شناسهٔ خبر: 76550582 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

سیمای بی‌نقاب امپریالیسم آمریکا

اگر استعمار کلاسیک، بر اشغال و بهره‌کشی مستقیم تکیه داشت، استعمار نوین از درون ساختارها ضربه می‌زند: از راه بدهی و تحریم، نفوذ رسانه‌ای، عملیات روانی و دست‌کاری سازوکارهای سیاسی داخلی ملت‌ها...

صاحب‌خبر -

آلن مک‌فرسون، استاد تاریخ دانشگاه تمپل، در واکاوی تحولات اخیر ونزوئلا و دیگر کشورهای آمریکای لاتین، توصیف کوتاه اما ژرفی ارائه می‌کند: "آنچه امروز در آمریکای جنوبی می‌بینیم، تجلی آشکار امپریالیسم آمریکایی است."

این تعبیر، خلاصه‌ای دقیق از دو قرن سیاست‌های سلطه‌جویانه ایالات متحده در نیم‌کره جنوبی زمین است؛ سیاستی که از دکترین مونرو در قرن نوزدهم آغاز شد و تا امروز، در قالب‌های تازه‌تری از استعمار فرانو ادامه می‌یابد.در همه این سال‌ها، رؤسای جمهوری آمریکا،اعم از دموکرات و جمهوری‌خواه هر یک با شیوه‌ای ویژه اما با هدفی مشترک عمل کرده‌اند: حفظ تسلط سیاسی و اقتصادی واشنگتن، محدودسازی پیوند کشورهای مستقل با ناوابستگان، و جلوگیری از شکل‌گیری جبهه‌های ضد امپریالیستی در آمریکای لاتین. با این حال، واشنگتن در تحقق این اهداف نتوانسته است موفق عمل کند و در برابر بیداری ملت‌ها بیش از پیش دست‌بسته مانده است.

اگر استعمار کلاسیک، بر اشغال و بهره‌کشی مستقیم تکیه داشت، استعمار نوین از درون ساختارها ضربه می‌زند: از راه بدهی و تحریم، نفوذ رسانه‌ای، عملیات روانی و دست‌کاری سازوکارهای سیاسی داخلی ملت‌ها.

در این میان، دولت دونالد ترامپ نقطه اوج این روند سلطه‌گرایانه بود؛ دولتی که کودتاهای نرم علیه دولت‌های منتخب از بولیوی تا ونزوئلا را آشکارا پشتیبانی کرد و با تحریم‌های گسترده، میلیون‌ها نفر را گرفتار فشار اقتصادی ساخت. سیاست‌های ترامپ نه انحرافی از مسیر گذشته، بلکه آشکارترین چهره همان امپریالیسم قدیمی بودند؛ تصویری که به گفته مک‌فرسون، نقاب دیپلماسی از آن کنار رفت و خشونت ساختاری آن بی‌پرده نمایان شد.

اما نتیجه این سیاست‌ها، برخلاف پیش‌بینی واشنگتن، چیزی جز بازگشت موج استقلال‌طلبی و ضدیت با غرب در سراسر منطقه نبوده و نخواهد بود. تجربه تاریخی آمریکای مرکزی و جنوبی نشان می‌دهد هر بار که آمریکا برای مهار سیاسی و اقتصادی این کشورها دست به مداخله زده است، مردم منطقه فاصله بیشتری از کاخ سفید گرفته‌اند. نمود روشن این واکنش را می‌توان در شکل‌گیری ائتلاف‌های منطقه‌ای چون آلبا و مرکوسور دید؛ ابتکاراتی که پاسخی طبیعی به مداخلات پیوسته واشنگتن محسوب می‌شوند.

از گواتمالا و شیلی تا پاناما و نیکاراگوئه، ردپای سیاست‌های آمریکا در توجیهات توخالی «دموکراسی‌سازی» مشهود است؛ روایتی که امروز نیز در ونزوئلا، کوبا و آرژانتین تکرار می‌شود. این تاریخِ چرخه‌ای همواره یک نتیجه ثابت دارد: افزایش نفرت عمومی از سیاست‌های ایالات متحده، تقویت جبهه‌های مقاومت مردمی و شکل‌گیری زنجیره‌ای از پیوندهای ضدامپریالیستی که از آمریکای لاتین تا غرب آسیا گسترده شده‌اند.

در شرایط کنونی نیز، همین قاعده پابرجاست. تحریم‌ها، فشارهای سیاسی و مهندسی روابط قدرت در آمریکای لاتین نه‌تنها دستاوردی برای واشنگتن به همراه نخواهد داشت، بلکه سبب رشد گفتمان عدالت‌خواهی و استقلال در کشورهای منطقه می‌شود. واقعیت این است که هر گام تازه آمریکا در مسیر بازتولید استعمار فرانو، به انسجام بیشتر کشورهای جنوب جهانی در برابر ساختار سلطه می‌انجامد؛ ساختاری که دیگر نه مشروعیت دارد، نه قدرت اقناع.از همین روست که نگاه مک‌فرسون را باید تصویری دقیق از دوران حاضر دانست؛ دوران بازگشت چهره بی‌نقاب امپریالیسم آمریکایی.