شناسهٔ خبر: 26849137 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه جام‌جم | لینک خبر

گزارشی از حضور کاروان زیر سایه خورشید در منزل شهید یاور افشاری؛ از جانباختگان سانچی

پیراهنی که آید از او بوی یوسفم

بیش از شش ماه از حادثه تلخ کشتی نفتکش سانچی می‌گذرد، حادثه‌ای که به غرق و ناپدید شدن 30 فرزند ایران‌زمین در آب‌های چین منجر شد؛ خانواده‌ها اما همچنان بی قرارند و گویا چشم انتظار بازگشت همسران و پدران و جگرگوشه‌هایشان از اعماق دریا. سخت است حتی تصور این‌که دیداری و آغوشی دیگر در کار نخواهد بود، سخت است و دردی غیرقابل التیام. اما برای مادر شهید «یاور افشاری» درمانی التیام‌بخش از راه رسیده؛ دلش آرام گرفته و قوت قلب پیدا کرده است، آن‌هم از روزی که کاروان زیرسایه خورشید درب منزلش را به صدا درآورد،عطر خورشید میهمان خانه اش شد و بغض شش ماهه درگلو مانده‌اش را در ملکوت سبز و معطر پرچم رضوی رها کرد.

صاحب‌خبر -

کاروان زیرسایه خورشید با پرچمی سبز و متبرک از امام مهربانیها این روزها در سرتاسر ایران زمین میچرخد و التیامبخش آلام جانهای خسته و دلهای گرفته مردم میشود؛ مردمی که یک نشان از یار، میتواند آبی روی آتش دردهایشان باشد. مثل خانواده یکی از جانباختگان کشتی سانچی که طی روزهای گذشته میزبان خادمان حرم مطهر رضوی و پرچم متبرک آستان امام هشتم (ع) بودند.

چه مهمان عزیزی

از روزی که پسرش را از دست داده گاه و بیگاه گروهی برای عرض تسلیت و دلداری به خانه او میآیند و این بار هم مهمانی در راه است. همچون دیگربارها خانه را آماده پذیرایی میکند، گرچه چندماهی از قاب شدن عکسش روی درگاه خانه میگذرد، اما هیچوقت غباری روی آن نمانده ولی بازهم قاب عکس را برمیدارد، نگاهی میاندازد و پارچه را آرام روی آن میکشد. تاکنون هیچکدام از این مهمانان مرهمی بر دل داغدیده این مادر نبوده، ولی بازهم به رسم مهماننوازی خانه را مهیای پذیرایی کرده است، قرار برای بعد از نماز ظهر گذاشتهشد، منتظر میشود تا زمان مقرر فرابرسد، زنگ خانه به صدا در میآید، با آمدن خبرنگار، کمی قضایا جدیتر میشود اما همچنان مهمانان اصلی نرسیدهاند... . دلشوره به دل مادر برمیگردد، دوباره همه چیز را مرور میکند، همه چیز آماده است، مهمان باید ویژه باشد که خبرنگار و دوربین آمده، هنوز برای این شرایط جوابی پیدا نکرده و نمیداند قرار است چه مهمانی وارد خانهاش شود. دوباره صدای زنگ خانه به صدا درمیآید، این بار خودشان هستند، مهمانان وارد میشوند، همچنان که از راه پله ساختمان بالا میآیند صدایی آشنا به گوش میرسد، نوای «رضاجان رضاجان» است، همان آوایی که در آخرین سفر مشهد با یاورش در صحن انقلاب پشت سر جاروکشان حرم آقا شنیدند و اشک ریختند.

مبهوت مانده و تنها به در زل زده، چند شب پیش یاور به خوابش آمده بود و گفته بود «اینجا راحتم مادر، انشاءا... به زودی دوباره با هم برای زیارت و پابوسی آقا به مشهد میرویم»، نوای «رضاجان رضاجان» رشته افکارش را پاره میکند، در همین فکر و خیال است که جعبهای بزرگ و چوبی را روبهروی خود میبیند، با باز شدن جعبه، تعجبش به بهت تبدیل میشود، پرچم سبز و متبرک حضرت رضا(ع) را روبهروی خود میبیند، جز پرچم نگاهش سوی دیگری نمیرود، همچنان مبهوت خودنمایی «نصر من ا... و فتح القریب» طلایی رنگ پرچم بر تن سبزرنگ بیرق رضوی است و دوباره آن صدای رضاجان رضا جان او را از وهم دیدن پرچم بیرون میآورد.

آبی بر آتش روزهای جهنمی

خادمان آقا با لبادههای بلند مشکی رنگ، به عنوان سفیران پرچم متبرک حرم حضرت علی بن موسی الرضا(ع) مهمان خانه او شدهاند، مادر دیگر نمیتواند حصار چشمانش را حفظ کند. همانجا زانو میزند و پرچم را به صورت میگیرد و تمام دلتنگیهایش را با آقا درمیان میگذارد، دلتنگیهای نوه یک سال و نیمهاش را برای بابا، دلتنگیهای عروسش را، تمام سختیهای این 5 ماه، همه و همه را تنها با آقا در میان میگذارد. در آن هفت روز جهنمی، هر زمان سوختن کشتی را میدید، انگار شعلههای آتش در دل او زبانه میکشیدند، اما همچنان امیدوار بود که یاورش همچو ابراهیم خلیل از آتش رها شود، او را دوباره ببیند و در آغوش گیرد، حتی وقتی سانچی ذرهذره در اقیانوس فرو میرفت و زبانههای آتش فرو مینشست، در دلش غوغایی از امید و انتظار بود، باور نمیکرد دیگر پسرش را نمیبیند.

درد و دلهای مادرانه با امام رئوف تمامی ندارد اما وقت رفتن است، دل کندن از این پرچم و قول یاور برای زیارت آقا ساده نیست، پسر به قولش عمل کرده بود، مادر خوشحال اما اشک هایش تمامی نداشت؛ وقت ثبت قابی ماندگار است از وفای به عهد، از عشق و دلدادگی، از اشکهای مادر؛ همه اهل خانه امروز زیرسایه خورشید بودند، صلوات خاصهای میخوانند و ذکر توسلی میگیرند برای «یاور افشاری» پرچم را کنار عکس پسر شهیدش قرار دادند، جمع میشوند برای ثبت این قاب اما مادر دست نمیکشد از نشان یاورش، مینشیند کنار پرچم متبرک رضوی و ثبت میشود چشمان خیس مادر کنار تصویر «دلاور مرد دریا...»

جام جم

گروه ایران

نظر شما