ایران از نظر دسترسی به آموزش، دستاوردهای قابل توجهی داشته است. میلیونها دانشآموز و دانشجو در مدارس و دانشگاهها تحصیل میکنند و نرخ پوشش آموزشی در مقایسه با گذشته بهطور چشمگیری افزایش یافته است. اما پرسش اصلی اینجاست: خروجی این نظام آموزشی تا چه اندازه مهارتمحور است؟ آیا دانشآموختگان ما برای ورود به بازار کار، زندگی اجتماعی و مواجهه با مسائل پیچیده آمادهاند؟ واقعیت این است که شکاف میان آموزش و مهارت، به یکی از جدیترین چالشهای کشور تبدیل شده است. بیکاری گسترده فارغالتحصیلان، نارضایتی کارفرمایان از توانمندی نیروی انسانی و احساس بیکاربرد بودن آموختهها در میان جوانان، همگی زنگ خطرهایی هستند که سالهاست به صدا درآمدهاند. نظام آموزشی ایران، همچنان به شدت حافظهمحور است.
موفقیت تحصیلی اغلب با توانایی حفظ مطالب و کسب نمره بالا سنجیده میشود، نه با توان تحلیل، خلاقیت یا حل مساله. این رویکرد، دانشآموزان و دانشجویان را به سمت یادگیری کوتاهمدت و امتحانمحور سوق میدهد و انگیزه یادگیری عمیق و کاربردی را تضعیف میکند. در چنین شرایطی، آموزش به هدفی برای عبور از آزمونها تبدیل میشود، نه ابزاری برای توانمند شدن. نتیجه آن، نسلی است که مدرک دارد، اما مهارت کافی برای ورود موثر به جامعه و اقتصاد را در اختیار ندارد. جهان امروز، به سرعت در حال تغییر است. مشاغل سنتی جای خود را به مشاغل نو میدهند و بسیاری از مهارتهای دیروز، کارآمدی خود را از دست دادهاند. در این جهان متحول، مهارتهایی مانند تفکر انتقادی، حل مساله، کار گروهی، ارتباط موثر، سواد دیجیتال، خلاقیت و یادگیری مادامالعمر نقش تعیینکنندهای در موفقیت فردی و اجتماعی دارند.
با این حال، این مهارتها هنوز جایگاه شایستهای در برنامههای درسی مدارس و دانشگاههای ما ندارند. آموزش رسمی، کمتر به دانشآموز میآموزد چگونه فکر کند، مساله را تحلیل کند یا مسوولیتپذیرانه تصمیم بگیرد؛ مهارتهایی که زیربنای توسعه انسانی و اقتصادیاند.
یکی از ضعفهای جدی نظام آموزشی کشور، گسست میان آموزش و زندگی واقعی است. دانشآموزان و دانشجویان، کمتر با پروژههای عملی، آموزشهای مسالهمحور و تجربههای واقعی کار و اجتماع مواجه میشوند. این فاصله باعث میشود آموزش رسمی، برای بسیاری از جوانان بیارتباط با نیازهای واقعی زندگی تلقی شود.
مهارتمحوری، به معنای بازتعریف نقش مدرسه و دانشگاه است؛ از فضایی برای انتقال یکسویه دانش، به محیطی پویا برای تجربه، تمرین، کار گروهی و یادگیری فعال. بدون این تغییر، آموزش همچنان از جامعه عقب خواهد ماند.
تحقق آموزش مهارتمحور، صرفا با اصلاح سرفصلها یا افزودن چند واحد درسی ممکن نمیشود. این تحول، نیازمند تغییر نگرش عمیق در سیاستگذاری آموزشی، شیوه تدریس، نظام ارزشیابی و حتی فرهنگ عمومی نسبت به موفقیت تحصیلی است. تا زمانی که نمره، مدرک و کنکور معیار اصلی سنجش توانمندی باشد، مهارتآموزی در حاشیه باقی خواهد ماند.
در این مسیر، نقش معلمان و اساتید کلیدی است. توانمندسازی معلمان، انعطافپذیری برنامههای درسی، پیوند آموزش با صنعت و بازار کار و مشارکت بخش خصوصی، از الزامات جدی این تحول به شمار میروند.
مهارتمحوری در نظام آموزشی، یک انتخاب اختیاری یا تجملی نیست؛ ضرورتی راهبردی برای آینده ایران است. جامعهای که نتواند نسل جوان خود را به مهارتهای لازم برای زندگی، کار و مشارکت اجتماعی مجهز کند، ناگزیر هزینه آن را با بیکاری، نارضایتی اجتماعی و عقبماندگی توسعهای خواهد پرداخت.
و در نهایت:
امروز، نظام آموزشی ایران در نقطهای سرنوشتساز ایستاده است. ادامه مسیر حافظهمحور گذشته یا حرکت شجاعانه به سوی آموزش مهارتمحور، دو راهی پیش روی سیاستگذاران آموزشی است. آینده کشور، بیش از آنکه به تعداد مدارک دانشگاهی وابسته باشد، به کیفیت مهارتهای نسلی بستگی دارد که اکنون در کلاسهای درس نشستهاند. تصمیم امروز ما، سرنوشت فردای ایران را رقم خواهد زد.
منبع: روزنامه اعتماد، ۳ دی ۱۴۰۴