شناسهٔ خبر: 66588125 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

ناگهان شعر

سعدی

صاحب‌خبر - اگر تو فارغی از حال دوستان یارا فراغت از تو میسّر نمی‌شود ما را تو را در آینه دیدن جمال طَلعت خویش بیان کند که چه بوده است ناشکیبا را بیا که وقت بهار است تا من و تو به هم به دیگران بگذاریم باغ و صحرا را به جایِ سرو بلندْ ایستاده بر لب جوی چرا نظر نکنی یار سروِ بالا را ؟ شمایلی که در اوصاف حسن ترکیبش مجال نطق نمانَد زبان گویا را که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد؟ خطا بُوَد که نبینند روی زیبا را به دوستی که اگر زهر باشد از دستت چنان به ذوقِ ارادت خورم که حلوا را کسی ملامت وامق کند به نادانی حبیب من، که ندیده است روی عَذرا را گرفتم آتش پنهان خبر نمی‌داری نگاه می‌نکنی آب چشم پیدا را؟ نگفتمت که به یغما رود دلت سعدی؟ چو دل به عشق دهی دلبران یغما را هنوز با همه دردم امید درمان است که آخِری بُوَد آخرْ شبان یلدا را

نظر شما