پردازی‌های‌ فردوسـی (شاهنـامه) مـشاهـده مـی‌شود.

ناسیونالیسم قدیم‌ و جدید‌ و تأملی دیگر‌
مقایسه‌ و سپس‌ مطالعه در ماهیت دو‌ نوع ناسیونالیسم عصر مشروطه و پس از انقلاب اسلامی در ایران پرده از اختلاف هدفی آن‌ دو‌ بر می‌دارد.
در عصر مشروطه، استقبال‌ از‌ شعار‌ «ناسیونالیسم‌» به‌ دلیل فقدان هـویت‌ و نـبود‌ آمادگی لازم جهت پاسخ‌گویی به نیازهای فوری جامعه ایران بود. پس از انقلاب اسلامی با توجه‌ به‌ توانایی‌ اسلام ناب در پاسخ‌گویی به خلأهای فکری‌ و اجتماعی‌، طرح‌ شعار‌ ملی‌گرایی‌، ابزاری‌ برای رسیدن به مـقاصد سـیاسی است. نـاسیونالیسم برای روشنفکران، دستاویز و محمل ایدئولوژیکی در جهت دین زدایی از جامعه و اشاعه‌ی فرهنگ لائیک بوده است.

چندی است کـه در‌ ادبیات سیاسی کشور، شاهد طرح مباحثی با مضامین ملی ـ ایرانی از جـمله شـعاری بـا عنوان «ایران برای تمام ایرانیان» هستیم، که به جرات می‌توان گفت طرح چنین شعارهایی پس از‌ پیروزی‌ انقلاب بـی‌سابقه ‌ ‌بـوده است. از طرف دیگر، این نکته حایز اهمیت است که بدانیم این شعار درسـت در زمـانی مـطرح می‌شود که در چند سال گذشته، شاهد بازگشت به‌ نوعی‌ باستان‌گرایی و ملی‌گرایی همراه با تلاش وسـیع بعضی از محافل داخلی و خارج کشور به منظور احیای آداب و رسوم کهن ایران و آیین زرتـشت، با انگیزه‌ای‌ کاملاً‌ سـیاسی بـوده‌ایم (ر.ک: پرچی‌زاده، 1390)8.

نتیجه‌گیری‌
انسان‌ در تداوم زندگی بی‌نیاز از احراز هویت نیست و فقدان آن موجب بحران هویت و افتادن در لغزشگاه هویت‌های عاریه‌ای دشمن است. هویت مادی، نظر به‌ دلایل‌ علمی و تاریخی، مقبولیت خود‌ را‌ از دست داده است و تـنها آن چه مقبولیت می‌یابد هویت معنوی و اعتقادی است و استکبار جهانی نیز در پی مسخ همین هویت ملت‌هاست.
طرح مقابله جویانه‌ای که در برابر احیای هویت‌ دینی‌ و اعتقادی پایه‌ریزی شده است، یک ایده‌ی ملی‌گرایانه از نوع اسـتعماری آن اسـت که در آغاز کار خود ممالک اسلامی را تجزیـه نمود و اکنون در پرده‌‌ی تازه‌ای به ایفای نقش می‌پردازد‌.

البته‌ روشن است‌ که هویت و ملیت هر دو تکمیل کننده‌ی یک پروژه هستند و در سلامت حیات یک مـلت دخـیل‌اند، لیکن‌ بدیهی است که افراط و تفریط در آنها هدف حقیقی را از‌ چشم‌انداز‌ جویندگان‌ محو می‌سازد. بر این اساس دشمن انقلاب اسلامی از ابزار ملیت مادی اقدام به تعویض هویت شهروند ‌‌جمهوری‌ اسـلامی مـی‌نماید.

آرکائیسـم یا باستان‌گرایی از نوع منفی آن با ترکیبی از اصول‌گرایی‌ و تز‌ ملی‌گرایی‌ در قالب مکتب ایرانی ملغمه‌ای است که فعلاً دامن‌گیر انقلاب اسلامی ایران می‌باشد.

پی‌نوشت‌ها
1 ) شاید‌ بتوان از تعلیم اسماء به انـسان نـخستین فـهمید که او پس از آفرینش‌ خود نیازمند شـناخت گـردیده‌، و در‌ صـدر جدول این نیازها نیاز به ادراک خود یعنی شناخت هویت خود بوده است.
2 ) امام صادق(: قال النبی( من عرف نفسه فقد عـرف ربـه.
3 ) ابـن مسکویه‌، (1358): پایان حکمت‌های هوشنگ : ایّها‌ لانسان اعرف ذاتـک (نـفسک‌) .
4 ) (http://darmaan.ir/post-11.aspx بحث روح و روان).
5 ) ر.ک: سایت حوزه نت http://www.hawzah.net/FA/Default.html به نقل از: نشریه حوراء، دی 1387، ش 28‌، ص 43‌، «جوانان و هویت مجازی: مروری بر اثرات چت و پیام کوتاه».
6 ) http://en.wikipedia.org/wiki/Nationalism
7 ) http://basironline.com/view.aspx?id=4357 سید احـسان رئیـس‌الساداتی.

منبع: پژوهش های اجتماعی اسلامی شماره 91

انتهای پیام/

نظر شما