شناسهٔ خبر: 45152686 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: شفقنا | لینک خبر

روزی که فاطمه زهرا (س) به شهادت رسید/ حضرت علی (ع) بعد از تدفین فاطمه به پیامبر اکرم چه گفت؟

صاحب‌خبر -

شفقنا- مرضیه محمدزاده نویسنده و کارشناس تاریخ اسلام در مطلبی که در کانال خود قرار داده است، مدعی شده است که فاطمه زهرا (س) روز سه شنبه از دنیا رفته است.

این کارشناس تاریخ اسلام در یادداشت خود آورده است: فاطمه(س)‌ بعد از رحلت‌ رسول‌الله (ص)، انحراف‌ اسلام‌ از مسیر اصلی‌، مظلوم‌ شدن‌ همسر، هجوم‌ به خانه‌، شکستن‌ حرمتش‌، غصب‌ فدک، از دست‌ رفتن‌ حق‌ و دیدن‌ آن‌همه‌ بی‌حرمتی‌ از اصحاب رسول‌الله و بالاتر از همه‌، دگرگونی‌هایی که‌ پس‌ از رسول‌ خدا به فاصله‌ای‌ اندک‌ در سنت‌ مسلمانی‌ پدید آمد، روح‌ و سپس‌ جسمش‌ سخت‌ آزرده‌ شد و نالان‌ در بستر بیماری‌ افتاد. هر کدام‌ از این‌ پیشامدها به تنهایی‌ برای‌ از پای‌ انداختن‌ هر زنی‌ کفایت‌ می‌کند. چنان‌ که‌ تاریخ‌ نشان‌ می‌دهد او پیش‌ از مرگ‌ پدر، بیماری ‌جسمی‌ نداشته‌ و چهار فرزند سالم‌ و رشید به دنیا آورده‌ است‌.

در اینکه‌ زهرا(س)‌ چند روز در بستر بیماری‌ به سر برده‌، معلوم‌ نیست‌، اما دو هفته‌ مانده‌ به شهادت‌، حال ‌حضرت‌ بسیار وخیم‌ بود. تاریخ‌ شهادتش‌ هفتاد و پنج‌، یا نود و پنج‌ روز و یا به قولی‌ شش‌ ماه‌ بعد از رحلت رسول‌الله بود. از حضرت‌ صادق(ع) روایت‌ شده‌ که‌ فاطمه‌(س)‌ در سوم‌ جمادی‌ الثانی سال‌ یازدهم‌ هجری‌ وفات‌ نمود.
در روز وفات‌، سَلمی‌ همسر ابورافع‌ در خانۀ‌ فاطمه(س)‌ مشغول‌ خدمت‌ بود. او می‌گوید: فاطمه(س)‌ آن‌ روز حالش‌ بهتر شده بود به نحوی‌ که‌ این‌ بهبودی‌ خیال‌ اطرافیان‌ را راحت‌ نمود. در آن‌ روز تب‌ و سردردی‌ عارض‌ نشد. همسرش امیرالمؤمنین علی(ع)‌ که‌ در این‌ ایام‌ بیشتر در کنار او به سر می‌برد، برای‌ امرار معاش‌ خانواده‌ از خانه‌ بیرون‌ رفت‌. ممکن‌ است آن حضرت به قصد عبادت‌ در مسجدالنبی‌ از خانه‌ خارج‌ شده‌ باشد.

فاطمه(س)‌ دخترانش‌ را به خانۀ‌ یکی‌ از زنان‌ بنی‌هاشم‌ و پسرانش‌ را برای‌ زیارت‌ مرقد مطهر رسول‌الله از خانه‌ بیرون‌ فرستاد، آنگاه‌ از سلمی‌ خواست‌ تا آبی‌ حاضر کند و غسل‌ نماید. آن‌ روز به بهترین ‌وجه‌ غسل‌ کرد و جامه‌های‌ تازه‌ پوشید و فرمود: بسترم‌ را در وسط‌ اتاق‌ بیفکن‌ و بعد از دو رکعت‌ نماز در بستر به سوی‌ قبله‌ دراز کشید و دست‌ راست‌ خود را زیر گونۀ‌ خود نهاد و چهرۀ‌ خود را با گوشۀ‌ عبا پوشانید و به من فرمود: قدری‌ استراحت‌ می ‌کنم‌. مدتی‌ که‌ گذشت‌ سه‌ بار مرا صدا بزن‌، اگر جوابی‌ نشنیدی‌ بدان‌ که‌ جان‌ به جان‌آفرین‌ تسلیم‌ نموده‌ام‌. سلمی‌ امر فاطمه(س)‌ را اطاعت‌ نمود. پس‌ از اینکه‌ فاطمه(س)‌ را صدا زد و صدایی ‌نشنید، دانست‌ که‌ او رحلت‌ فرموده‌ است‌.

زمان‌ رحلت‌ فاطمه(س)‌ بین‌ نماز عصر و مغرب‌ بود و در روز وفات‌ بین‌ هیچ‌ کدام‌ از مورخین‌ اختلافی ‌دیده‌ نمی‌شود و همگی‌ روز سه‌ شنبه را بیان‌ کرده‌اند. سلمی‌ گوید: در این‌ وقت‌ حسنین‌ به خانه‌ آمدند و سراغ‌ مادر را گرفتند. من‌ به آنان گفتم‌ به نزد پدر بروید و او را از مرگ‌ مادر باخبر سازید. امیرالمؤمنین علی(ع)‌ پیکر پاک‌ فاطمه(س)‌ را با کمک‌ اسماء بنت‌ عمیس خثعمی‌ که‌ در هنگام‌ بیماری‌ فاطمه‌(س)‌ دائماً به خانه‌ او رفت‌ و آمد داشت‌، غسل‌ داد و کفن‌ نمود. سپس‌ بر او نماز خواند و دست‌ها را بر آسمان‌ بالا برد و عرض کرد: بارالها! این‌ دختر پیامبرت فاطمه است‌ که‌ او را از ظلمات‌ به سوی ‌نور بالا بردی‌. آنگاه از فرزندانش‌ خواست‌ تا با مادر وداع‌ کنند.

سرانجام‌ علی(ع) به همراه‌ فرزندان‌ و تعدادی اندک‌ از نزدیکان‌ و یارانش‌ در تاریکی‌ شب‌، بدن‌ مطهر فاطمه‌(س)‌ را تشییع‌ و مخفیانه‌ او را تدفین نمودند و با چشمان‌ اشک‌بار و دل‌های‌ سوزان‌ با او وداع کردند و مادر، غریبانه در دل شب به خاک سپرده شد. گویا طفلان هم رخصت نداشتند بانگ شیون را بلند کنند، مبادا همسایگان بشنوند و خبر دفن زهرا(س) پخش شود. بنا بر وصیت‌ فاطمه(س)‌ هیچ‌ کس‌ از آنان‌ که‌ مورد خشم‌ آن حضرت ‌بودند، در تشییع‌ جنازۀ او حضور نیافتند. فاطمه‌(س)‌ از اطرافیانش‌ خواسته‌ بود به نحوی‌ برنامه‌ریزی‌ کنند که‌ افراد خاصی ‌حضور داشته‌ باشند و آنانی که‌ به او جفا کرده‌اند، حتماً در مراسم‌ حضور نیابند. امیرالمؤمنین علی(ع)‌ به وصیت‌ همسرش‌ عمل‌ فرمود و سفارش دختر پیامبر اکرمﷺ عملی شد.

أسماء دختر عمیس خثعمی گوید: در نماز بر پیکر پاک فاطمه(س)، امیرالمؤمنین علی(ع)‌، حسنین، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر، سلمان، بریده، سلمی، اُم‌سلمه، من و گروهی از بنی‌هاشم شرکت داشتند و او را در دل شب، طبق وصیتش دفن کردند.

امام پس از دفن فاطمه(س) رو به مزار پیامبر اکرمﷺ کرد و گفت: ای پیغمبر خدا! از من و از دخترت که به دیدن تو آمده و در کنار تو زیر خاک خفته است، بر تو درود باد! خدا چنین خواست که او زودتر از دیگران به تو بپیوندد. پس از او، شکیبایی من به پایان رسیده و خویشتن‌داری من از دست رفته، اما آن‌چنان که در جدایی تو صبر پیشه کردم، در مرگ دخترت نیز جز صبر چاره ندارم که شکیبایی بر مصیبت، سنت است.

ای پیغمبر خدا! تو بر روی سینۀ من جان دادی! تو را به دست خود در دل خاک سپردم، قرآن خبر داده است که پایان زندگی همه بازگشت به سوی خداست. اکنون امانت به صاحبش رسید، زهرا از دست من رفت و نزد تو آرمید.

ای پیغمبر خدا! پس از او آسمان و زمین زشت می‌نماید و هیچ‌گاه اندوه دلم نمی‌گشاید. چشمانم بی‌خواب و دل از سوز غم کباب است تا خدا مرا در جوار تو ساکن گرداند. مرگ زهرا ضربتی بود که دل را خسته و غصه‌ام را پیوسته گردانید و چه زود جمع ما را به پریشانی کشانید. شکایت خود را به خدا می‌برم و دخترت را به تو می‌سپارم. خواهد گفت که امتت پس از تو با وی چه ستم‌ها کردند. آنچه خواهی از او بجو و هر چه خواهی بدو بگو تا سرّ دل بر تو گشاید و خونی که خورده است، بیرون آید و خدا که بهترین داور است، میان او و ستمکاران داوری نماید.

سلامی که به تو می‌دهم نه از ملامت و از روی شوق است نه کسالت. اگر می‌روم نه ملول و خسته‌جانم و اگر می‌مانم نه به وعدۀ خدا بدگمانم و چون شکیبایان را وعده داده است، در انتظار پاداش او می‌مانم که هر چه هست از اوست و شکیبایی نیکوست. اگر بیم چیرگی ستمکاران نبود، برای همیشه در کنار قبرت می‌ماندم و در این مصیبت بزرگ چون فرزندمرده، جوی اشک از دیدگانم می‌راندم.

خدا گواه است که دخترت پنهانی به خاک می‌رود. هنوز روزی چند از مرگ تو نگذشته و نام تو از زبان‌ها نرفته، حق او را بردند و میراث او را خوردند، درد دل را با تو در میان می‌گذارم و دل را با یاد تو خوش می‌دارم که درود خدا بر تو باد و سلام و رضوان خدا بر فاطمه.

نظر شما