کنسرت کیهان کلهر با «رامراندت تریو» بهانهای شد تا چند خطی درباره او و موسیقیاش بنویسم. حرفهایی که از کنسرت قبلیاش با «اردال ارزنجان» در دلم مانده بود و نگفته بودم؛ از تنبلی یا از این فکر شاید که او و موسیقیاش نیازی ندارند که بهواسطه نوشته یا حرفی بازشناخته شوند.
اما باز حیفم آمد در سالهایی که ستارههای پرفروغِ موسیقی با آن هالههای اسطورهای پیرامونشان یکبهیک خاموش شدند یا دستِکم دیگر از آن هالههای مقدس کمتر نشانی باقی است، از محضری نگویم که همچنان خوش است و از هنری که به دور از زورزدنهای بیحاصل و مدرننماییهای توخالی و خودمتفاوتانگاریهای بازاری، همچنان موسیقی است. به اعتقاد من نوشتن نوعی از حرفزدن است منتها به شکل مکتوبش با پیرایههای بیشتر و بسامانتر.
خب اما حرف هم از جایی میآید که حرفی باشد و برخی مفاهیم اصولا «حرفی» نیستند. نمیشود به کلام درآورد یا خیلی تحلیلشان کرد. با این مقدمه خواستم بگویم که نوشتن از کیهان کلهر سخت است تا همین ابتدای مطلب دست خودم را رو کرده باشم! این نوعی از نگرش است که درک هنر را از تجزیه و تحلیل عقلانی جدا میکند. یعنی آنگونه که تولستوی در کتاب معروفش «هنر چیست» معتقد بود. نگاهی ساده و نجیبانه که میگوید «هنر سرایتدادن و اشاعه احساس» است. کیهان کلهر عصاره هر لحظه عمر موسیقایی تا اینجا پربرکتش را تا انتهای ممکنش پس داده است؛ چنانکه رنگبهرنگی و میزان فعالیتهای صحنهای او گویای بارزی بر این ادعا خواهد بود. کیهان کلهر مشهور است، بیآنکه در بند شهرتهای سطحی و دروغین و ازپیشبرنامهریزیشده باشد.
در دورهای که اغلب با سروصدا میآیند و آرام ناپدید میشوند تا کسی نفهمد دَررفتنشان را و به پرسش ننشیند پوچی ادعاهای مُلَوَّنشان را، او اما آرام میآید و پرسروصدا میرود! چندان اهل حرفزدن نیست همچنانکه موسیقیاش هم حرف نمیزند و مدام جلبت نمیکند به پروبالی رنگین اما عاریهای. موسیقیاش به شنونده سرایت میکند به همین سادگی. موسیقی کلهر هم در شنونده رسوب میکند بیآنکه واقعا تلاشی آگاهانه و عقلانی برای درک و فهمش صورت گرفته باشد. اما ریشه این اشاعه احساس و دلیل این تأثیرگذاری را در کجا باید سراغ گرفت؟ در محتوا، فرم یا شیوه بیان؟ محتوا در موسیقی کیهان کلهر به زعمِ برخی منتقدانش از تکرار الگوهای ملودیک و شیوههای اجرائی مشخصی شکل میگیرد و نقطه اوجی را رقم میزند که علیرغمِ تنوع ظاهری و جذابش همچنان در هر اجرا تکرار میشود.
اما نگاه من این است که تفاوتی ظریف ولی جهتدهنده و حیاتی وجود دارد بین تقلید و تکرار خود با تداومِ معنایی که برایت ارزشمند است. کلهر از اوج خودش تقلید نمیکند، او به درکی رسیده است که هر آنچه خلق میکند در ادامه آن اوج و معنا است. در ادامه آن هیجان و غزلوارگی و آن آتش بازی شگفتانگیز که همچنان تماشا دارد. فرم نیز در موسیقی او عنصرِ بسیار قابلتأملی است. یک محتوای ساده موسیقایی با ملودیهایی اغلب در دسترس و آشنا، در ذهن و دست او آنچنان پرداخت میشود و شکل میگیرد که گمان میکنی شکل ایدهآلش باید همین باشد! درک عمیق او از ملودی و شیوه گسترش آن در موسیقی شرق، استفاده منحصربهفردش از گستره اصواتِ زیر و بم، دینامیکهایی گاه لغزان و درهمفرورونده و گاه ناگهان و پلّهای، تنوع آرشهکشی، پیتزیکاتوهای شیشهای و شفاف و ضربههای کوبشی ریتمیک روی ساز، همگی نشان از خلاقیت و دانشی دارد که کلهر برای فرم بخشیدن به موسیقیاش از آن بهره میبرد. در این موسیقی تنیدهشدنِ نامحسوس قطعات و فضاهای متفاوت به یکدیگر و محوشدنِ تدریجی مرزهای موسیقی، آوازی و ریتمیک در هم، فضای مبهمی را خلق میکند که در عینِ یکپارچگی معلق است، و او در گذر از این تعلیقِ خوشایند با شنوندهاش همراه میشود. اما درنهایت آنچه به زعمِ من موسیقی کیهان کلهر را شنیدنی میکند آن فورانِ احساسی است که میداند چگونه کنترل و منتقلش کند. حال و احساسی که از صداقت هنرمند میآید و اینکه با خودش روراست است. میداند در کجا زندگی میکند و با چه مخاطبی روبهرو است. انکار نمیکند درهمتنیدنِ مرزهای فرهنگی را در جهانِ معاصر و همزمان به ریشههای خودش نیز آگاه است. معنای زمانهاش را میشناسد و در همزیستی و تعامل با دنیای امروز و پیرامونش حاصل داده است. او کولی نغمهبهدوشی است که جدا از شوریدگی موسیقی، زبان اجرا و صحنه را نیز نیک میداند، حال و احساس درونیاش از حالات چهره و زبان بدنش پیداست. حالاتی که در نظر من واقعی است، «شوآف» و نمایشِ هنرورانه نیست که اگر بود جایی درز میکرد و از تأثیر میانداختش.
باخ در مقالهای گفته بود: «یک نوازنده نمیتواند دیگران را برانگیزد مگر آنکه خود برانگیخته شود. او باید بهضرورت همه تأثیراتی را احساس کند که امیدوار است در مخاطبان خود برانگیزد». کیهان کلهر راز این برانگیختگی را میداند و در هر اجرا شنوندهاش را حداقل یکبار با این حسرت رودررو میکند که «رقصی چنین میانه میدانم آرزوست»! ذات ناآرام و پراحساس این هنرمندِ پرجاذبه، امکان تجربه موسیقی نابی را فراهم آورده که از خاستگاه بیپیرایهاش در کردستانِ ایران تا برترینِ سالنهای کنسرت جهان را درنوردد و حامل پیامی باشد و معنایی از هنری منزوی و روبهفراموشی. از هنر موسیقیسازی که این روزها حداقل در محدوده جغرافیایی خودمان اغلب راحت چشم به رویش بستهاند.
اینگونه است که موسیقی کیهان کلهر را نمیتوان نادیده انگاشت چون شنیده میشود و رسوخ میکند و تأثیرش بیآنکه بخواهد فخر بفروشد، جلوه میکند.
به انگیزه کنسرتهای اخیر کیهان کلهر
کولی نغمهبهدوش
حمید مرادیان
صاحبخبر -
نظر شما