شناسهٔ خبر: 4666267 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: بانی فیلم | لینک خبر

شون پن معروف و معترض، از خودش، حرفه و خاطراتش می‌گوید

افسوس سینمای کنونی را نمی‌خورم

بانی فیلم آنلاین:

صاحب‌خبر -

بانی فیلم - گروه سینمای جهان - وصال روحانی: شون پن بازیگر معروف سینمای آمریکا که به سیاست‌های مخدوش شورشی بارها اعتراض کرده و چند سال پیش سفری به ایران هم داشت، هفته گذشته در دانشکده فیلم دانشگاه مری مونت آمریکا حاضر شد و راجع به دستاوردهای مختلف و خاطراتش و همچنین شرایط فعلی سینما برای خیل دانشجویان سخن گفت. وی که فیلم جدیدش کاری اکشن و سیاسی و جنایی به نام «تیرانداز» است و برخلاف انتظارها فروش کمی داشته، در این گردهمایی گفت: «من 55 ساله شده‌ام و یک بیماری سخت هم کافی است که به سرعت از این دنیا بروم ولی اگر هم بروم چندان افسوس بازی نکردن در فیلم‌های کنونی را نمی‌خورم زیرا کیفیتی ندارند. از این که برخی فیلم‌های مورد نظرم را کارگردانی نکنم، ناراحت خواهم شد اما این نیز از ذهنم خواهد رفت».

یک وجه مهم زندگی شون پن فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی وی بوده است و او برای دانشجویان درباره شرایط آواره‌های هاییتی که چند سالی است به آنها یاری می‌رساند، صحبت کرد. «ماجرای من و آنها از سال 2010 که آن زلزله مهیب آمد، آغاز شد و چیزی حدود 60 هزار نفر از آنها را در برگرفته است. 5 سال بعد از آن تاریخ من ساماندهی کار تعدادی از آنها را از نو آغاز کرده‌ام زیرا دولت هاییتی هنوز منازل وعده داده را تحویل‌شان نداده است. در سفر آخرم به «پورت او پرینس» (پایتخت هاییتی) متوجه تغییرات اندک در شرایط آنها و در عوض غیب شدن مقداری از امکانات تحویل داده شده به آنها شدم. هیچ وقت از یادم نمی رود. روزهای اول وقوع زلزله که از روی منطقه با هلیکوپترهای گشت زنی پرواز می‌کردیم و آن همه ویرانی را می دیدیم، واقعا احساس نا امیدی می‌کردم و به خود می‌گفتم درست کردن این منطقه و نجات مردم آن غیر ممکن است».
شون پن این روزها بیشتر نگران از بین رفتن حریم خصوصی آدم‌ها و به ویژه هنرمندان است که طبعاً به خاطر شهرت‌شان مورد توجه بیشتری قرار دارند. از وقتی اینترنت به راه افتاد و هکرها به وجود آمدند، دیگر چیزی به نام زندگی خصوصی وجود ندارد. حتی اگر جزییات تمامی کارهایی را که روی کامپیوترتان انجام داده‌اید، Delet کنید، باز از طریق متخصصان امر قابل بازیابی است وای میل‌ها و عکس‌هایتان هم که تصور می‌کنید حذف کرده‌اید، توسط هکرها قابل ردیابی است. بنابراین دار و ندار و همه زندگی‌تان برای سایرین عیان است و رازی وجود ندارد. با این کامپیوترها و فن‌آوری‌ها هر کسی به پیشینه هر فرد دیگری دسترسی دارد ولی من غصه نمی خورم زیرا برای ما هنرمندان از همان اول همین طور بود و چیزی به اسم زندگی راحت نداشته‌ایم. من همیشه تحت تعقیب عکاسان و خبرنگاران سمج قرار داشته‌ام که اصلا توجه نمی کنند یک هنرمند حق دارد در کنار دوستان و اعضای خانواده اش راحت باشد. آن چه اینک برای مردم عادی در حال روی دادن است و صدایشان را در آورده و عکس‌ها و مشخصات زندگی خصوصی‌شان توسط سارقان اینترنتی به دست همگان رسانده شده است، برای من واقعه‌ای آشنا و تکراری است که بیش از 30 سال با زندگی من عجین بوده است. نام این، زندگی نیست.
از نظر شون پن در تعریف‌های موجود از سینما و مشخصه‌های آن بخصوص در آمریکای شمالی طی سال‌های اخیر تفاوت‌های زیادی به وجود آمده و سینما دیگر چیزی نیست که پیشتر بود. «من متولد ابتدای دهه  1960 و به تبع آن فرزند عصری هستم که در آن سینما در پول غرق نشده بود. اگر یک فیلم 60 میلیون دلار در می‌آورد. آن را به سان بهشت می‌دانستند، الان 200 میلیون دلار هم در بیاورد، خواهند گفت سراسر ضرر است و کمتر از یک میلیارد دلار را قبول نمی‌کنند و بنابراین هدف و سمت و سوی حرکت نه ایده‌آل‌های هنری بلکه هر چیزی است که پولتان را بیشتر کند و از درون چنین تلاش‌هایی معمولا فیلم‌های خوبی بیرون نمی آید. اخیراً با داستین هافمن دیداری داشتم و او گفت: بعضی‌ها می‌گویند چرا کم کار شده‌ای و من می پرسم مگر کاری هم وجود دارد که من در آن غایب باشم؟!
شون پن سرانجام به یکی از خاطرات ویژه‌اش که در سال 1987 و طی یک ماه حبس وی در زندانی در لس‌آنجلس به سبب اخلال در نظم عمومی شکل گرفت، اشاره کرد. «همزمان حضور من در آن زندان، ریچارد رامیرز یک قاتل معروف زنجیره‌ای آن زمان نیز در آن جا حاضر بود. سلول‌های ما مقابل یکدیگر بود و روزی نامه‌ای از او به دستم رسید که در آن نوشته بود امضای یادگاری مرا می‌خواهد. یکی از نگهبانان آن نامه را آورد و من نپذیرفتم و گفتم رییس زندان را بیاورد ودر غیر این صورت هیچ کاری انجام نمی‌دهم زیرا رد و بدل کردن نامه در داخل زندان به خودی خود یک جرم است و مجازات دارد. رییس زندان را که یک سرهنگ بود آوردند و گفت ایرادی ندارد. امضا کردم و آن را به نزد رامیرز فرستادم. دو روز بعد نامه‌ای دیگر از او به دستم رسید و در آن نوشته شده بود! شون قوی بمان و جلوی همه بایست. چند روز بعد او را اعدام کردند و آن یادداشت چند سال بعد از آن در روزی که خانه‌ام در آتش سوخت، از بین رفت. بعداً به این نتیجه رسیدم او آینده مرا در این حرفه و رویارویی اجباری‌ام با عده‌ای را از همان موقع دیده بود!»

منبع: LA.Times

نظر شما