تاریخ
رمز و رازهای آموزش کودکان در ایران باستان
نویسنده : جواد نوائیان رودسری info@khorasannews.com
صاحبخبر - ایران، سرزمینی با سابقه تمدنی چند هزار ساله، یکی از جایگاههای باستانی شکلگیری نظامهای آموزشی است. این منطقه، حتی پیش از ورود آریاییها، شاهد حضور تمدنهای متعددی بوده است که هر یک از آن ها، سهمی در عظمت تمدن بزرگ ایرانی داشته اند. در گفتوگو با دکتر محمدتقی ایمان پور، استاد تاریخ دانشگاه فردوسی، به بررسی تاریخچه نظام آموزش و پرورش در ایران باستان پرداختیم. وی در گفتوگو با خراسان، ضمن اشاره به تفاوت اساسی آنچه امروزه با عنوان نظام آموزش و پرورش میشناسیم با نمونههای باستانی آن، شکلگیری اماکن و نظامهای آموزشی دوره ایران باستان را، برپایه مذهب و مباحث دینی دانست و از دین و رویکردهای دینی، به عنوان پایهگذار نظام آموزشی در ایران باستان نام برد. برای ورود به بحث، ابتدا درباره چگونگی شکلگیری نظام آموزشی در ایران باستان، توضیحاتی را ارائه بفرمایید. پیش از هر چیز، اول باید به این نکته اشاره کنم که وقتی قرار است درباره آموزش و پرورش ایران باستان صحبت کنیم، باید آنچه را در ذهنمان به عنوان الگوی سیستماتیک آموزشی در عصر حاضر داریم، کاملاً کنار بگذاریم. در ایران، تا پیش از ورود اندیشههای غربی و مدرنیسم، مبنای آموزشها، کاملاً دینی بود. این دینی بودن آموزش، تنها به دوره اسلامی محدود نمیشود و کل تاریخ ایران، اعم از ایران باستان و دوره اسلامی را در برمیگیرد. در واقع، کسانی که بر کرسی آموزش تکیه میزدند، عموماً از زعمای مذهبی و روحانی قوم بودند. در دورههای ابتدایی تاریخ بشر و در عصری که نخستین اجتماعات انسانی شکل گرفت، افرادی که باهوشتر بودند یا تواناییهای ذهنی بیشتری داشتند، رهبری فکری جوامع را به دست گرفتند و به تدریج طبقه کاهنان را به وجود آوردند که عهدهدار انجام مناسک مذهبی بود.به دنبال آن برای انجام مناسک مذهبی، نخستین مکانها، یعنی معابد برای انجام و آموزش دادن این مناسک به دیگران هم، شکل گرفت. البته نمیتوان به این مکانها عنوان مدرسه داد، اما به هر حال، نخستین گامهایی بود که در جهت آموزش در جامعه برداشته میشد. بعدها در این مکانها، افزون بر مباحث صرفاً دینی، موضوعات علمی، البته در چارچوب مباحث مذهبی، مانند پزشکی، ریاضیات و ستارهشناسی نیز، آموزش داده شد و فراگیری این دانشها هم، رونق گرفت. وضعیت نظام آموزشی در فلات ایران، پیش از ورود آریایی ها چگونه بود؟ فلات ایران، پیش از ورود آریاییها، شاهد حضور مراکز تمدنی متعدد بود؛ از شهر سوخته تا شهداد، جیرفت، فارس، شوش، سِیَلْک کاشان و دیگر نقاط این منطقه، تمدنهایی با ریشه چندهزار ساله وجود داشت. در همین تمدنهای کوچک، حضور مذهب و فعالیت کاهنان، بسیار پررنگ بود و این را میتوان در آثار برجا مانده از آن ها، مشاهده کرد. بنابراین، فرض درستی خواهد بود اگر مدعی رونق آموزش، در مفهومی که اشاره کردم، در این تمدنها باشیم. در این بین، تمدن ایلامی که به سبب نزدیکی به تمدنهای میانرودان گستره و بقای بیشتری داشت، اطلاعات بیشتری را در اختیار ما قرار میدهد. زیگورات بزرگ چغازنبیل که مکانی برای برگزاری مناسک مذهبی بود، بیتردید محلی برای آموزش نیز بوده است. حضور کاهنان و نیز ساخت و سازهای عظیمی که اداره آن محتاج نظم و دانش خاص و ویژه است، این نظر را به شدت تقویت میکند. از این گذشته، ایلامیها، با توجه به تمدن پیشرفتهای که داشتند، برای اداره امور، به تربیت کارمندان توانا نیازمند بودند. به نظر میرسد با ورود آریاییها به فلات ایران و غلبه آن ها بر حکومتهای محلی، نظامهای آموزشی ایجاد شده توسط آن ها، از بین نرفت. اگر ممکن است در این باره نیز، توضیحاتی را ارائه کنید. همانطور که اشاره کردم، هنگامی که آریاییها قدم به فلات ایران گذاشتند، در این منطقه تمدنهای فعال یا منقرض شدهای وجود داشت که به هر حال، تجربهها و سوابق ذیقیمتی در کارنامه خود داشتند. آریاییها، اقوام کوچرو و سوارکاران توانمندی بودند که توانستند با استفاده از نیروی نظامی خود، بر تمدنهای زنده فلات ایران چیره و در این منطقه، ساکن شوند. آن ها با این که خودشان تجربیاتی داشتند، اما شروع کردند به اخذ تجربههای تمدنهای پیشین. به این ترتیب، نظام و سیستم مدیریتی آن ها، برمبنای داشتههای خودشان و تجارب تمدنهای باسابقه فلات ایران، شکل گرفت و در دوره هخامنشی به اوج اعتلا و عظمت رسید. هخامنشیها بیشترین تأثیر را از ایلامیها گرفتند و به تبع آن آموزش و پرورش نیز، در زمره موارد تأثیر گرفته از تمدن ایلامی قرار داشت. البته نمی توان در این باره به طور مطلق سخن گفت، چون هخامنشیها، با درایتی که داشتند، سعی میکردند داشته های تمدنی تمام اقوام مغلوب را، از شرق فلات ایران تا مصر، دریافت و از آن استفاده کنند. رویکردهای توام با تسامح دینی و فکری هخامنشیان، باعث شد که حتی اقوام مختلف، معابد خود را در مجاورت تخت جمشید بنا کنند. به تازگی در پژوهشهای باستان شناسی اطراف تخت جمشید، معابد بابلی هم عصر هخامنشیان یافت شده است. طبیعتاً در این معابد، بساط آموزش نیز برپا بود و تدریس و تَعَلُّم، رواج کامل داشت. چه افرادی میتوانستند در این نظام آموزشی تربیت شوند و از آن استفاده کنند؟ آموزشهای به اصطلاح آکادمیک، متعلق به شاهزادگان و فرزندان اشراف بود. گزنفون کتابی به نام «تربیت کورش»(سیروپدیا) دارد که در آن چگونگی این آموزشها را شرح داده است. طبق روایت او، بچهها را در چهار سالگی، از خانواده جدا میکردند و در پادگانهای خاصی، به آن ها امور نظامی و فنون مورد نیاز را آموزش میدادند. این افراد، به طور مشخص، تا 20 سالگی تحت آموزش بودند. صبحها قبل از طلوع آفتاب، باید وارد میدان مشق می شدند و دورههای آموزشی تعیین شده را طی میکردند. بقیه افراد جامعه چگونه آموزش میدیدند و پرورش مییافتند؟ آموزش عمومی به صورت آکادمیک نبود. معمولاً سایر کودکان و نوجوانان، در مناطق زندگی خود، با پرداختن به بازی هایی مانند چوگان یا کشتی، چنانکه هنوز هم در برخی نقاط ایران مرسوم است، پرورش پیدا میکردند. افزون بر این، آموزشهای دینی هم در اقصی نقاط کشور وجود داشت. در دوره ساسانی، شاهد تغییرات عمدهای در کشور هستیم. دین زرتشتی، دین رسمی ایران شد و تمرکز قدرت بر انتظام امور افزود. تأثیر این تغییرات بر نظام آموزشی چه بود؟ البته در این که دین زرتشتی، دین رسمی ایران در دوره ساسانی شده باشد، بین صاحبنظران اختلاف وجود دارد، اما مُسَلَّم است که گرایش و اعتقاد ساسانیان به دیانت زرتشتی، زمینه را برای گسترش آتشکدهها و مکانهای مذهبی فراهم کرد و همین موضوع، باعث رونق آموزش، البته در مفهومی که پیشتر به آن اشاره کردم، شد. انسجام این مراکز در دوره ساسانی، بسیار بیشتر از دورههای قبل از آن است. در کنار آموزشهای دینی، فراگیری علوم و فنون مختلف، مانند پزشکی، ستارهشناسی و ریاضیات نیز، رونق داشت. در دوره انوشیروان و پس از آنکه فلاسفه رومی، به دلیل نوع نگاه امپراتور روم به مباحث معرفتی، ناچار شدند به ایران بیایند، آموزش فلسفه هم رونق گرفت و جندی شاپور به یکی از مکانهای پر رفت و آمد برای طالبان علم تبدیل شد. در همین دوره است که شاهد ورود دانش پزشکی، از شبه جزیره هند به ایران وتدریس آن در جندی شاپور هستیم. ولی ظاهراً در همین دوره تاریخی نیز، فقط طبقات خاص میتوانستند از موهبت تحصیل برخوردار شوند. به نکته خوبی اشاره کردید. روایت مشهوری وجود دارد که بر اساس آن، افراد طبقه پایین در دوره ساسانی حق تحصیل نداشتند. اگر وضعیت آن دوره را با روزگار کنونی مقایسه کنیم، طبعاً میتوان این ادعا را درست قلمداد کرد؛ اما واقعیت در جامعه ایرانی عصر ساسانی، چیز دیگری است. در این عصر و البته، عصرهای قبل و بعد از آن، آموزش دادن به نوباوگان با خاستگاه اجتماعی آن ها رابطه مستقیم داشت. فیالمثل، دهقان ترجیح میداد که فرزندش هم دهقانی پیشه کند و یاور او در امور زراعی باشد و در مورد کسی که دبیر بود و به شغل دیوانی اشتغال داشت نیز، وضعیت همینطور بود. بنابراین، بار منفی مربوط به نظام کاستی و طبقاتی دوره ساسانی را، نباید برای تحلیل و تفسیر نظام آموزشی این دوره تاریخی، مورد استفاده قرار دهیم. البته، این امکان وجود داشت که فرزند یک کشاورز که در نزدیکی محل سکونت آن ها، آتشکده قرار داشت، این فرصت را پیدا میکرد که با اجازه پدرش، به فراگیری و تحصیل دانشهای مختلف در اماکن آموزشی آن دوره بپردازد؛ اما این موضوع عمومیت نداشت. به دیگر سخن قانون و دستور العمل خاصی وجود نداشت که افراد را بر خلاف گزارش های موجود، مانند داستان کفشگر در دوره انوشیروان ، ازتحصیل منع کنند، بلکه شکل زندگی و نظام اقتصادی که مبتنی بر کشاورزی و شبانی بود و نیاز خانواده ها و طبقات پایین جامعه به نیروی کار فرزندان و فقدان امکانات و مراکز آموزشی و حتی شکل دینی آن در نواحی روستایی، باعث می شد که امکان تحصیل برای فرزندان این قشر کمتر وجود داشته باشد.∎
نظر شما