شناسهٔ خبر: 21945293 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه خراسان | لینک خبر

ناگهانِ شعر

برای خلیج همیشه فارس

صاحب‌خبر - مهدی صفی یاری آنقدر پر از خشم یلانم که بماند آنقدر چو شیران ژیانم که بماند البرزترین غیرتم و مثل دماوند چون هیبت کوه سبلانم که بماند من قدمت تاریخم و سرمنشأ فرهنگ من حداقل نصف جهانم که بماند من مملکت کورش و سلمان بزرگم در هر اثری هست نشانم که بماند تاریخ نداری که بدانی نسبم را از رستم دستانم و آنم که بماند من سعدی و فردوسی ام و حضرت حافظ من بوعلی طبّ جهانم که بماند تو راستی از کی شده ای قاطی آدم بیش از دو سه قرنی است گمانم که بماند هی! از ملوان های دلیرت چه خبر مرد؟ گفتم که سلامی برسانم که بماند ای مردک کاکل زری دلقک دلال آنقدر برایت نگرانم که بماند وقتی دهنت باز شد و یاوه سرودی حرف بدی آمد به دهانم که بماند وقتی که خلیج عربی گفتی و رفتی می خواستم این طور بخوانم که بماند: خورشید بدان در طلب محو سیاهی است هشتاد و دو میلیون نفر امروز سپاهی است نغمه مستشار نظامی ‎ شمردم دانه دانه برف های آن زمستان را ‎که بشماریم روزی غنچه هایت در بهاران را ‎کمانم مرزهای آرزوها را نمی یابد ‎مگر مانند آرش تیر دل راهی کند جان را ‎کسی که عاشق خاک تو باشد خوب می داند ‎که دنیا می شناسد با خلیج فارس، ایران را ‎هزاران ریشه در این خاک باقی ماند و می ماند ‎اگر چه باد پاییزی بیندازد درختان را ‎بپوشان خاک را با ابرهای آسمان رنگت ‎بنوشان بر کویر خشک دل ها طعم ایمان را ‎لبان روزه دارم را به چشمان تو می دوزم ‎به شوق ربنا پر کن نگاه خشک لیوان را ‎اگر چه مثل شاعرهای دیگر سفره ام خالیست ‎به لبخند تو قاتق می کنم این لقمه نان را حسنا محمدزاده همه شهر عاشقت شده اند شاه بانوی ِ ماه پیشانی ! آخرین بازمانده تاریخ ! فخر ِ افسانه های ایرانی ! در رگت خون ِ آریایی هاست در نفس هایت آتش ِ زرتشت دامنت را گره زدند انگار با زنی از تبار اشکانی مرزها را به وجد آوردی آی زیبای ِ روسری آبی ! نقشه ها را کشانده گیسویت رو به جغرافیای حیرانی رام ِ چشمان ِ نیلی ات شده اند گله اسب های دریایی کوسه های هنوز سرگردان موج های همیشه توفانی در دل آب ، فوج ِ ماهی ها ... غرق در رقص ِ بندری با تو این طرف مرغ های دریایی آن طرف صخره های مرجانی از صدف های ساحل ِ بحرین تا تب و تاب ِ تنگه هرمز بادها گرم قصه پردازی لنج ها در پی ِ غزل خوانی بالش ِ گرم و راحت ِ قوها ! مایه افتخار ِ جاشوها ! قرص باش و نترس از طغیان ! فارس هستی و فارس می مانی موسی عصمتی تو بهتر است دهانت را ببندی ... تا بوی گند دهانت ، سر تاریخ را به درد نیاورد. جغرافیا را عصبانی نکند. تو بهتر است دهانت را گل بگیری... جهان دارد مشمئز می شود دارد بالا می آورد این جا خلیج فارس است .... این را تاریخ می داند جغرافیا شاهد آن است و خون مسافران ایر باس سندی روشن تر بر آن تو دهانت را ببند... هیچ گاه دلارهای نفتی خرید اسلحه خلیج فارس را گل آلود نخواهد کرد .... این را تمام ماهی ها باور دارند .... جهان می داند تاریخ می فهمد... ولی تو هرگز.... سمیرا عرب حرفی که تو گفته ای لجن بود، نبود؟ توهین به تاریخ وطن بود، نبود؟ آن واژه که در مدال سرباز تو بود - در جنگ خلیج، «پرشین» بود! نبود؟

نظر شما