شناسهٔ خبر: 76571882 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جماران | لینک خبر

اسرائیل و دروغ «نجات اقلیت‌ها»

در سال‌های اخیر، اسرائیل بیش از هر زمان دیگری زبان «حمایت از اقلیت‌ها» را به‌عنوان پوششی اخلاقی برای مداخله و بازمهندسی ژئوپلیتیک به کار گرفته است. از به‌رسمیت شناختن سومالی‌لند در شاخ آفریقا تا سخن گفتن از «حفاظت» دروزها در جنوب سوریه، الگویی واحد در حال تکرار است: تبدیل هویت‌های قومی و مذهبی به اهرم‌های استراتژیک، تضعیف دولت‌ها و مشروعیت‌بخشی به تجزیه تحت عنوان نجات.

صاحب‌خبر -

به گزارش سرویس بین‌الملل جماران، ابراهیم ماجد، تحلیلگر لبنانی  نوشت: اسرائیل اخیراً سومالی‌لند، منطقه‌ای جدایی‌طلب در شاخ آفریقا، را به رسمیت شناخته است. هم‌زمان، مقامات اسرائیلی با بسامدی فزاینده از ضرورت «حمایت» از جامعه دروز در جنوب سوریه سخن می‌گویند.

20251107_150249

در نگاه نخست، این دو اقدام بی‌ارتباط به نظر می‌رسند: یکی تصمیمی دیپلماتیک در آفریقا و دیگری ادعایی بشردوستانه در شام. اما در واقع، هر دو از یک منطق استراتژیک مشترک پیروی می‌کنند. در هر دو مورد، اسرائیل خود را به‌عنوان نیرویی تثبیت‌کننده معرفی می‌کند: به‌رسمیت شناختن موجودیت‌های «میانه‌رو» و حفاظت از «اقلیت‌های آسیب‌پذیر».

اما این زبان، در عمل نه ثبات تولید می‌کند و نه حفاظت. آنچه تولید می‌کند، تکه‌تکه شدن، وابستگی و تضعیف دولت‌های موجود است.

سومالی‌لند و دروزهای سوریه استثنا نیستند؛ بلکه نمونه‌هایی از الگویی گسترده‌ترند که در آن، هویت جای شهروندی را می‌گیرد و تجزیه به‌عنوان حفاظت بازاریابی می‌شود. این روایت، درباره نجات اقلیت‌ها نیست؛ بلکه درباره استفاده از زبان حفاظت برای توجیه مداخله و کنترل ژئوپلیتیک بلندمدت است.

 

جست‌وجوی یک «جنگ خوب»

پس از غزه، اسرائیل با بحرانی عمیق در مشروعیت خود مواجه شده است. تصاویر ویرانی گسترده غیرنظامیان، قحطی، آوارگی، و کشتار خبرنگاران و امدادگران، جایگاه اخلاقی آن را—به‌ویژه در افکار عمومی غرب—به‌شدت تضعیف کرده است.

در چنین شرایطی، اسرائیل نه‌فقط به اتحادهای جدید، بلکه به روایتی جدید نیاز دارد: میدانی تازه که بتوان آن را نه به‌عنوان اشغال یا مجازات جمعی، بلکه به‌عنوان دفاع، تثبیت و مسئولیت بشردوستانه قاب‌بندی کرد.

زبان «حمایت از اقلیت‌ها» دقیقاً همین کارکرد را دارد. این زبان به اسرائیل امکان می‌دهد خود را از بازیگری مرتبط با ویرانی، به بازیگری مرتبط با نجات بازتعریف کند؛ از قدرتی متهم به جنایت جنگی، به قدرتی که مدعی مداخله اخلاقی است.

به‌رسمیت شناختن سومالی‌لند و سخن گفتن از حفاظت دروزها، دقیقاً همین نقش روایی را ایفا می‌کند: بازسازی چهره اسرائیل به‌عنوان نیرویی مسئول و تمدنی، نه تولیدکننده آشوب.

 

روایت اخلاقی و سابقه واقعی

اسرائیل به‌طور فزاینده خود را برای مخاطبان غربی به‌عنوان مدافع اقلیت‌ها معرفی می‌کند: مسیحیان، دروزها، کردها، ایزدی‌ها و دیگران. اما سابقه تاریخی نشان می‌دهد سیاست‌های اسرائیل نه با امنیت اقلیت‌ها، بلکه با آوارگی، ناامنی و در مواردی نابودی آن‌ها همراه بوده است.

در لبنان، مداخلات اسرائیل خشونت فرقه‌ای را تعمیق کرد.

در فلسطین، جوامع مسیحی کهن تحت فشار اشغال به‌تدریج تحلیل رفتند.

در عراق، فروپاشی دولت—پس از جنگی که اسرائیل از آن حمایت می‌کرد—به فاجعه ایزدی‌ها و مهاجرت گسترده مسیحیان انجامید.

اگر حفاظت واقعی هدف بود، نتیجه باید ثبات می‌بود؛ اما نتیجه همواره تجزیه بوده است.

 

تکه‌تکه شدن به‌عنوان استراتژی

ایده تقسیم خاورمیانه و پیرامون آن به موجودیت‌های کوچک قومی و فرقه‌ای، نه تصادفی است و نه جدید. این تفکر از دهه‌ها پیش در ادبیات استراتژیک اسرائیل حضور داشته است: منطقه‌ای متشکل از واحدهای ضعیف، وابسته و رقیب، که توان تولید قدرت سیاسی یا نظامی مستقل ندارند.

در این الگو، اقلیت‌ها از شهروندان دارای حقوق، به جوامعی وابسته به حامیان خارجی تقلیل می‌یابند. «حمایت» جای حاکمیت را می‌گیرد و امنیت، مشروط به وفاداری می‌شود.

 

دروزها، سومالی‌لند و یک منطق واحد

گفتمان اسرائیل درباره دروزهای سوریه نمونه‌ای روشن از سلاح‌سازی مفهوم «حمایت» است. دروزها به طور تاریخی در ساختار ملی سوریه ادغام شده‌اند و امنیتشان به وجود دولت مستقل گره خورده است، نه به سرپرستی خارجی.

برچسب «اقلیتِ نیازمند حفاظت» آن‌ها را تقویت نمی‌کند؛ بلکه از بستر ملی جدا و در معرض سوءظن، دستکاری و تلافی قرار می‌دهد.

همین منطق در سومالی‌لند نیز تکرار می‌شود. به‌رسمیت شناختن این منطقه نه صلح می‌آورد و نه ثبات، بلکه جدایی‌طلبی را پاداش می‌دهد و دولت‌ها را تضعیف می‌کند.

 

حفاظت بدون حاکمیت، یک دروغ است

اقلیت‌ها با مداخله خارجی محافظت نمی‌شوند؛ با قانون، شهروندی و نهادهای سیاسی کارآمد محافظت می‌شوند.

سیستمی که دولت‌ها را تضعیف می‌کند، درگیری فرقه‌ای را تغذیه می‌کند و سپس خود را نجات‌دهنده معرفی می‌کند، حفاظت ارائه نمی‌دهد—بلکه پیامدهای استراتژی خود را مدیریت می‌کند.

دروزهای سوریه و سومالی‌لند یک حقیقت واحد را آشکار می‌کنند:

نه حفاظت، بلکه تجزیه؛

نه ثبات، بلکه ضعف مدیریت‌شده؛

نه حقوق اقلیت‌ها، بلکه اهرم ژئوپلیتیک.

زبان تغییر می‌کند، جغرافیا تغییر می‌کند،

اما استراتژی—همان است.

 

 

 

اخبار مرتبط

انتهای پیام