شناسهٔ خبر: 76551499 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: طرفداری | لینک خبر

سلطان و صومعه

صاحب‌خبر -

زندگینامه سلطان سلیم عثمانی: 

https://www.tarafdari.com/node/2686922

دیوان سلطان سلیم عثمانی: 

https://www.tarafdari.com/node/2686927

---

روزی در گرمای تابستان، نسیم خنک از دل کوه‌ها به سوی دره‌ای روان بود و پرندگان آواز شادی می‌سرودند. در این هوای خوش، سلطان سلیم عثمانی در مسیر سفر خود به صومعه‌ای رسید. راهبان او را دیدند و به احترامش بیرون آمدند، اما سلطان گفت: «ای عزیزان، من به دنبال شهرت و تقدیر نمی‌آیم، بلکه به دنبال فهم حقیقت و آرامش دل هستم.»

 

راهبان یکی یکی او را به اتاق‌های خود دعوت کردند. در هر اتاق، راهبان به او نصیحتی کردند: «اگر می‌خواهی خوشبخت باشی، دل خویش را از مال و جاه خالی کن.» سلطان لبخند زد و گفت: «مال و جاه من هرگز خوشبختی واقعی نمی آورد، بلکه فهم و محبت است که دل را آرام می‌کند.»

 

سپس راهبان گفتند: «اما مردم چگونه قضاوت خواهند کرد؟»

سلطان پاسخ داد: «همه مردم قضاوت می‌کنند و همیشه نقد خواهند کرد. حکمت آن است که خود را به حقیقت و نیکی بسپاریم، نه به رأی دیگران.»

 

و بدین گونه سلطان سلیم، همچون حکیمان صومعه، با دل آرام و ذهن روشن به سفر خود ادامه داد .

---

غزل در نفی جاه و طلب حقیقت

 

درویش را به جُبّه و دستار حاجت است

ما را به ترکِ مَنصب و تزویر، رغبت است

 

در صومعه به جست‌وجویِ حق شتافتیم

آنجا که فقر، جوهرِ تاجِ خلافت است

 

گفتم به خرقه‌پوش که از جاه بگذرَم

گفتا که دل بریدن از این گل، کرامت است

 

عالم به نقد و سفسطه مشغول و ما خموش

ما را به کنجِ خلوتِ توحید، صحبت است

 

ای دل، مَرَنج از کجیِ خلق و حرفِ عام

در مذهبِ حقیقت، این‌ها زیادت است

 

خوش آن سلیم کز پیِ آرامِ جانِ خویش

بگذشت از آن سریر که نامش ریاست است

 

« سلطان یاووز سلیم »