درباره زندگی و مبارزات شیخ محمد خیابانی با استعمار
مصاف روحانی آذری با انگلیس برای همه ایران
صاحبخبر - جواد نوائیان رودسری – دهه 1290 خورشیدی، یکی از پُرحادثهترین ادوار تاریخی ایران و به ویژه ایرانِ معاصر است. دورانی که در آن، همزمان با تنشهای بینالمللی و افتادن جهان به ورطهای که سرانجام به جنگ جهانی اول ختم شد، ایران دستخوش اتفاقات ناگوار بسیاری بود؛ از یک سو مشروطیت با تمام کاستیهایی که از منظر تئوریک و اجرایی داشت، برای بقا دست و پا میزد و میکوشید در برابر ساختارهای کهنهای که مبنای اداره آن ها، همان استبداد چند هزار ساله بود، دوام بیاورد و از سوی دیگر، درست در همین زمان، ایران در کانون توجهات استعماری و تکاپوهای دولتهای سلطهگر غربی برای دستیابی به جایگاه راهبردی و منابع ذیقیمت آن قرار داشت. در این شرایط، مردم ایران از مشروطیت که به آن همچون دارویی فوری برای درمان دردهای متعدد و جانکاه خود مینگریستند، به شدت ناامید شدهبودند و حتی آن را عامل این همه بیسامانی میدانستند. کار به جایی رسید که برخی از سیاسیون وابسته و غیروابسته، علاج را در واگذاری کشور به دست استعمارگران دیدند؛ قرارداد 1919 که توسط وثوقالدوله و با سماجت و اصرار لرد کرزن به امضا رسید، جلوه بیرونی چنین رویکردی بود که البته با مقاومتهایی که صورت گرفت، راه به جایی نبرد. به این موارد، باید قحطی عظیم و هدفمندی را اضافه کنیم که طبق گزارشهای پروفسور قلی مجد، به صورت مصنوعی و توسط انگلیسیها به وجود آمد تا از نفوذ دولتهای محور، به عنوان دشمنان بریتانیا در جنگ جهانی اول، در ایران بکاهد. در این روزگار پرمحنت که ایران از هر سو آماج هجوم و هرج و مرج بود، مردان وطندوستی به پا خاستند که هدفشان احیای عزت ایران و دفاع از حقوق مردم آن بود؛ مردانی که مردانه در این راه گام برداشتند و تا پای جان بر آرمان خود پا فشردند؛ شیخ محمد خیابانی، یکی از آن رادمردان بود که این روزها، در ایام شهادت مظلومانه وی قرار داریم. پسر باهوش حاجی عبدالحمید خامنهای شیخ محمد خیابانی در سال 1259ش در خامنه به دنیا آمد؛ پدرش حاجی عبدالحمید، از تجار خوشنام شهر بود. شیخ محمد خیابانی، ابتدا در تجارتخانه پدر به کار مشغول شد و پس از طی کردن مقدمات علوم دینی در زادگاهش، به تبریز رفت و در مدارس این شهر به تکمیل دانش پرداخت. او در دوران تحصیل، تنها به فراگیری علوم متداول حوزهها، مانند فقه و اصول قناعت نکرد و همزمان به فراگیری ریاضیات، حکمت، طبیعیات و تاریخ نیز، اشتغال داشت. شیخ محمد خیابانی در عنفوان جوانی به تدریس در مدرسه طالبیه مشغول شد و چندی نیز، پیشنماز مسجد جامع تبریز بود. وکیلِ جوانِ تبریز شیخ محمد خیابانی با آغاز جنبش مشروطه به جانبداری از آن پرداخت و بعد از آنکه مجلس شورای ملی در تیر سال 1288، به دستور محمدعلیشاه به توپ بسته شد، در شمار مدافعان مشروطه در تبریز قرار گرفت و با ستارخان و باقرخان همراه شد. با فتح تهران، شیخ محمد خیابانی که افزون بر دانش، از قدرت سخنرانی و فصاحت بیان بالایی هم برخوردار بود، به نمایندگی از مردم تبریز، راهی مجلس شورای ملی شد. او از این زمان به بعد، نقش فعالی در فضای سیاسی کشور بازی کرد و در همان حضور اولیه در مجلس شورای ملی، به مخالفت با طرفداران سیاستهای استعماری روس و انگلیس در ایران پرداخت؛ یکی از این افراد وثوقالدوله بود. این مخالفتها باعث شد که در زمان حضور خیابانی در تهران، برخی به فکر حذف فیزیکی او بیفتند و زمینه ترور کردنش را فراهم کنند که البته راه به جایی نبردند. مشروطه در حال احتضار همزمان با دوران نمایندگی شیخ محمد خیابانی، ماجرای اولتیماتوم روسیه تزاری، انحلال مجلس شورای ملی و اشغال تبریز توسط ارتش تزار اتفاق افتاد؛ روسها در زمستان سال 1290 بر تبریز مسلط شدند و در روز عاشورا، تعدادی از آزادی خواهان تبریزی را که در برابر اشغالگری مقاومت کردند، به دار آویختند؛ شهید میرزاعلی ثقةالاسلام در میان این افراد قرار داشت. بدیهی بود که خیابانی نمیتوانست با چنین وضعی، وارد تبریز شود. او برای مدتی در مشهد مخفی شد و چندی بعد، با واسطهگری امامجمعه تبریز، به شهر بازگشت؛ مشروط بر آنکه علیه اشغالگران فعالیتی نداشتهباشد، اما شیخ محمد خیابانی، مرد گوشهنشینی و سکوت نبود؛ او در دوران خودش، به «پهلوان میدان سیاست» شهرت داشت و از چنین فردی انتظار نمیرفت که در برابر چنین اجحاف و ستمی، ساکت بنشیند. به نوشته دکتر محمدعلی همایون کاتوزیان، در مقاله «شیخ محمد خیابانی» (مجله اطلاعات سیاسی و اقتصادی: شماره 160) رفتار وقیحانه اشغالگران با یک دولت مستقل که مجلس و ساختار سیاسی داشت و نیز، نوع برخورد آن ها با مردم تبریز، نقش مهمی در شکل گرفتن نگاه شیخ محمد خیابانی و پیریزی ساختار قیام وی داشت. او با اجاره یک مغازه در بازار تبریز، به ظاهر مشغول کسب و کار شد، اما تقریباً همه میدانستند که دکّان شیخ محمد خیابانی، محل آمد و شد آزادی خواهان وطندوست تبریزی و کانون یک قیام بالقوه است. در همین ایام، انجمنی مخفی توسط دوست وی، اسماعیلخان نوبری تأسیس شد که کارش از میان برداشتن خائنانی بود که با اشغالگران همکاری میکردند. شیخ محمد خیابانی از جزئیات فعالیتهای انجمن اطلاعی نداشت، اما اعضای آن را میشناخت. با این حال، اشغال آذربایجان توسط سربازان تزار، تنها دغدغه شیخ محمد خیابانی که حالا حدود 35 سال داشت، نبود. بیگانهستیز و وطندوست آزادی خواهان تبریزی سخت نگران شرایط بحرانی کشور و وضعیت اسفباری بودند که در آذربایجان، حتی بدون حضور اشغالگران هم در جریان بود؛ قحطی جان مردم را به لب رسانده، حملات نظامی نیروهای متفق و متحد، آذربایجان را به یکی از جبهههای مهم جنگ جهانی اول در آسیا تبدیل کردهبود. از سوی دیگر، راهزنان امان مردم را بریده بودند و محتشمالسلطنه، والی وقت آذربایجان، عملاً نمیتوانست هیچ کاری انجام دهد. هنگامی که نیروهای امپراتوری عثمانی در تعقیب روسها وارد آذربایجان شدند و تبریز را گرفتند، شرایط بسیار بدتر هم شد. عثمانیها با شعار پانتُرکیسم به دنبال تجزیه آذربایجان بودند؛ موضوعی که خیابانی و یارانش اصلاً نمیتوانستند با آن کنار بیایند. به همین دلیل، اشغالگران، خیابانی را به تبعید فرستادند؛ تبعیدی که تا آبان سال 1297 ادامه داشت. با این حال، تبعید خیابانی او، بر محبوبیتش افزود. یکی از مأموران اطلاعاتی عثمانی، در گزارشی به سازمان متبوعش (تشکیلات مخصوصه)، درباره وضعیت طرفداران شیخ محمد خیابانی و دوستان او نوشت: «[حزب آن ها] که موضعی آشکارا میهنپرستانه و بیگانهستیز دارد، جدیترین و مردمیترین حزبی است که نه تنها از همراهی قلبی مردم، بلکه از پشتیبانی نظمیه، ژاندارمری، سربازان و ارتش برخوردار است.» رو در رو با استعمار انگلیس با خروج نیروهای عثمانی از تبریز در اواخر پاییز سال 1297، شهر عملاً در اختیار شیخ محمد خیابانی و همفکرانش افتاد؛ آن ها این فرصت را پیدا کردهبودند که به اوضاع آشفته تبریز و آذربایجان، سامانی بدهند. خیابانی به شدت نسبت به اینکه مردم، مشروطیت و آزادی خواهی را دلیل همه مشکلات میدانند حساس بود. او هرج و مرج را عامل این بدبینی میدانست و معتقد بود باید به اوضاع نظم و نسقی داد و البته، از برنامههایی که برای اجرا دارند، نباید به کسی حرفی زد. با این حال، وقت لازم بود تا بتوان شرایط را به صورتی آبرومند سامان داد. در همین گیر و دار بود که در مرداد سال 1298، قرارداد 1919 میان وثوقالدوله، نخستوزیر وقت و دولت بریتانیا امضا شد؛ قراردادی که عملاً ایران را به مستعمره انگلیسیها تبدیل میکرد. این قرارداد، خشم عمومی را برانگیخت؛ میرزا کوچکخان در گیلان پرچم قیام را برافراشت؛ هر چند نتوانست به سوی پایتخت حرکت کند. در همان حال، موج مقاومت در برابر قرارداد، به قول کاتوزیان، «حتی در ذهن بیشتر میانهروهای کشور تردیدی باقی نگذاشت که کشور را به انگلیسیها فروختهاند.» اوایل پاییز 1298 بود که شیخ محمد خیابانی تصمیم گرفت کنترل تبریز را به دست بگیرد؛ مخالفت با قرارداد 1919، یکی از دلایل قیام او بود. آیتا... خامنهای در بیانات دیدار مردم آذربایجان شرقی (28/11/85) به این نکته اشاره کرده و گفتهاند: «در قضیه مرحوم شیخ محمد خیابانی - که تبریز یک تنه ایستاد - مسئله، مسئله قرارداد وثوقالدوله بود. در تهران، عُمّال حکومت ضعیف با یک قرارداد، امور مالی و امور نظامی کشور را دودستی تقدیم کردند به انگلیسیها. تبریزیها ایستادند. مرحوم خیابانی و دیگران در مقابل این قضیه بود که ایستادند و آن حوادث عجیب تبریز پیش آمد. تبریز همیشه اینطور بود.» اهداف بلند قیام با این حال، شیخ محمد خیابانی از آغاز قیام، اهداف بلندتر و گستردهتری را دنبال میکرد که ریشه در واقعبینی وی راجع به اوضاع ایران داشت. او و یارانش در بیانیه آغاز قیام، هدف خود را «برقرار داشتن آسایش عمومی و از قوه به فعل درآوردن رژیم مشروطیت» اعلام کردهبودند. خیابانی در تبریز دست به ایراد نطقهای آتشین زد؛ پرکاربردترین واژهها در نطق او، کلمات «نظم»، «دیسیپلین»، «وحدت کلمه»، «تمرکز» و «تصمیمگیری مرکزی» بود و این رویکرد نشان میدهد که شیخ، کاملاً به دلیل اساسی هرج و مرج و به هم ریختگی اوضاع کشور پی برده بود و میخواست عامل اساسی وضع موجود را ریشهکن کند. او ریشه فساد گسترده را ساختار فَشَلی میدانست که از دورههای قبل باقیمانده و مورد حمایت استعمارگران قرار داشت و همین ساختار، پنجه در گلوی مشروطیت انداختهبود و به وطندوستان اجازه فعالیت و اصلاح نمیداد. شیخ محمد خیابانی در یکی از شورانگیزترین سخنرانیهایش به این موضوع اشاره میکند و میگوید: «سیاست ایران معلوم نیست، هیچکس نمیداند مبنای سیاست آن و محور آن چیست؟ معلوم نیست ایران مال انگلیس است، مال روس است یا قزاق یا کس دیگر؟! ... اگر ایران مالِ ایرانی است، باید شالوده مملکت را مجدد ریخت، بنای آن را تجدید کرد و از نو ساخت.» او به پیشنهاد حاجاسماعیل امیرخیزی، نام آذربایجان را به «آزادیستان» تغییر داد؛ گروهی این اقدام را، گامی در جهت تجزیهطلبی دانستند؛ وصلهای که حتی دشمنان شیخ محمد خیابانی نمیتوانستند به او بچسبانند. آزادیستان، اولاً به تلاش مداوم آذربایجان برای آزادی ایران و نجات مشروطیت اشاره میکرد و ثانیاً، با توجه به انقلاب بلشویکی در شوروی و تأسیس یک جمهوری در جنوب قفقاز، به نام جمهوری آذربایجان، نشان میداد که آذربایجان ایران، هیچ ربطی به دولت تازهتأسیس و بلشویکیِ جنوب قفقاز ندارد. شهادت در مظلومیت شیخ محمد خیابانی، خواهان اجرای اصلاحات اساسی در سراسر ایران بود؛ او اعتقاد داشت حکومت مرکزی به دست عدهای فاسد افتادهاست که حتی به پیشپا افتادهترین مبانی مشروطه نیز، اعتقادی ندارند. او دولت وثوقالدوله را یکی از دامنزنندگان به فساد موجود میدانست. شیخ در نطق 22 خرداد 1299، دو، سه ماه قبل از شهادتش، به این مسئله با صراحت اشاره کرد و گفت: «خیانتکاران که از ادارات اخراج و از شهر تبعید میشوند، در تهران مصدر خدمات و مأموریتهایی میگردند. تهران از مردودین تبریز خوب پذیرایی میکند و به سبب خیانتی که مرتکب میشوند، در تهران دارای مقام و ترفیع مرتبه میشوند وبه این دلیل است که تهران مرکز فساد و حامی خیانتکاران است. مادامیکه مکرمالملکها پس از طرد از تبریز، در تهران با سمت رسمی دولتی استخدام میشوند، ما نمیتوانیم به این دولت خوش بین باشیم.» انگلیسیها که درباره اقدامات وی در تبریز نگران بودند، کوشیدند تا با خیابانی ارتباط برقرار کنند؛ اما از گفتوگو با او چیزی دستگیر آن ها نشد؛ شیخ بسیار تو دار و ملاحظهکار بود و هیچ اطلاعاتی راجع به قیام و اهداف آن را به نامحرمان ارائه نمیکرد و یارانش هم در این روش، با وی همداستان بودند، اما بالاخره، برخی اطرافیان و کسانی که به شیخ اظهار دوستی میکردند، منافع دنیوی را به ماندن در کنار وی ترجیح دادند. مخبرالسلطنه هدایت که از طرف مشیرالدوله، والی آذربایجان شدهبود، با کمک نیروهای قزاقی که در اختیار داشت، تبریز را تصرف کرد. شیخ محمد خیابانی در تنهایی و عزلت، در خانه یکی از اقوامش پنهان شد، اما قزاقها ردّ او را زدند؛ در درگیری میان آن ها، شیخ هدف اصابت گلوله قرار گرفت و در 22 شهریور سال 1299 به شهادت رسید. پیکر او را ابتدا به صورت موقت در امامزاده حمزه تبریز به خاک سپردند و چندی بعد، به شهر ری انتقال دادند و در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) دفن کردند. شیخ محمد خیابانی در هنگام شهادت 40 ساله بود.∎
نظر شما