شناسهٔ خبر: 76432283 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: همشهری آنلاین | لینک خبر

درباره جوانی که با پویش بازگرداندن خاک و صدف‌های هرمز از کل کشور، از وجب به وجب زیبایی‌های این جزیره محافظت می‌کند

برسد به دست هرمزجان | خاک به خانه بازمی‌گردد

این روزها  جزیره هرمز با عکس‌هایی از سیلاب خونین خاک سرخش به دریا بعد از بارندگی‌های هفته پیش جهانی شده است، تصاویر زیبایی که کاربران شبکه‌های اجتماعی در دنیا را شگفت‌زده کرده است.

صاحب‌خبر -

همشهری آنلاین- سحر جعفریان عصر: اما در این ساحل تعدادی هستند که پاسبان خاک و صدف‌ها و سنگ‌های جزیره‌اند. بومی‌هایی که از وجب به وجب خاک هرمز محافظت می‌کنند تا از زیبایی این جزیره ذره‌ای کم‌ و کاسته نشود.

برسد به دست هرمزجان | خاک به خانه بازمی‌گردد

هرمز رفیق فرامرز

برای فرزاد، هرمز در حاشیه آب‌های خلیج‌فارس در حدود ۲۰ کیلومتری بندرعباس، جزیره نیست. رفیق است؛ از آن رفیق‌ها که به مرور راهشان را باز می‌کنند توی رگ آدم. هرمز برای فرزاد دقیقا همین‌طور است. نشان به آن نشان که او بعد از طالب و محمد خیلی عادی، نام هرمز را می‌گوید. اینها همه از سر خاک همان هرمز است. هر چند که خاک هرمز بیش از ۵۰ کیلومتر به سمت غرب از زادگاه فرزاد (روستای توریان جزیره قشم) فاصله دارد اما بسیاری از روزهای عمر ۳۳ ساله فرزاد در آن و باقی جزایر دور و نزدیک گذشته است. روی گِلَک (خاک خاص هرمز به گویش محلی) سرخ می‌نشست و با صدف‌ها و ستاره‌های دریایی حرف می‌زد. پایش به قلعه پرتغالی‌ها، تنگه چاکاویر، غارهای دریاییِ نمک و شیطان، ساحل دو طرفه، دره‌های رنگین‌کمان و مجسمه که باز شد، چشمش نیز روشن شد به جمال فیتوپلانکتون‌های نورانی (جانور ریز آبی) و خاک سرخ ساحل که پس از باران‌های فصلی، خون می‌شد. همان وقت‌ها بود که انگار با خودش گفت خاکی که خون (عنصر اکسیدآهن) دارد مانند رفیق است که هموگلوبین خونش از ماده اِف‌ای، قرمز است. این داستان فرزاد جوینده، راهنما و تورلیدر تخصصی سواحل جنوب است که پویش بازگردانی خاک و صدف‌های بومی هرمز را راه انداخته و ویدیو و عکس‌هایی که از ساحل خونین هرمز پس از فعال شدن قوی‌ترین سامانه بارشی کشور یا همان طوفان نوح شایع برداشته در فضای مجازی با کلیدواژه‌های متفاوت مانند زیبای خونی و ساحل آخرالزمانی، فراگیر شده‌است.

برسد به دست هرمزجان | خاک به خانه بازمی‌گردد

کودک، پدر و دریا

بسیاری از آنها که حاشیه پهنه خلیج‌فارس از آبادان در غرب تا چابهار در شرق زندگی می‌کنند سرگرم دریایند؛ آنها ماهی‌گیر و ناخدا و روزی‌خور باقی مشاغل دریایی‌اند و یا مانند هدایت (پدر فرزاد) راهنمایی کاربلد و محلی هستند که مهمانان و گردشگران جنوب را سر حوصله میان جاذبه‌های طبیعی، تاریخی و تفریحی حوالی جزایر می‌گردانند. فرزاد به جز پلکیدن روی شن و ماسه ساحل، بازی با خرچنگ‌ها، عروس‌های دریایی بنفش و مهتابی وتماشای دلفین‌های بازیگوشی که گاهی با موج‌های بلند نزدیک خشکی می‌آمدند، تورهای گشت و گذاری که پدرش برگزار می‌کرد را نیز دوست داشت. گردشگران به ون می‌نشستند و گوش به قصه و داستان‌های شنیدنی هدایت می‌دادند؛ روایت‌هایی از کوچ اجداد تورانی به جنوب غربی قشم درپیِ حمله مغول، امپراتور پرتغال که از آن ور دنیا به اشغال جزیره هرمز آمده بود و سربازان صفوی که به آرایش جنگی امام‌قلی‌خان پیروز شدند تا عجایب طبیعی مانند غار شیطان، تنگه نمکی، درخت لوور، باد زار و خاک سرخ ومریخی. فرزاد نیز خیلی از آن روایت‌ها را می‌شنید چرا که اغلب اوقات پنهانی لابه‌لای گردشگران خود را می‌چپاند عقب ون پدرش. از سر همان روایت‌ها که هنوز هم موبه‌مو به خاطر دارد گاهی کنجکاویش گل می‌کرد و می‌رفت تا تهِ غاری تاریک در جزیره هنگام، وسط دره‌ای عمیق در جزیره لارک و آزمایش سکه‌های دریایی (نوعی صدف) دست به اکتشاف زند.

برسد به دست هرمزجان | خاک به خانه بازمی‌گردد

غارت عاشقانه و ناآگاهانه خاک هرمز

خیلی طول نکشید که پا جای پای پدرش گذاشت و شد راهنمای گردشگری مسافران سواحل جنوب. یک بار همسفر شدن با او کافی‌ست تا در برشمردن ویژگی‌های رفتاری‌ و اخلاقی‌اش از پُر شر و شوری، شوخ‌طبعی، خوش‌صحبتی، کارکشتگی و البته دلواپسی برای محیط‌زیست و میراث طبیعی نام برد. فرزاد همان اندازه که طنازانه عروس‌ و ستاره دریایی‌های غیرسمی را سوی گردشگران می‌گیرد تا فوبیایی اگر دارند از بین رود همان قدر نیز مراقب است تا دوباره عروس دریایی‌ها به دریا برگردند یا جزرهای شدید، لاک‌پشت‌های پوزه عقابی در حال انقراض را آب‌گیر نکنند و یا جبیرهای وحشی (گونه‌ای آهو) کمیاب در جزیره هنگام از واکنش‌های هیجانی مسافران نترسند. «چند سالی می‌شود گردشگرانی که با هر تعطیلی خود را به سواحل شمالی می‌رساندند مسیر سواحل جنوبی را آمد و شد می‌کنند.» این را فرزاد که حالا جمعی از دانشجویان زمین‌شناسی را برای فال و تماشا آورده جنوب جزیره هرمز، می‌گوید و ادامه می‌دهد: «جنوب‌گردی را بلاگرها مُد کردند. بلاگرهایی که خیلی‌هایشان متخصص حوزه گردشگری و محیط‌زیست نبودند و نیستند. همان‌ها که فقط دنبال شهرت هستند و برایشان مهم نیست تفریح در بعضی مناطق نیازمند آگاهی و پایبندی به باید و نبایدهایی‌ست.

نه نظارتی روی فعالیت آنها بود و نه مقرراتی برای سهمیه‌بندی ورود گردشگر به مناطق ویژه. همین شد که کیسه کیسه سنگ و خاک نایاب هرمز را برای سوغات، یادگاری یا حتی فروش بردند و مُشت مشت صدف‌های نادر را از ساحل‌ها جمع کردند...» او از سفر گرشگرانی مانند همین دانشجویان زمین‌شناسی که دورش را گرفته و مدام سین‌جیم‌اش می‌کنند، بیشتر استقبال می‌کند تا از رفت و آمد گردشگرانی که با برداشت‌های خودخواسته و ناخواسته به اکوسیستم سواحل آسیب می‌زنند. «زمین‌شناسان به بهشت آمده‌اند...» جمله پرتکرار فرزاد به دانشجویان است که می‌دانند جزیره هرمز با توجه قدمت دیرینه و غنای طبیعی، نمونه جهانی ندارد.

برسد به دست هرمزجان | خاک به خانه بازمی‌گردد

خاک هرمز نه سوغاتی‌ست نه فروشی

حدود ۶ سال از حاد شدن ناخوشی احوال شن‌های نقره‌ای و خاک‌های سرخ سواحل می‌گذرد. از همین رو ایده راه‌اندازی پویش بازگردانی و احیا خاک و زمین جزایر جنوبی به سر فرزاد زد و دست به کار شد. میان ویدیو و عکس‌های چشمگیری که در صفحه شخصی و مجازی خود پست می‌کرد از خوشحالی و خوشگذرانی مسافرانی که راهنمایشان بود محتوای آموزشی با موضوع «خاک هرمز را بازگردانید» منتشر کرد. روزهای نخست اهالی روستاهای نزدیک به سواحل هرمز و هنگام که با فروش بسته‌های سوغاتی و پر شده از خاک و صدف، ناپرهیزی می‌کردند به این کار فرزاد واکنش منفی نشان دادند: «می‌گفتند کارت بازار خراب‌کن است...نظرات بد و بی‌راه برایم می‌گذاشتند اما من کوتاه نیامدم...» نشانی منزل پدری‌اش را پایان زیرنویس پست‌های مرتبط با پویش می‌نوشت و اضافه می‌کرد: «خودتان خاک و صدف‌ها را به زیستگاه ساحلی بازنگردانید. این بازگردانی به شرط انجام فرآیندهای پاک‌سازی با هدف جلوگیری از ورود احتمالی میکروب، قارچ و باکتری، موفقیت‌آمیز خواهد بود.»

فرآیند سالم‌سازی اینگونه است که ارسالی‌ها باید به مواد ضدعفونی‌کننده آغشته و طی چند مرحله آفتاب‌گیری شوند. کم‌کم پای فعالان محیط‌زیست و کارشناسان میراث فرهنگی به پویش باز شد و کارتن کارتن و بطری بطری خاک و صدف به حیاط خانه هدایت رسید: «وزن و تعداد مجموع‌شان یادم نیست اما از ۱۰۰ تا ۶۰۰ کیلوگرم‌ داشتم که همراه دانش‌آموزان و یا خیران محیط‌زیست بعد از استریل، به طبیعت برگردانده می‌شدند.»