شناسهٔ خبر: 28956191 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه ایران‌ورزشی | لینک خبر

جستاری در یک چهره؛ مربی ما

ایوانکوویچ؛ همان که بود، همین که هست

صاحب‌خبر - برانکو ایوانکوویچ. چهره ماندگار در فوتبال ایران که بزرگ‌ترین منتقدانش توان نفی او و خدماتش در فوتبال ایران را ندارند و کمتر کسی پیدا می‌شود که او و صداقت حرفه‌ای‌اش را باور نداشته باشد. ما در واقع سالیان سال با برانکو زندگی کرده‌ایم، راه‌ها را گذرانده‌ایم، از عمیق قلب خوشحال شده‌ایم و با او تلخی تجربه کرده‌ایم. او مربی ماست، مربی فوتبال ایران، مربی سختکوش و منظم که سال‌ها اثر گذاشته و همیشه نقشی پررنگ از خود ثبت کرده. هرگز نمایشی دور از خودش اجرا نکرده، هرگز جنجال بزرگ نساخته و بزرگ‌ترین و جنجالی‌ترین تصمیماتش مثل گذر از چند ستاره مستعد و بی‌مایه را با آرامش گرفته است. برانکو در تیم ملی نتایجی در خور شأن فوتبال ایران گرفت اما توقع فوتبال ایران با او بالا رفته بود و فوتبال ایران از او گذشت تا رویاهای بزرگ‌تری را جست‌وجو کند. رویاهای بزرگ‌تری هم شاید بعد از او جست‌وجو نشد و فقط شاید همان تکرار شد، البته با هیاهوی بیشتر. برانکو دوران حضورش در پرسپولیس نیز درخشان بود و هست. او از دل سخت‌ترین راه‌ها گذشت و از میان سختی‌ها جام بیرون کشید. روزهای بی‌پولی را تاب آورد و البته قراردادهایی پولساز که استحقاقش را داشت در ایران بست. برانکو با محرومیت نقل و انتقالات هم ساخت و تیم بزرگی را به هواداران پرسپولیس هدیه کرد. خودش مدعی است که در تغییر فلسفه فوتبال ایران هم نقش داشته و البته نقش او در این زمینه نیز قابل بررسی است. با برانکو فوتبال ایران روزهای جذاب و دوست‌داشتنی را تجربه کرده. موهای او در فوتبال ایران سپید شده. او در ۶۴ سالگی همچنان مربی پویا و جدی است و همچنان برای آینده نقشه دارد و چه چیزی بهتر از این انگیزه در هفتمین دهه از یک زندگی جذاب. زندگی‌اش را مرور کنیم و ببینیم او کجا و چطور برانکو ایوانکوویچ شده است. او اما وقتی بخواهد از زندگی‌اش بگوید، تهران را همواره به واراژدین وصل می‌کند، از اینجا به آنجا می‌رود لابه‌لای حرف‌ها، آنطور که زیسته و روزگار گذرانده. برانکو اول بار چه زمانی به تهران آمد؟ ژانویه ۲۰۰۰، یک سفر ماندگار. به قصد اقامت آمد یا برای مذاکره؟ می‌گوید: «برای امضای قرارداد آمدم و بعد هم ماندم. چند ماه ماندم. حدود سه ماه. قرارداد بستم و بعد از سه ماه بود که به کرواسی برگشتم.» تصویر اولیه‌ای که از تهران در ذهن برانکو ثبت شد، چه بود؟ او اینطور تعریف می‌کند: «تهران تقریبا همان چیزی بود که انتظارش را داشتم. من تا به حال به کشورهای زیادی سفر کرده‌ام. در مورد ایران هم از قبل اطلاعاتی داشتم که از طریق روزنامه‌ها و تلویزیون و رسانه‌های دیگر به دست آمده بود. بنابراین آنچه دیدم برایم شگفت‌آور و غافلگیر‌کننده نبود. ولی خیلی دوست داشتم بفهمم زندگی در یک شهر ده میلیون نفری چگونه است؟ شهر به این بزرگی چطور خودش را اداره می‌کند؟ و شهروندانش چگونه از پس این همه شلوغی بر می‌آیند؟ برایم خیلی جالب بود و خیلی لذت بردم از اینکه دیدم مردم در شهری با این همه جمعیت می‌توانند زندگی‌شان را برنامه‌ریزی کنند و به کارهایشان برسند. شهرهای بزرگ در مجموع خیلی شبیه هم هستند. در نخستین لحظه‌های ورود به چنین شهرهایی با عظمت شهر و شلوغی و ترافیک، میدان‌های بزرگ و خیابان‌های بسیار طولانی مواجه می‌شوی. موقعی که به تهران پا گذاشتم، در ذهنم چنین شهری را انتظار می‌کشیدم و می‌دانستم با چه جور چیزی مواجه خواهم شد. البته وقتی مدتی اینجا اقامت کردم دلم خواست از نزدیک، چیزهای جذاب‌تر و عمیق‌تر این شهر را ببینم. شهری که در ۲۰ تا ۳۰ سال این اندازه رشد کرده است، مرکزیت خود را تا حدود زیادی از دست می‌داده و چندین مرکز پیدا کرده است. این خصلت شهرهایی است که در یک دوره کوتاه، رشد زیادی می‌کنند. در واقع زندگی و رفت و آمد ساکنان چنین شهری هم در اطراف این مراکز شکل پیدا می‌کند. مراکز تجاری، مراکز آموزشی و دانشگاهی یا مراکز اداری هر کدام ویژگی‌های خودشان را به محله‌های اطرافشان تحمیل می‌کنند. کنار هم قرار گرفتن این گونه مراکز در شهر بزرگی مانند تهران برای من جالب بود و خیلی علاقه داشتم که این چیزها را از نزدیک ببینم که خوشبختانه این امکان فراهم شد و دیدم. نکته جالب دیگر، هنرها و صنایع قدیمی مانند طلا کاری یا موزه‌ها و کاخ‌های تاریخی بسیار زیبایی بود که از قبل در مورد آنها شنیده بودم و در تهران توانستم آنها را ببینم. اینها نشان می‌دهد که تمدن ایرانی چقدر خدمت کرده است. برانکو از دل این ماجراها، در گفت و گو برمی‌گردد به شهر خودش: «من در شهر چکووتس به دنیا آمدم، شهر کوچکی است. البته آنجا فقط متولد شدم ولی بیشتر عمرم را در شهر واراژدین گذراندم که شهر بزرگ‌تری است. واراژدین مرکز استان است، یکصد هزار جمعیت دارد و در نزدیکی زاگرب قرار گرفته است.» برانکو متولد 1954 است، آنها سه برادر هستند اما ما فقط برانکو و زلاتکو را می‌شناسیم. اگر از برانکو بپرسید که از کی شیفته فوتبال شد، اینطور برای‌تان تعریف می‌کند: «از زمانی که عقلم می‌رسید. هر سه برادر اهل فوتبال هستیم و هر سه مربیگری می‌کنیم. پسر من و 2 تا از برادرزاده‌هایم هم فوتبال ‌بازی کرده‌اند. ما هم آن موقع در خیابان‌ها و کوچه‌ها بازی می‌کردیم. ولی چهل سال پیش، وقتی به طور جدی شروع کردم به فوتبال بازی کردن، برای تمرین به یک باشگاه رفتم. اوایل 2 روز در هفته تمرین و مسابقه داشتیم و بعدا به هر روز تبدیل شد.» برانکو پرت می‌شود به سال‌های دور، به ماجراهایی که البته هنوز از یاد نرفته‌اند: «تفاوت بین کرواسی و کشورهای کمونیستی آن روزگار در این بود که کرواسی هیچ اتحاد و پیوندی با شوروی سابق نداشت. البته با کشورهای سرمایه‌داری هم خیلی نزدیک نبود. یوگسلاوی سابق از بنیانگذاران جنبش عدم تعهد بود و با مصر و هند، کشورهای غیرمتعهد را دور هم جمع کردند. بنابراین یوگسلاوی تا حدود زیادی مستقل بود و به هیچ بلوکی وابستگی نداشت. ما به راحتی می‌توانستیم به همه کشورها سفر کنیم. عقاید و مذاهب آزاد بود، هر کس دوست داشت به کلیسا و هر کس دوست داشت به مسجد می‌رفت. از نظر مذهبی و ملی آزادی عمل داشتیم و در مورد ورزش هم اجباری در کار نبود. اینطور نبود که کسی را از قبل در نظر بگیرند و او را به رغم میل خودش برای ورزش پرورش بدهند. البته در کشور ما به ورزش خیلی اهمیت می‌دادند. ما با میل شخصی ورزش را انتخاب می‌کردیم ولی حکومت هم خیلی روی ورزش سرمایه‌گذاری می‌کرد.» برانکو می‌تواند برای تعریف از دوران کودکی و نوجوانی مسائل سیاسی و اجتماعی آن دوران را مرور کند: «ما از یک طرف همسایه کشورهای بلوک شرق بودیم و از طرف دیگر همجوار کشورهای بلوک غرب. یک سوی ما کشورهای عضو پیمان ورشو بودند و سوی دیگر کشورهای عضو ناتو. یوگسلاوی در واقع یک منطقه حائل بود و اوضاع داخلی آن هم تحت تاثیر همین وضعیت ژئوپلیتیکی قرار داشت.» برانکو اما شیفته واراژدین است. از شهرش برای‌تان می‌گوید: «به نظر من قشنگ‌ترین شهر دنیاست. در دشت قرار دارد و رودخانه دراوو از کنارش می‌گذرد. صاف است و زمین‌های کشاورزی زیادی دارد. چند تپه کوچک دارد و تاکستان‌های وسیع. شهری بسیار قدیمی است و حدود 900 سال قدمت دارد و زمانی پایتخت کرواسی بود. واراژدین گویا 3 بار دچار حریق شده است و سرانجام ادارات دولتی و پایتخت را به خاطر همین حریق‌ها به زاگرب منتقل کردند. به این شهر لقب «وین کوچک» داده‌اند. در دوران قرون وسطی شهر مهمی بوده و یونسکو آنجا را به‌عنوان یک میراث جهانی ثبت کرده. کاخ‌های زیبایی دارد. واراژدین با زاگرب 50 کیلومتر، با بوداپست مجارستان دو، سه ساعت، با وین دو ساعت و نیم و با مرکز اسلوونی کمتر از 2 ساعت فاصله دارد و بنابراین از نظر مواصلاتی هم در وضعیت مناسبی است. واراژدین کارخانه نساجی بسیار مشهوری دارد. محصولات پارچه و مواد غذایی بار اصلی اقتصاد شهر را به دوش می‌کشند. مراکز مرغداری فراوانی در این شهر هست که اغلب محصولاتش به کشورهایی مانند عربستان سعودی صادر می‌شود. محصولات لبنی و صنایع کشاورزی شهر ما هم خیلی معروف است. صنایع کوچک هم در شهر داریم که در کارگاه‌های کوچک وجود دارند، مثلا با ده کارگر چیزهایی تولید می‌کنند. برانکو هنوز هم وقتی در کرواسی باشد، در واراژدین زندگی می‌کند: «بله! حتی به فکرم هم نمی‌رسد که جای دیگری بروم. من در خود زاگرب هم خانه‌ای دارم. ولی واراژدین را ترجیح می‌دهم. هفده ساله بودم که به تیم بزرگسالان وارتکس وارد شدم. این تیم در لیگ دوم یوگسلاوی سابق بازی می‌کرد و به واراژدین تعلق داشت.» برانکو البته در زاگرب تحصیل کرده: «بله. زاگرب. چون مرکز دانشگاهی که من رفتم در زاگرب بود. در واراژدین هم البته دانشگاه هست، ولی بیشتر، رشته‌های انفورماتیک، اقتصاد، حقوق، تکنیک و نساجی دارد. ولی من به رشته تربیت بدنی علاقه داشتم که دانشگاه زاگرب این رشته را داشت. همزمان با تحصیل در دانشگاه، فوتبال هم بازی می‌کردم.» او البته مدعی است که تهران را هم خوب می‌شناسد: «تصور می‌کنم تهران را خوب می‌شناسم. البته این شهر آنقدر بزرگ است که حتی کسانی که متولد آن هستند هم همه جای آن را نمی‌شناسند. ولی به طور کلی چون با ماشین تقریباً همه جای تهران را گشته‌ام، چارچوب اصلی شهر را می‌شناسم، از پیست اسکی دیزین بگیرید تا جنوب تهران. اگر دوستی از کرواسی به تهران بیاید و یکی دو روز میهمان من باشد، ابتدا او را به شمال تهران می‌برم تا طلافروشی‌ها، موزه‌ها و کاخ‌ها را ببیند. اینها ارزش‌های تاریخی هستند که هرکسی باید آن را ببیند. بعد هم او را می‌برم تا با زندگی اجتماعی مردم تهران آشنا شود.» مهم‌ترین ادعای فنی پروفسور نه فقط در ایران، بلکه حضور مربیان خارجی در هر کشوری اهمیت و تاثیر بالایی دارد. خارجی‌هایی که به فوتبال انگلیس رفتند مثل ونگر، مورینیو، گواردیولا، مانچینی و خیلی‌های دیگر، فلسفه فوتبال این کشور را از یک بازی کلاسیک اروپایی -که بلند بزن زیرش و ارسال توپ‌های هوایی بود- تغییر دادند و الان ما زیباترین فوتبال را از تیم‌های انگلیسی می‌بینیم. تبادل ایده‌ها و دانش و تجارب همیشه خوب است و فکر می‌کنم من و همکارانم در این مدت تغییراتی در فوتبال ایران ایجاد کرده‌ایم. برای همین است که الان می‌بینیم خیلی از باشگاه‌ها دارند فلسفه بازی‌شان را تغییر می‌دهند. فکر می‌کنم حضور و نقش من اتفاق خوبی برای پرسپولیس و فوتبال ایران بوده و از این بابت واقعا خوشحالم. راز ستاره ماندن از نظر ایوانکوویچ هیچ‌کس نمی‌تواند 24 ساعته بازیکنان را زیر نظر بگیرد، بلکه خود بازیکن باید حواسش باشد و خودش و زندگی‌اش را قربانی فوتبال بکند، وگرنه همه بازیکنان تا حدی معروف می‌شوند و بعد از آن محو می‌شوند. بداوی، علوی یا معدنچی چه شدند؟! می‌خواهم مثالی برای شما بزنم که چرا رونالدو، رونالدو است. کرواسی و پرتغال در سوئد با هم بازی داشتند. بازی 11 شب تمام شد و رونالدو با یک هواپیمای خصوصی به همراه ماساژور، فیزیوتراپ و بدنساز به مادرید رفت و نخستین کاری که انجام داد، ریکاوری بود و پس از آن استراحت کرد. به همین دلیل است که رونالدو، رونالدو می‌شود و 10 سال در اوج می‌ماند. واقعاً کار ساده‌ای است. همه می‌دانند که تمرین بخش کوچکی از زندگی ورزشی ورزشکار است و بخش دیگر استراحت است که اهمیت فراوانی دارد. بازیکنی که خوب استراحت نکند مطمئناً برای مقطعی موفق می‌شود. چرا دایی، مهدوی‌کیا و کریمی چنین سطحی داشتند، چون تمام تمرکزشان روی فوتبال بود. چرا فارسی حرف نمی‌زنم؟ این اشتباه بزرگ من بوده. نخستین بار که به ایران آمدم، موقعیت خوبی بود که فارسی یاد بگیرم ولی به دلیل اینکه از بد حادثه مترجم خیلی خوبی به اسم رضا چلنگر داشتم، دنبال یادگیری فارسی نرفتم. البته شغل ما طوری است که هیچ وقت نمی‌دانی در آینده چه اتفاقی می‌افتد. به هر حال امروز خیلی از دست خودم عصبانی‌ام. بعد از آن پنج سال(2001 تا 2006) حالا باید مثل شما فارسی حرف می‌زدم. الان بیشتر تمرکزم روی این است که تیم و شرایط آن را مدیریت کنم. در تمرین می‌توانم یک چیزهایی بگویم مثل: برو جلو… برگرد … ولی اینها کافی نیست. باز هم می‌گویم از دست خودم عصبانی‌ام. ولی خودم می‌دانم به دستیارانم هم گفته‌ام باید زبان فارسی‌ام را تقویت کنم، بخصوص سر تمرین برای خودم راحت‌تر است که فارسی بلد باشم. اگر بتوانی با بازیکن‌ها مستقیم حرف بزنی، وقت را از دست نمی‌دهی. من وقتی از دست بازیکن‌ها عصبانی می‌شوم به زبان کرواسی حرف می‌زنم. وقتی هم می‌خواهم سریع حرف بزنم به زبان کرواسی حرف می‌زنم اما سعی می‌کنم تا جایی که می‌شود در تمرین از مترجم استفاده نکنم ولی خیلی هم بلد نیستم و هول می‌شوم. ماجرای پیشنهادهای برانکو از پرسپولیس وقتی در تیرماه سال ۱۳۸۵ از تیم ملی ایران جدا شدم سپس به تیم دیناموزاگرب رفتم و همراه با این تیم ۲ عنوان قهرمانی به دست آوردم. نخستین تماس برای حضورم در پرسپولیس در سال ۸۶ انجام شد اما آن زمان من در حال رفتن به تیمی در لیگ چین بودم و دیگر خبری از ایران نداشتم. سپس در سال ۱۳۹۱ و زمانی که سردار رویانیان مدیرعامل باشگاه پرسپولیس بود، صحبت‌ها درباره حضورم در پرسپولیس باز هم مطرح شد. آن زمان من عربستان بودم اما سفیر وقت ایران در عربستان به جده آمد تا با هم دیدار داشته باشیم. همان روزها من با الاتفاق عربستان به فینال جام پادشاهی این کشور رسیده بودیم و ضمن تشکر از جناب سفیر، به او گفتم که من در قرارداد تیمی هستم و صحیح نیست که بخواهم کارم را نیمه‌کاره رها کنم. سپس در آبان ماه سال ۱۳۹۳ از طرف بهروز منتقمی که آن روزها مسوول باشگاه پرسپولیس بود، تماسی با من گرفته شد تا به پرسپولیس بیایم. بهمن ماه همان سال که نژادفلاح سرپرست باشگاه پرسپولیس شد باز هم تماسی با من گرفتند و باید بگویم نخستین پیشنهاد رسمی به من آن زمان انجام شد. ابتدا قرار بود بهمن ماه به ایران بیایم اما در نهایت فروردین سال ۹۴ به تهران آمدم. قبل از آن یکی دو بار مذاکرات تلفنی انجام دادیم و قبل از آمدنم به ایران جلسه ۵ ساعته و سنگینی در ترکیه برگزار کردیم که در نهایت ۳۵ درصد هم تخفیف دادم و در نهایت با پرسپولیس قرارداد امضا کردم. من ۲ ماه اول حضورم در ایران را کاملا رایگان کار کردم و ۳ ماه بعد از حضور طاهری در نهایت نخستین پرداختی به من انجام شد. اگر کسی مدرکی دارد که من زودتر از این پول گرفته‌ام بیاید و بگوید. با کی روش مقایسه نکنید دلیل ندارد مقایسه شویم، نه فقط من و آقای کی‌روش، بلکه با هیچ‌کسی نباید مقایسه شویم. هر کدام از ما به هر حال سابقه کاری خودمان را داریم، ویلاس بواس که در تاتنهام و پورتو بود، چطور سرمربی پورتو شد؟ مثلا در یک تیمی مثل جزیره کیش مربیگری می‌کرده و او را برای پورتو انتخاب کردند. به جز پورتو هر جای دیگر که آمد نتیجه نگرفت، من واقعاً به سابقه کاری خودم بسیار افتخار می‌کنم. من قهرمان کشور بودم، در سه کشور قهرمان شدم، کرواسی، چین و ایران، 7 سال در تیم ملی کرواسی بودم و مدال سوم جام جهانی را به دست آوردم. با تیم ملی ایران قهرمان بوسان بودیم، سوم جام ملت‌های آسیا شدیم، بدون شکست به جام جهانی هم راه پیدا کردیم، آن هم با یک شرایط بسیار سخت مقابل ژاپن که بهترین تیم تاریخش را داشت. ما در رده‌بندی فیفا شانزدهم بودیم، بیش از 80 درصد بازی‌های‌مان را با برد پشت سر گذاشته بودیم و حالا دوباره به ایران آمده‌ام که عملا سه سال پشت سر هم قهرمان بودیم. الگوبرداری برانکو من روش کاری همه مربیان را دنبال می‌کنم، چون فکر می‌کنم این روش‌ها گاهی برایم جالب باشد. این شانس را داشتم که فعالیت و کار بهترین مربیان دنیا را دنبال کنم و از نزدیک ببینم. از این بابت خیلی خوشحال هستم، مثل همین الان که می‌بینم مربیان دنیا چه کار می‌کنند. گواردیولا، آنچلوتی، مورینیو؛ طبیعتاً آنها مربیان تاپ دنیا هستند اما هر کسی فلسفه خاص خودش را دارد. طبیعی است هر مربی با نتایج و دیدگاه‌های مختلف به نتایج خوب می‌رسد. فوتبالی که من تلاش می‌کنم در پرسپولیس پیاده کنم و همیشه سعی کردم این نوع فوتبال را به نمایش بگذاریم و فقط تئوری نباشد. در یوگسلاوی سابق که من بازی می‌کردم این تیم معروف به برزیل اروپا بود، یعنی ما بر روش فوتبال غربی مثل آلمان و انگلیس و ایتالیا تکیه نداشتیم و مکتب فوتبال روسیه و لهستان را هم دنبال نمی‌کردیم. دیدگاه پروفسور به دستمزد فوتبالیست ها ما شاهد مشکلات جدیدی هستیم که برای باشگاه‌ها به خاطر بدهی‌هایشان به وجود می‌آید. الان مثلاً هوا آلوده است و بازیکنان به طور مستقیم روی سلامتی‌شان ریسک می‌کنند، طبیعی است به خاطر همین، حقوق‌شان هم خوب باشد. آنها در هوای بالای 45 درجه تمرین می‌کنند، در باران و زیر برف و همیشه تمرین می‌کنند، طبیعی است که همه این کارها روی سلامتی‌شان تأثیر می‌گذارد. ریسک مصدومیت روی سلامتی‌شان تأثیر دارد. عمر ورزش حرفه‌ای‌شان هم حداکثر 15 سال طول می‌کشد، به خاطر همین کار حرفه‌‌ای‌شان آیا می‌توانند ادامه تحصیل بدهند؟ از 365 روز سال شاید 200 روزش را در هتل و قرنطینه و در حال مسابقه باشند و طبیعی است که درآمدشان بیشتر باشد چون مجبور هستند یک سرمایه مشخصی را پس‌انداز کنند که وقتی عمر ورزشی‌شان تمام شد آن موقع امکان به دست گرفتن شغل و سرمایه‌گذاری داشته باشند. مورینیو، گواردیولا و برانکو! برای گواردیولا احترام زیادی قایلم، چون خیلی از مسائل جدید را به فوتبال آورده اما مورینیو مربی است که مشکلاتش را با بازیکن خریدن حل می‌کند و ممکن است تا سالی 200 میلیون یورو هزینه کند. او در کل اهل بازیکن‌سازی نیست اما من چه کار می‌کنم؟ من با بازیکنم کار و اشتباهات آنها را برطرف می‌کنم. من به بازیکنانم می‌گویم پول به شما می‌رسد و آنها را آرام می‌کنم اما مربیان بزرگ این کار را نمی‌کنند، این است تفاوت بین من و آنها. آنها پول دارند و ما نداریم. تحسین به سبک پروین: «من عاشق آقای برانکو هستم. در کارش استاد است و خدمات زیادی برای فوتبال ما داشته، نه فقط در پرسپولیس. همیشه هم مربی بی‌ادعا بوده و کارش را درست انجام داده. به‌عنوان یک پرسپولیسی همیشه از برانکو ممنونم که به تیم ما خدمت کرده و اثرگذار بوده. شاید چهار تا انتقاد هم کرده باشم اما می‌دانم که چقدر زحمت کشیده و پای کارش ایستاده است.» تمجید دوستانه زلاتکو دالیچ: «برانکو دوست نزدیک من است و کمک‌های زیادی به من کرده و همیشه صحبت‌های خوبی با من داشته. ما درباره مسائل مختلفی صحبت می‌کنیم. می‌دانم برانکو توانست پرسپولیس را قهرمان ایران کند. او انسان بسیار خوبی است و بی‌تردید یکی از بهترین مربیان کرواسی.» قضاوت بی‌رحمانه بلاژوویچ: «برانکو یکی از کارشناسان بزرگ فوتبال در دنیاست، البته ایرادی هم دارد؛ برانکو رهبر نیست، یعنی نمی‌تواند رهبری خوبی بکند. برانکو نتوانسته یک لیدر خوب باشد ولی همیشه نتایج خوبی در تیم‌هایش گرفته است. من هر روز با برانکو در تماس هستم. برانکو شاگرد من است.» پیرمرد در خانه بچه‌هایم مرا پیرمرد صدا می‌کنند اما هیچ احساس پیری نمی‌کنم چون بازیکنان و هواداران مرا جوان می‌کنند. کار کردن و زندگی کردن با این بازیکنان آدم را جوان می‌کند. بعضی وقت‌ها حتی احساس می‌کنم که همسن و سال بازیکنانم هستم اما وقتی مقابل آینه حاضر می‌شوم و موهای سفیدم را می‌بینم اشکم در می‌آید.

نظر شما