سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرجانه حسینزاده: زندگی در سایه امامرضا (ع)، امام مهربانیها، فرصتی گرانقدر است که مشهدیها از آن بهرهمند هستند. همسایگی با خورشید، نهتنها مزیتی معنوی، بلکه مسئولیتی فرهنگی را بر دوش ما میگذارد، مسئولیتی که با شناخت بیشتر از این امام بزرگوار و گسترش معارف رضوی معنا مییابد. شناخت شخصیت، سیره، معارف و فضائل امام رضا (ع)، نهتنها برای ارتقای ایمان و معرفت فردی اهمیت دارد، بلکه چراغ راهی برای جامعه در رسیدن به الگوهای اخلاقی و انسانی است. در این مسیر، کتابها بهعنوان بهترین ابزار آگاهیبخش و ماندگار، نقشی حیاتی ایفا میکنند.
ادبیات رضوی، با گنجینهای از کتابهای ارزشمند در حوزه تاریخ، سیره، کلام، و ادب، ما را با ابعاد مختلف زندگی امام رضا (ع) و آموزههای ایشان آشنا میکند. معرفی این آثار، بهویژه برای ما که در جوار حرم ایشان زندگی میکنیم، ضرورتی مضاعف است. این کتابها الهامبخش امروز و چراغ راه آیندهاند که در سلسله مطالب «چهارشنبهها با کتابهای امام رضایی» تلاش خواهیم کرد کتابهای برجستهای که درباره امام رضا (ع) نوشته شدهاند و نویسندگان آنها را معرفی کنیم. از زندگینامهها و پژوهشهای تاریخی گرفته تا آثار ادبی و داستانی، که هر یک میتوانند پنجرهای تازه به افق معارف رضوی بگشایند.
معرفی کتاب «پنجره فولاد»
کتاب «پنجره فولاد» نوشته امیر صادقی، روایتی از زندگی شمسالشموس امام مهربانیها، علیابن موسیالرضا علیهالسلام است.
در این اثر که توسط انتشارات «میراث اهل قلم» منتشر شده، نویسنده کوشیده است تا زندگی و زمانه آن امام غریب (ع) از مدینه تا مرو را در قالب متنهای کوتاه به تصویر بکشد. احادیثی از حضرت هم، بالای صفحات را متبرک کرده است.
در انتها نیز راهنمایی کوتاه و شاید جامع از بارگاه قدس رضوی ارائه شده و گوشههایی از تاریخچه حرم و مشاهیر مدفون در حرم نگاشته شده، در واقع این بخش راهنمایی کوتاه و جامع از بارگاه قدس رضوی، این آستان عالم پناه ارائه داده است.

کتاب «پنجره فولاد» علیرغم حجم کمش سه دسته مطلب را در کنار هم در خود جای داده است. اولی که متن اصلی کتاب هم هست شاملِ روایتهایی کوتاه است از زندگی و زمانه امام غریب از مدینه تا مرو. روایتهایی بسیار کوتاه و زیبا.
دسته دوم احادیثی کوتاه و دلنشین است که در بالای روایتهای داستانی آمده است، و در آخر کتاب هم راهنمایی گردآوری شده است برای آشنایی با حرم رضوی که خواندنش جالب و به درد بخور است.
نجمه خاتون، یازده یازده، سومین علی، امام پس از من، امام نیستم!، سکه با برکت، گروه واقفیه، نعمت واقعی، باران یقین، تعیین اجرت قبل از کار، صدقه پنهانی، پشتم را بمال، رختخواب من برای مهمان، آخرین سفره، راهنمای حرم، مشاهیر مدفون در حرم و منابع و مآخذ عنوان برخی از بخشهای کتاب «پنجره فولاد» است.
در بخشی از کتاب پنجره فولاد میخوانیم:
سفر دوباره شروع میشود. کاروان از نیشابور هم باید بگذرد. صبح زود است ولی انگار همهی شهر بیدارند و در برابر خانهی پسنده تجمع کردهاند. تا امام از در خانه بیرون میآید، صدای نالهی مردم هم بلند میشود. میگویند: «یا ابالحسن (ع)! پیش مأمون نرو! او به برادر خودش هم رحم نکرد.» رجاء میخواهد مردم را کنترل کند، ولی نمیتواند. سربازان زور میزنند تا مردم را از دور کجاوهی امام (ع) دور کنند. ولی سیل مردم، اختیار را از سربازان گرفته و کجاوه را با خود در کوچههای نیشابور حرکت میدهد.
از بین جمعیت دو نفر فریاد میزنند: «مردم! شما را به خدا بشنوید و به خاطر بسپارید» مرکب میایستد. هیاهوی مردم کمتر میشود و وقتی آقا از کجاوه بیرون میآید، دیگر هیچ صدایی شنیده نمیشود. حتی سربازان هم ساکتاند. میفرماید: «پدرم موسی کاظم، از پدرش جعفر صادق، از پدرش محمد باقر، از پدرش علی زینالعابدین، از پدرش حسین، از پدرش علیبن ابیطالب شنید که فرمود: عزیرم و نور چشمم رسول خدا فرمود که جبرئیل به من گفت: شنیدم پروردگار سبحانه و تعالی میفرماید: «کلمه لا اله الا الله دژ محکم من است، هر کس بگوید، به دژ من وارد شده و هر کس در دژ من باشد، از عذاب من در امان است.» این روایت امام (ع) را خیلیها نوشتند. از جمله همان دو نفر: محمدبن رافع و اسحاق راهویه.
همه گمان میکنند حرفهای آقا تمام شده، ولی ایشان ادامه میدهد: «گفتن لا اله الا الله شرایطی دارد و قبول سرپرستی و ولایت من مهمترین شرط آن است». همهمه شروع میشود، پردهی کجاوه میافتد و مرکب حرکت میکند. مردم دنبال کاروان راه افتادهاند و دوباره، بلندبلند گریه میکنند. ولی یک نفر گریه نمیکند؛ پیرزنی که مات و مبهوت در آستانهی در ایستاده و رفتن مهمانش را تماشا میکند.
∎