به گزارش ایرنا شب یلدا در خراسان جنوبی فقط بلندترین شب سال نیست؛ شبی است که سرمای کویر در برابر گرمای دلهای مردم این دیار رنگ میبازد. شبی آمیخته با نور، طعم، صدا و خاطره که هر گوشهاش روایتگر آیینهایی کهن و ریشهدار است.
وقتی آسمان زودتر از همیشه تاریک میشود و سکوت زمستانی بر کوچهها مینشیند، خانههای خراسان جنوبی جان میگیرند. «شُو چله» یا شب یلدا، بهانهای است برای دورهمی؛ مردم راهی خانه بزرگترها میشوند تا طولانیترین شب سال را در کنار هم، کوتاه کنند.
کرسیهای زغالی یا برقی با لحافهای رنگین، بوی عطر گل نرگس و صدای خنده بچهها، حالوهوای خانهها را گرم میکند. نواختن ساز و دُهل، اوسونهخوانی و دورهمنشینیهای صمیمی، شبی میسازد که خاطرهاش تا سالها در دلها میماند.

در برخی مناطق دیار کویری خاوران، شب یلدا با پروارکُشی همراه است؛ رسمی قدیمی که در آن پدربزرگ خانواده گوسفندی را که از ابتدای سال برای این شب پروار کرده، قربانی میکند تا با گوشت داغ، نان چرب یا همان «دلبندی» از فرزندان و نوهها پذیرایی کند.
در باور مردم خراسان جنوبی، زمستان به دو چله تقسیم میشود. چله بزرگ یا «چله کُلو» از اول دی تا دهم بهمن ادامه دارد و پس از آن «چله خُرد» یا چله کوچک از یازدهم بهمن آغاز میشود. جشن شب چله، نوید عبور از اوج سرماست؛ چرا که از فردای آن، روزها بلندتر و شبها کوتاهتر میشوند؛ نمادی از پیروزی نور بر تاریکی.
آیین کفزنی؛ دسر سپیدِ شادی
یکی از شیرینترین و خاصترین آیینهای شب یلدا در خراسان جنوبی، بهویژه در بیرجند و قاینات، کفزَنی است؛ دسری سنتی به رنگ برف که به آن «بستنی زمستانی» هم میگویند.
در خراسان جنوبی، شب یلدا بدون کفزنی انگار چیزی کم دارد؛ آیینی سپید، شیرین و پرهیاهو که بیش از آنکه یک دسر باشد، بهانهای برای خنده، شوخی و صمیمیت است.
همهچیز از ریشه گیاهی صحرایی به نام چوبک یا بیخ آغاز میشود؛ ریشهای که تا پیش از شیرین شدن، هیچ مزه و بویی ندارد اما به محض آنکه جان بگیرد، شادی را به خانه میآورد. بیخ را میکوبند، بارها در آب میجوشانند تا تلخیاش گرفته شود و بعد، آب صاف و سردشده را در تغار بزرگ سفالی میریزند؛ همانجایی که اصل ماجرا شروع میشود.
مردها و جوانترها دور تغار حلقه میزنند. هرکدام دستهگزی از چوب انار در دست دارند و همزدن آغاز میشود. ضرباهنگ دستهگزها کمکم تند میشود و همراه با آن، صدای دوبیتیخوانی، شوخی، متلک و خنده فضا را پر میکند. کف آرامآرام بالا میآید و هرچه سفیدتر و سفتتر میشود، شور و هیجان جمع هم بیشتر میشود.

اما جذابترین بخش کفزنی، درست قبل از شیرین کردن آن است؛ جایی که شوخیها اوج میگیرد. یکی یواشکی انگشتش را در کف میزند و بیخبر، کف بیرنگ و بیبو را به صورت رفیق کناریاش میمالد. طرف که متوجه میشود، با خنده و تلافی جواب میدهد و ناگهان میدان نبردی از کفهای سفید شکل میگیرد؛ کف روی موها و صورتها مینشیند، بیآنکه آزاری داشته باشد.
کودکها از این لحظه غافل نمیمانند؛ با ذوق میدوند، جیغ میکشند و قربانیهای بعدی را لو میدهند. بزرگترها هم که ظاهراً اخم میکنند، خیلی زود خندهشان میشکند و به بازی میپیوندند. این کف، نه رنگی دارد، نه طعمی و نه بویی؛ فقط بهانهای برای شیطنت و شادمانی است.
گاهی برای شگون، مخصوصاً اگر برف باریده باشد، کمی از کف را روی برفها میریزند؛ سفیدی روی سفیدی، به نیت سالی پربرکت و دلی سبک است.
بعد از تمام شدن شیطنتها، نوبت شیرین شدن کف میرسد. شیره انگور یا شکر کمکم اضافه میشود و همزدن ادامه پیدا میکند تا کف، مزه بگیرد. سپس آن را در بشقابها میکشند و رویش را با گردوی کوبیده، بادام، پسته و بادیان میآرایند.
کفزنی رسمی است که با سرانگشت خورده میشود؛ آرام، کمکم و با لذت. دسری سبک و خوشعطر که نمیشود زیاد خورد، اما خاطرهاش تا سالها در ذهن میماند.
در حقیقت، کفزنی فقط خوراکی شب یلدا نیست؛ آیینی است برای کنار هم بودن، خندیدن بیدلیل، شوخی بیکینه و ساختن خاطراتی که هر سال با رسیدن شب چله، دوباره زنده میشوند.
شُو چِلهگی؛ شبی که عروس، ملکه خانه میشود
در خراسان جنوبی، شب یلدا برای عروسهای تازه عقدکرده، شبی معمولی نیست؛ این شب را «شُو چِلهگی» مینامند؛ شبی که در آن عروس، محور شادی و توجه همه میشود.
از چند روز مانده به شب چله، جنبوجوش در خانه داماد آغاز میشود. مادر داماد با دقت و وسواس، هدایا را آماده میکند؛ میوههای درشت و رنگارنگ، آجیل تازه، شیرینیهای محلی، پارچههای گرم زمستانی یا لباسهای نو که بوی تازگی میدهند. همهچیز باید آبرومندانه و در شأن عروس باشد.

شب یلدا که فرا میرسد، هدایا را در سینیهای بزرگ و تزیینشده میچینند؛ انارهای سرخ، هندوانههای خوشرنگ، شیرینی و آجیل و پارچههای ترمه یا حریر که روی سینیها کشیده میشود. گاهی هم متناسب با وضعیت اقتصادی و بضاعت خانواده داماد، بستهای کوچک اما پرمعنا از طلا ـ انگشتر، پلاک یا النگو ـ در میان هدایا جا میگیرد.
با حرکت خانواده داماد به سمت خانه عروس، فضای کوچه رنگ جشن میگیرد. در خانه عروس، همه چیز از پیش مهیاست؛ سفرهای آراسته، سماوری جوشان و چشمهایی که منتظر رسیدن مهمانهاست. با ورود سینیهای شب چلهای، لبخند بر لب عروس مینشیند و نگاهها پر از مهر میشود.
در این شب، خانوادهها دور هم مینشینند، گپ میزنند، خاطره میگویند و یلدا را با صمیمیت جشن میگیرند. بزرگترها برای زوج جوان دعا میکنند و آرزو دارند زندگیشان مثل شب یلدا، هرچند طولانی و پرچالش، اما سرانجام روشن و گرم باشد.
اوسونهخوانی مادربزرگها
در شب یلدای خراسان جنوبی، وقتی صدای خندهها کمی آرام میگیرد و کرسی گرمتر از همیشه میشود، نوبت به اوسونهخونی میرسد؛ رسمی که روح شب چله را زنده نگه میدارد.
مادربزرگ، آرام و باوقار، گوشه کرسی مینشیند. عینکش را جابهجا میکند، گلویش را صاف میکند و قبل از شروع قصه نگاهی به بچهها میاندازد؛ نگاهی که میگوید حالا وقت سکوت است. بچهها، با چشمهایی براق و دلهایی پر از کنجکاوی، نزدیکتر میخزند؛ بعضیها پاهایشان را زیر لحاف قایم میکنند و بعضی سرشان را به زانوی مادر تکیه میدهند.
اوسونهها، قصههای ساده نیستند؛ روایتهاییاند از دیو و دلاور، از دختران صبور و پسران دلیر، از خیر و شر، از رنج و رستگاری. مادربزرگ قصه را با همان لهجه شیرین محلی تعریف میکند؛ با مکثهایی بهجا، تغییر صدا برای شخصیتها و گاهی هم چاشنی شوخی که خنده بچهها را بلند میکند.
هر جا قصه به جای هیجان میرسد، مادربزرگ عمداً کمی مکث میکند. بچهها بیقرار میشوند: «بعدش چی شد؟» و او با لبخندی شیطنتآمیز، قصه را ادامه میدهد. گاهی هم پایان داستان را نیمهکاره نگه میدارد تا بچهها قول بدهند شبهای بعد دوباره دورش جمع شوند.
اوسونهخونی فقط سرگرمی نیست؛ درس زندگی است. مادربزرگ، بیآنکه مستقیم نصیحت کند، صبر، راستگویی، مهربانی و امید را لابهلای قصهها میکارد؛ درست همانطور که نسلهای قبل کاشتهاند.
یلدا، شب بازی و هیجان
شب یلدا که به نیمه رسید، نوبت به بازیهای دستهجمعی میرسد؛ همان بازیهایی که صدای خندهشان تا دیر وقت در خانهها میپیچد و اجازه نمیدهد کسی سنگینی شب طولانی را حس کند.
همه دور هم مینشینند؛ پیر و جوان، کوچک و بزرگ، کنار کرسی یا روی قالیهای دستبافت. بازیها سادهاند، اما پرهیجان. گل یا پوچ همیشه اولین انتخاب است؛ دستانی که پنهانی گل را جابهجا میکنند، نگاههای کنجکاو و حدسهای اشتباه که با هر بار باخت، موجی از خنده به راه میاندازد. گاهی بازنده باید شعر بخواند، دوبیتی بگوید یا کاری بامزه انجام دهد؛ تنبیههایی که بیشتر از هر چیز، شادی میآورد.
بعد از آن، نوبت چیستان و معما میشود. بزرگترها با لبخندهای زیرکانه سؤال میپرسند و بچهها با هیجان جواب میدهند. هر پاسخ اشتباه، بهانهای برای شوخی و خنده است، و هر جواب درست، افتخاری کوچک که با تشویق جمع همراه میشود.

اسمفامیل هم پای ثابت شب یلدا است؛ رقابتی شیرین که گاهی به جدال دوستانه تبدیل میشود. یکی با سرعت مینویسد، یکی تقلب میکند و یکی هم آخر سر ادعا میکند جوابش از همه بهتر بوده. بحثها بالا میگیرد اما همیشه با خنده تمام میشود.
اما هیجان واقعی وقتی شروع میشود که پانتومیم به میان میآید. شرکتکنندگان بدون حرف زدن، با ژست و حرکت، کاراکترها، اشیا یا حیوانات را به تصویر میکشند و بقیه باید حدس بزنند. خندههای از ته دل و حرکات خندهدار، خانه را پر میکند و حتی بزرگترها هم نمیتوانند جلوی لبخند و حرکات عجیب خودشان را بگیرند.
و وقتی انرژی کمی فروکش میکند، مشاعره آغاز میشود؛ بازیای که ذهن و زبان را به چالش میکشد. یکی شعری میگوید و دیگری باید شعری را بیابد که با حرف آخر آن همخوانی داشته باشد. ریتم سریع و رقابت دوستانه، باعث میشود همه لحظهای از خنده و هیجان دست نکشند. حتی بعضی وقتها، یکی از بزرگترها وارد بازی میشود و بچهها با تعجب و هیجان، او را تشویق میکنند.
شب یلدا در این دیار کویری، دیگر فقط یک رسم قدیمی نیست؛ پیوندی است میان نسلها. شبی که کودک، جوان و سالمند کنار هم مینشینند، میخندند، بازی میکنند و قصه میشنوند. شبی که یادآوری میکند مهمترین دارایی مردم این سرزمین، نه سفرههای پرزرقوبرق، بلکه گرمای خانواده و دوستی است.
شب چله هرچقدر هم طولانی و سرد باشد، در خراسان جنوبی با گرمای خانواده، صمیمیت و آیینهای کهن، به شبی پر از خاطره تبدیل میشود؛ خاطرههایی شیرین که با خنده، قصه، بازی و دورهمی شکل میگیرند و نهتنها با روشن شدن سپیده پایان نمییابند، بلکه تا یلدای بعدی در دلها زنده میمانند.
مراسم شب چله به عنوان نوزدهمین موضوع میراث فرهنگی ناملموس کشورمان مشترک با کشور افغانستان به ثبت جهانی رسیده و مراسم شب یلدا استان نیز با شماره ۸۰۷ در فهرست آثار معنوی (ناملموس) کشور ثبت شده است.