شناسهٔ خبر: 54972269 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه همشهری | لینک خبر

موسیقی باید امیدواری ببخشد

از روزهایی که حسام‌الدین سراج، کودکی باذوق بود که پای رادیوی خانه‌شان در اصفهان، منتظر پخش تکنوازی‌ نی استاد حسن کسایی و تار استاد جلیل شهناز می‌نشست، سال‌ها گذشته و آن جوانی که دنبال معروف‌شدن نامش در دنیای موسیقی نبود، حالا به یکی از معروف‌ترین نام‌ها در موسیقی سنتی ایرانی تبدیل شده است. روزنامه همشهری امروز،روزنامه همشهری صبح،صفحه روزنامه همشهری،دانلود رو

صاحب‌خبر -

نیلوفر  ذوالفقاری

از روزهایی که حسام‌الدین سراج، کودکی باذوق بود که پای رادیوی خانه‌شان در اصفهان، منتظر پخش تکنوازی‌ نی استاد حسن کسایی و تار استاد جلیل شهناز می‌نشست، سال‌ها گذشته و آن جوانی که دنبال معروف‌شدن نامش در دنیای موسیقی نبود، حالا به یکی از معروف‌ترین نام‌ها در موسیقی سنتی ایرانی تبدیل شده است. هنرمندی که معتقد است موسیقی سنتی در دهه‌های گذشته گام‌های مثبتی برداشته، می‌گوید که موسیقی باید همزمان با بیان حرف مردم، به آنها امیدواری بدهد. گفت‌وگوی این چهره شناخته‌شده موسیقی ایرانی را با روز هفتم از دست ندهید.

    به‌نظر شما موسیقی سنتی ما هم‌اکنون، چه جایگاه هنری و اجتماعی دارد؟
اصولا وقتی درباره هنر صحبت می‌کنیم، باید درباره کیفیت آن حرف بزنیم نه کمیت آن. امروز ممکن است کسی در آفریقا یک موسیقی جالب بسازد، حرکات آکروباتیک برای آن طراحی کند و در فضای مجازی میلیون‌ها بار دیده شود، اما این کار فقط توانسته جلب توجه کند و داشتن این تعداد بیننده، دلیل ارزشمند‌بودن کار نیست. من معتقدم موسیقی ایرانی، بالذات ارزشمند است. از نظر ملودی سالیان سال صیقل و پرداخت خورده تا به اینجا رسیده و آثار باکلام آن، با بزرگانی چون حافظ، سعدی، مولوی، نظامی و سنایی در ارتباط است که خودشان مبنای فرهنگ ما هستند. نگاه و قضاوت ما درباره هنر باید کیفی باشد و اگر از این دیدگاه نگاه کنیم، خیلی به موسیقی ایرانی امیدوارم.

    این امیدواری شما از کجا می‌آید؟
جوانانی که در موسیقی ایرانی فعالیت می‌کنند، در راهشان بسیار جدی هستند. در موسیقی پاپ هم جوانان زیادی فعالیت می‌کنند اما آنقدرها جدی نیستند و کار برایشان بیشتر سرگرمی و تفریح است. اما در موسیقی ایرانی، جوانانی هستند که برای این هنر سرمایه‌گذاری ذهنی و زمانی دارند، آثار مختلف را تحلیل می‌کنند و با استادان مختلف در ارتباط هستند. به همین دلیل هم در رابطه با موسیقی ایرانی، برای من جای بسی امید است.
 
  به‌نظر شما موسیقی ایرانی در دهه‌های گذشته چه گام‌های مثبتی برداشته است؟
بعد از پیروزی انقلاب، موسیقی بیشتر مارش و نوعی از موسیقی بود که با جنگ تناسب داشت. به مرور به طرف نوعی از موسیقی حرکت کردیم که سازبندی آن، موسیقی سنتی بود. در دهه60، گام‌های بسیار ارزشمندی در موسیقی سنتی برداشته شد و فکر می‌کنم این دهه، یک دهه طلایی برای موسیقی ایرانی است. بزرگانی مثل استاد محمدرضا شجریان و استاد محمدرضا لطفی جزو استادانی هستند که در این دهه فعالیت می‌کردند. در دهه‌70، به‌تدریج موسیقی به طرف موسیقی آزاد و بعد کلام آزاد حرکت کرد. هم‌اکنون کلام در موسیقی آنقدر آزاد شده که گاهی وقتی موسیقی پخش می‌شود، نگران فرزندانمان می‌شویم که قرار است چه کلامی را بشنوند! هم از نظر ضعف ادبی و هم از نظر مضمون، این کلام جای بحث دارد، نوعی که الان مد شده، در واقع وارد فضای تجارت شده است. فکر می‌کنم آرام آرام در حال فاصله گرفتن از موسیقی ارزشمند هستیم.

    در سال‌های اخیر اتفاق مثبتی در پیوند موسیقی با ادبیات افتاده و این نوع موسیقی، از اشعار و ترانه‌هایی که برای مخاطب ملموس‌تر است، استفاده می‌کند. نظر شما چیست؟
فراموش نکنیم که ترانه‌سراها، شعرای زمان ما هستند و ترانه‌سرایی کار ساده‌ای نیست. ترانه‌سرا‌ شأن و جایگاه ویژه‌ای دارد، درحالی‌که ما ترانه‌سرایانی مثل بیژن ترقی، معینی کرمانشاهی، نواب صفا و قیصر امین‌پور داریم که کارشان از نظر ادبی و فنی ارزشمند است و موسیقی ایرانی هم بسیار از آنها بهره‌برده است. نکته‌ای در ادبیات ما وجود دارد که آن را از ادبیات کشورهای دیگر متفاوت می‌کند. اگر انگلیسی‌زبان باشیم و بخواهیم آثار شکسپیر را در ادبیات انگلیس بخوانیم، باید سراغ یادگرفتن یک زبان مخصوص برویم و دوره ببینیم تا بتوانیم آثار این نویسنده را بخوانیم. اما در ادبیات فارسی این اتفاق نمی‌افتد. در ترانه‌ای که معینی کرمانشاهی می‌سراید، قرابت معنایی با شعر حافظ پیدا می‌کنیم. جوان امروزی شعر حافظ را هم متوجه می‌شود چرا که ادبیات آن تفاوت فاحش با امروز ندارد و به‌نظرم این، شانس زبان و ادبیات ماست. یک ترانه‌سرای امروزی می‌تواند ترانه‌ای بگوید که مضمونش با شعر حافظ نزدیک باشد و مردم هم به خوبی با آن ارتباط برقرار کنند.
 
  خودتان برای اینکه یک ترانه را بپذیرید و برای آن موسیقی بسازید، چه ویژگی‌هایی را در اولویت قرار می‌دهید؟
من کمی نسبت به ادبیات وسواس دارم و دوست دارم کاری که انتخاب می‌کنم، قوی باشد. قرار است روی آن ترانه موسیقی ساخته شود و در آینده باقی بماند. اخیرا شعری از حسین منزوی خواندم که به‌نظرم بسیار جالب و البته متناسب با موضوعات امروز بود: «نام من عشق است آیا می‌شناسیدم؟/ زخمی‌‌ام، زخمی سراپا می‌شناسیدم؟/ من همانم مهربان سال‌های دور/ رفته‌ام از یادتان یا می‌شناسیدم؟» همین امروز هم ما از عشق حرف می‌زنیم و عشق را دستمایه کارمان قرار می‌دهیم. این مضمون امروز هم مورد توجه است. من معمولا در آثار شعرای معاصر گشت می‌زنم، اشعار استاد هوشنگ ابتهاج و محمدرضا شفیعی کدکنی، قیصر امین‌پور، سیدحسن حسینی و سهراب سپهری را بسیار دوست دارم. دامنه شعر آنقدر در ایران گسترده است که به اهل موسیقی امکان انتخاب می‌دهد. مضمون و صنعت شعر برای من مهم است.
 
  وقتی قدم به دنیای موسیقی گذاشتید، چه تصوری از این راه داشتید و اوضاع چقدر شبیه تصور اولیه شما پیش رفت؟
فکر می‌کنم هنرمند، شباهتی به بچه‌ها دارد و در لحظه زندگی می‌کند. هنرمند اگر از یک کار هنری لذت ببرد، آن را انجام می‌دهد. منظورم هنرمند به مفهوم واقعی کلمه است، وگرنه بعضی افراد با هنرشان تجارت می‌کنند و به مصلحت پول و قدرت کار می‌کنند. وقتی من در کودکی به موسیقی علاقه‌مند شدم، در اصفهان زندگی می‌کردیم. یک رادیو داشتیم که از آن برنامه‌ گل‌ها و تکنوازی‌ها پخش می‌شد. نی استاد کسایی، ویولن رحمت‌الله بدیعی و تار جلیل شهناز آنقدر برای من جذاب بود که همیشه پای رادیو نشسته بودم و گوش می‌دادم. در همان سن کودکی، روی میز چوبی زیر رادیو، ضرب می‌گرفتم. پدرم از دور مرا دید و تشویقم کرد که به کلاس تنبک بروم. کم‌کم سراغ یادگیری سنتور رفتم و بعد که برای تحصیل به تهران آمدم، در کلاس فرامرز پایور، رضاشفیعیان و پشنگ کامکار شرکت کردم. همه‌چیز صرفا علاقه بود و به اینکه در آینده چه اتفاقی می‌افتد، فکر نمی‌کردم. همانطور که شاعر می‌گوید: «رشته‌ای بر گردنم افکنده دوست/ می‌برد آنجا که خاطرخواه اوست». هنرمند به بعد فکر نمی‌کند، دنبال علاقه هنری خود می‌رود، گاهی به نتیجه خوب می‌رسد و گاهی هم نه.
 
  چه چیزی شما را در دنیای موسیقی شگفت‌زده کرد؟
ساز استاد کسایی برایم بسیار شگفت‌انگیز بود. سازهای دیگر پرده دارند و کوک می‌شوند اما نی، ‌ساز سرکشی است و آثاری که استاد کسایی ساخته، شگفت‌انگیز است. بسیار خوش‌ذوق و خوش‌صحبت بود و اشعار زیادی را از حفظ می‌خواند.
 
  نسل جوانی که امروز در موسیقی سنتی فعالیت می‌کنند، با زمان جوانی شما چه تفاوتی دارند؟
همان تفاوتی را دارند که زمانه آنها با زمانه ما دارد. جوان امروزی 2فضا در اختیار دارد، فضای مجازی هم برای آنها دنیایی واقعی است. جوانان امروزی سعی می‌کنند هم خوب ‌ساز بنوازند و هم خوب دیده شوند، درحالی‌که ما در جوانی چندان علاقه‌ای به دیده‌شدن نداشتیم. برایمان مهم نبود اسم ما روی یک اثر نوشته شود یا نه؟ شور و شوق دیده‌شدن نداشتیم. جوانانی که امروز در موسیقی، چه پاپ و چه سنتی فعالیت می‌کنند، بااستعداد هستند. فرقی نمی‌کند که موسیقی از چه نوعی باشد، هر اثری که خوب و قوی باشد ارزشمند است.
 
  به‌نظر شما در روزگار سخت، موسیقی در چه جایگاه اجتماعی می‌ایستد؟ آیا می‌تواند همچنان موردتوجه و پناه مخاطبانش باشد؟
موسیقی، چه از نوع باکلام و چه بی‌کلام، می‌تواند آرامش ببخشد. مشکل بزرگ جامعه امروز ما، ناامیدی است. موسیقی باید ناامیدی را از مخاطب بگیرد و به او شور و شوق و امید برای ساختن آینده بدهد. متأسفانه فضای روشنفکری ما صرفا منفی است و فقط از ناامیدی حرف می‌زند، اما سؤال اینجاست که تو به‌عنوان یک روشنفکر و یک فرد مفید برای جامعه، چه کاری از دست‌ات برمی‌آید؟ در عالم هنر باید به این نکته توجه کنیم که هنر در عین بیان درد مردم، باید به آنها امید بدهد و به‌نظرم موسیقی در برهه‌های مختلف، این کار را کرده است. موسیقی و شعر، زبان مردم است و اگر مشکلی در جامعه وجود دارد، موسیقی می‌تواند هم راهی برای بیان درد مردم باشد، هم آنها را تسکین دهد و هم امیدی برای آینده ایجاد کند.

    این روزها مشغول چه کاری هستید؟
مجموعه‌ای با اردشیر کامکار ساخته‌ایم که به زبان کردی، فارسی و ترکی ساخته شده است. کنسرتی هم از این مجموعه در تبریز داشتیم. قصدمان از این کار این بود که بگوییم فرهنگ‌های مختلف، ریشه‌های مشترک دارند. آخرین کاری که منتشر کردم «شکوه وطن» نام دارد که شعر آن از کاوه مهیار است و با گروه بیدل کار کردیم.

خاطره

راه هنر و سیاست از هم جداست

سال گذشته من به کرونا مبتلا شدم و در بیمارستان بستری بودم. جوانی با من تماس گرفت و درباره دیدار با یک سیاستمدار حرف زد، می‌خواست با چند نفر دیگر از اهالی موسیقی برای صحبت درباره مطالبات اهل هنر به این دیدار برویم. وقتی گفتم بیمارم و در بیمارستان، تماس را قطع کرد، بدون اینکه جویای حالم باشد! آنجا به این موضوع فکر کردم که اهل سیاست، هنر را فقط یک وسیله می‌بینند و عالم سیاست، با اهل هنر ناسازگار است. هنرمند، منادی حرف مردم در جامعه است و براساس مصلحت قدم برنمی‌دارد. واقعیت این است که سیاست و هنر 2راه متفاوت دارند. هنرمند اهل دل است، مصلحت‌بین نیست و نگاهش با اهل سیاست فرق دارد. کم پیدا می‌شود سیاستمداری که نگاه درستی به هنرمند داشته باشد. امیدوارم در آینده این وضعیت تغییر کند و ارتباط هنرمند با جامعه را قطع نکنند.

نظر شما