اعتمادآنلاین| مرسی کیو، معاون امور استراتژیک در موسسه پامیر و رییس و مدیر اجرایی سابق شورای روابط چین در ایالت واشنگتن اخیرا در پایگاه خبری تحلیلی « د دیپلمات» مصاحبهای با بری استراس، تاریخشناس امریکایی داشته و نظر او را در مورد رقابت واشنگتن و پکن در منطقه مدیترانه پرسیده است. در ادامه بخشهایی از این مصاحبه را میخوانیم.
اهمیت ژئواستراتژیک منطقه مدیترانه در روابط سیاسی میان ابرقدرتها چیست؟
دریای مدیترانه نقطه اتصال سه قاره آفریقا، آسیا و اروپاست. این دریا از طریق کانال سوئز و تنگه جبلالطارق شرق و غرب را به هم متصل میکند. این دریا از شمال شرقی و از طریق تنگه داردانل، روسیه را نیز به این ترکیب اضافه میکند. هر کشوری که کنترل منطقه مدیترانه را در دست داشته باشد به منابع نفتی خلیجفارس، اقتصاد رو به رشد آفریقا، قدرت نظامی ناتو و موتور اقتصادی اتحادیه اروپا نیز دسترسی خواهد داشت. دریای مدیترانه همچنین دروازهای به مناطق پرجنب و جوش، ناآرام و گاه انفجاری خاورمیانه و کشورهای جنوب صحرای آفریقاست. ضمنا منابع نفتی و گازی شرق مدیترانه، در نزدیکی سواحل قبرس اخیرا توجه بسیاری از کشورها را به خود جلب کرده و باعث به وجود آمدن اختلافاتی شده که حتی ممکن است منجر به درگیری شوند.
دلایل رقابت چین، روسیه، ایران و ترکیه بر سر منابع و نفوذ در منطقه مدیترانه چیست؟
چین و روسیه از «استراتژی پاشنه آشیل» در منطقه مدیترانه استفاده میکنند. برای چین سرمایهگذاری در کشورهایی که اقتصاد ضعیفی دارند مانند یونان و ایتالیا به معنای ورود به اتحادیه اروپاست. مداخله در امور سوریه نیز به روسیه اعتبار و قدرت سیاسی بالقوهای داده و به این کشور اجازه میدهد تا در سایر درگیریهای منطقه نیز نفوذ کند و بدین ترتیب از سایر قدرتها (مانند امریکا) امتیازاتی بگیرد. ایران نیز گستره نفوذ جغرافیایی خود را از شبه جزیره عربستان تا سوریه گسترش داده و بدین ترتیب احتمالا قدرت سرزمین پارس را پس از دوران باستان به بیشترین حد خود رسانده است. ترکیه هم سعی دارد با مداخله در درگیریهای لیبی و فلسطین بخشی از قدرت و تاثیرگذاری دوران عثمانی خود را دوباره به دست آورد. این کشور در حالی که نیروهای خود را با هدف تضعیف مخالفان کرد به خاک سوریه میفرستد، سعی دارد تا در روابط خود با امریکا و روسیه نیز تعادل برقرار کند. ترکیه حتی به منابع گازی قبرس نیز چشم دارد و سالها پیش با مداخله مسلحانه بخش شمالی این کشور را تبدیل به یک کشور کوچک مجزا برای خود کرده است.
نظر شما در مورد «تله توسیدید» به عنوان مسیر تاریخی جنگ امریکا و چین چیست؟
«تله توسیدید» به نظریه پروفسور گراهام الیسون، دانشمند علوم سیاسی امریکا، در مورد جنگهای پلوپونز (که در سالهای 431 تا 404 قبل از میلاد میان اسپارت و آتن درگرفت) بازمیگردد. این جنگها از سوی توسیدید تاریخنگار یونانی به خوبی مورد بررسی قرار گرفتهاند. به گفته الیسون، جنگهای پلوپونزی به این دلیل درگرفت که قدرت رو به رشدی مانند آتن روز به روز بر توان خود میافزود و این موضوع موجب وحشت اسپارت شده بود که در آن زمان قدرت برتر محسوب میشد، بنابراین وقوع جنگ اجتنابناپذیر بود. بر اساس تحقیقات وی، این مدل در طول سالیان متمادی دوباره و دوباره تکرار شده و متاسفانه، در بیشتر این موارد، تقابل میان قدرت در حال رشد و قدرت برتر منتهی به جنگ شده است. از اینرو خطر وقوع جنگ میان چین و امریکا نیز وجود دارد.
اگرچه در واقع این سوءتعبیری از روایت توسیدید است. در جنگهای پلوپونزی ترسی از جانب قدرت برتر وجود نداشت، بلکه این تصمیم بیرحمانه آتن یعنی قدرت در حال رشد بود که وارد چنین جنگی شود، چراکه معتقد بود میتواند به راحتی پیروز میدان باشد. همانطور که بعدها مشخص شد، این جنگ برای آتن فاجعه بود. عدم توانایی در ایجاد ارتباط، بدگمانی و خصومت متقابل نیز از عوامل آغاز این جنگ محسوب میشود.
هیچکس حتی توسیدید هم جنگ را اجتنابناپذیر نمیدانست. به عقیده وی احساسگرایی اسپارت آن را به سمت جنگ سوق داد اما آن را مجبور به شروع جنگ نکرد. درسی که امریکا و چین میتوانند از این اتفاق تاریخی بگیرند، این است که درگیری مسلحانه بین دو قدرت امری نگرانکننده است، اما اجتنابناپذیر نیست. اولویت اصلی هر دو طرف باید حل و فصل مسالمتآمیز اختلافات باشد. بنابراین امریکا چه از نظر نظامی و چه از نظر اتحاد با دیگر کشورها باید نیمنگاهی به پدافند دفاعی خود داشته باشد، مبادا چین فکر کند میتواند به راحتی در جنگ پیروز شود. واشنگتن باید ارتباطات آشکار و واضحی با پکن برقرار کند تا سوءتفاهمها موجب درگیری دو کشور نشوند.
سزارهای روم چگونه با رهبران امروز مانند شی جینپینگ و ولادیمیر پوتین قابل مقایسهاند؟
موفقترین امپراتورهای روم با حمایت سه گروه اصلی پیروز شدند: ارتش، مجلس سنا، یعنی نخبگان سیاسی و ثروتمندان و مردم عادی به ویژه ساکنان پایتخت. با این وجود سزارها در نهایت مجبور بودند از ارتش کمک بگیرند، هر چند که ثابت شده نیروی نظامی تکیهگاهی متزلزل است. پوتین و شی نیز میدانند که قدرتشان بر سه پایه استوار است: نیروهای نظامی، نخبگان غیرنظامی پیشرو (خواه الیگارشی باشد یا آپاراتچیک) و پشتیبانی مردم. حتی در چین هم نمیتوان تنها به گفتههای مائو مبنی بر اینکه قدرت سیاسی از لوله تفنگ رشد میکند، بسنده کرد. البته ممکن است این طور باشد اما فقط در کوتاهمدت، مگر اینکه کسی بخواهد تمام عمرش را در پادگان زندگی کند.
به نظر شما طی یک دهه آینده تاثیر منطقه مدیترانه بر تحولات ژئوپلیتیکی آسیا، خاورمیانه و اروپا چگونه خواهد بود و رهبران سیاسی و تجاری چگونه باید پیامدهای آن را درک کنند؟
مدیترانه به عنوان یک گذرگاه و نقطه اتصال منطقهای برای رقابت است. بهطور مثال، ممکن است منابع گازی قبرس موجب درگیری ترکیه با دیگر کشورهای شرق مدیترانه شود. حتی احتمال دارد پای چین و روسیه را نیز وسط بکشد. پس از آن مسائل پیچیدهتری مانند مهاجرت، جنگ و توسعه به میان میآید. کشورهای عضو اتحادیه اروپا و سایر کشورهای اروپای غربی عمدتا در صلح زندگی میکنند، اما در شرق و جنوب مدیترانه و همچنین در مرزهای روسیه جنگ موضوع بسیار مهمی است. ثبات و موفقیت بلندمدت اروپا - و روابط آن با آسیا - تا حد زیادی به اتحاد پایدار آفریقا و خاورمیانه و تبدیل آن به یک رژیم سیاسی- اقتصادی مدرن، صلحآمیز و شکوفا بستگی دارد. موفقیت در این امر نیازمند سه چیز است؛ اول هویج: سرمایهگذاری، آموزش، توافقات تجاری، پذیرش مهاجران در اروپا (حداقل به تعداد محدود) و راهنماییهای سیاسی و نظامی برای کمک به پیشبرد امور. دوم چماق: نظامیان اروپایی و ناتو به اندازه کافی قدرت دارند تا در کمک به متحدان و جلوگیری از اخاذی و تروریسم از سوی بازیگران بد، مداخله کنند. سیاست چماق و هویج بهترین روش برای فرو نشاندن عطش روسیه خواهد بود و مورد آخر اینکه برای دستیابی به موفقیت باید صبر داشت، چراکه ایجاد چنین تغییراتی چندین دهه به طول میانجامد. در نهایت باید گفت شما نمیتوانید بدون تغییر فرهنگ جوامع را تغییر دهید و سرعت چنین تغییری باید حداقل یک نسل باشد.
منبع: روزنامه اعتماد
نظر شما