شناسهٔ خبر: 5760996 - سرویس اجتماعی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

درامتدادتاريکي

همسريابي در سايت ...!

صاحب‌خبر -

وقتي به دنبال کارت عابر بانکم مي گشتم به طور اتفاقي در کيف دستي همسرم که هميشه آن را پنهان مي کرد مدارک 10 سند ازدواج موقت را پيدا کردم که نشان مي داد شوهرم به جز من 10زن ديگر را نيز فريب داده و آن ها را به عقد موقت خودش درآورده است. اين جا بود که فهميدم در دام يک شياد کلاهبردار گرفتار شده ام و ... زن 24ساله اي که تنها يک هفته از ازدواجش مي گذشت درحالي که عنوان مي کرد همه بدبختي هايم از يک عشق خياباني آغاز شد و با ورود به سايت همسريابي اوج گرفت، به رئيس اداره اجتماعي پليس فتاي خراسان رضوي گفت: دختر نوجواني بودم که درگير يک عشق خياباني شدم. آن روزها از گوش کر و از چشم کور شده بودم. هيچ وقت نصيحت هاي دلسوزانه ديگران تاثيري بر من نداشت من تنها يک جمله مي گفتم «اين حرف ها که عشق هاي خياباني عاقبتي ندارد تنها درباره دختراني صدق مي کند که همسرشان را عاشقانه دوست ندارند!» با اين تفکر احمقانه با آرمان ازدواج کردم اما وقتي سرم به سنگ خورد که ديگر دير شده بود چرا که سوء ظن هاي همسرم به کابوس وحشتناکي در زندگي ام تبديل شده بود حتي اگر در خيابان به سوي مردي نگاه مي کردم تا چند روز بايد آرمان را قانع مي کردم که من او را نمي شناسم اين گونه بود که زندگي من تنها يک سال دوام آورد و مجبور شدم از او طلاق بگيرم پس از آن با اصلاح رفتار و نوع پوششم سعي کردم ديگر به دوستي هاي خياباني همانند يک هيولاي وحشتناک نگاه کنم از آن روز به بعد به تحصيلاتم ادامه دادم و در شرکت برادرم نيز کار مي کردم همزمان با اينترنت نيز آشنا شده بودم تا اين که حدود يک ماه قبل در يکي از سايت هاي همسريابي وارد شدم و مشخصات و عکس جواني، توجهم را براي ازدواج به خود جلب کرد وقتي با شماره آن جوان تماس گرفتم او گفت: شغل من بسيار حساس و امنيتي است به طوري که هيچ گاه نمي تواني درباره من تحقيق کني. همسر و تنها فرزندم در يک سانحه رانندگي جان باختند و من به دنبال همسري با سيرت زيبا مي گردم در همين چند روز آشنايي تلفني به او گفتم در زمينه صنايع دستي فعاليت مي کنم و پس از طلاق زندگي مستقلي دارم. يک هفته بعد تنها با مهريه سفر به عتبات عاليات به عقد موقت او درآمدم و بدين ترتيب حشمت وارد زندگي ام شد 3 روز بعد او عابربانکم را گرفت و گفت: مي خواهم پول هايت را در يک حساب ديگر پس انداز کنم ابتدا مقاومت کردم، اما او با چرب زباني و چاپلوسي گفت: بايد به فکر آينده فرزندان مان هم باشيم يک ساعت بعد پيامک برداشت همه موجودي ام برايم ارسال شد وقتي به خانه بازگشت به او مشکوک شده بودم که در پي يافتن کارت عابر بانک، 10صيغه نامه ديگر در کيفش پيدا کردم تازه فهميدم او سرباز فراري است و نه تنها زن و فرزند دارد بلکه زنان مطلقه و پولدار را در سايت هاي همسريابي شناسايي و از آنان اخاذي مي کند و ...

ماجراي واقعي با همکاري پليس فتاي خراسان رضوي

نظر شما