رادمنش | شهرآرانیوز؛ هر کاری غیر از مطالعه برای کامران فانی وقت تلف کردن محسوب میشد. این را هم خودش میگفت و هم پوری سلطانی که بیش از چهار دهه با او آشنایی داشت و همکارش بود در کتابخانه ملی و سالها در یک اتاق کار کرده بودند. سلطانی در خاطرهای میگوید: «روزی به آقای فانی گفتم چرا کارهای نیمهکارهتان را تمام نمیکنید؟ گفت: وقتم تلف میشود. از سر تعجب به او نگاه کردم و گفتم یعنی چه؟ گفت از خواندن عقب میمانم.»
در شبی از سلسله شبهای بخارا که «شبِ کامران فانی» بود، به آثار منتشر شده او اشاره شد که حدود ۲۵۰ مقاله و بیست و چند کتاب است. فانی در سخنرانی خود در این شب گفت: «ترجیح میدادم اینها را ننوشته و به جای آن کتاب خوانده باشم.»
او چنین شیفته کتاب بود و اندوختههایش چنان غنی بود که صفت «دایره المعارف متحرک» به او دادند. روز گذشته، ۲۲ آبان ۱۴۰۴، ذهنی چنین سرشار و غنی و پرمایه برای همیشه خاموش شد.
معتاد به کتاب
کامران فانی کتاب خواندن را از همان کودکی آغاز کرده بود. او زاده قزوین بود و دکههایی که در این شهر کتاب کرایه میدادند، آن کودک را خوب میشناختند از تکرار دیدارها. یک ویژگی شاخص دیگر کامران فانی تندخوانی او بود که گویا تمرین آن از همان کودکی و کتابهای کرایهای آغاز شده بود:
«من هم از کودکی شیفته کتاب و مطالعه بودم. آن زمان تنها امکان خواندن کتاب، دکههایی بود که کتاب قرض میدادند و شبی یک ریال دریافت میکردند؛ و من از سال سوم یا چهارم دبستان مشتری این دکهها بودم و، چون یک ریال پول زیادی بود من سعی میکردم کتاب را یک شبه بخوانم و برای همین «تندخوان» هم شدم. همیشه حس میکردم یک کتاب نباید دو شب پیش من باشد و من هر شب باید کتاب جدید بخوانم. راستش کتابخوانی من از همین جاها شروع شد.»
فانی اعتراف میکند به کتاب خواندن «معتاد» بوده و نمیتوانسته «روز را بدون کتاب به شب» برساند. او هیچوقت ازدواج نکرد و شاید یک دلیلش عشقش به کتاب بود که هیچوقت نه سستی گرفت و نه جایگزینپذیر بود: «من حتی از دیدن کتاب هم لذت میبردم و همیشه جلوی دکهها و مغازههایی که کتاب داشتند میایستادم و نگاه میکردم.»
ترک پزشکی به شوق ادبیات
نام او سال ۱۳۴۱ در قزوین سر زبانها افتاد، چون تنها کسی بود که در آن سال در رشته پزشکی دانشگاه تهران قبول شده بود. «همشهریهای ما در قزوین خیلی منتظر بودند تا یکی در دانشکده پزشکی قبول شود و با پذیرفته شدن من، قزوینیها خیلی خوشحال شدند و من میان شهر اسم در کردم و مشهور شدم.».
اما دو سال بیشتر در این رشته دوام نیاورد و به شوق ادبیات، پزشکی را ترک کرد. «هر بار که عبور میکردم از دانشکده ادبیات، سری به آنجا میزدم و در راهروهای آنجا قدم میزدم و در آنجا وقتی اسامی نظیر دکتر صفا، خانلری، فروزانفر و همایی را میشنیدم با حسرت فکر میکردم که چرا آنجا نیستم و در کلاسهایشان شرکت نمیکنم؛ و خلاصه نیز دانشگاه پزشکی را رها کردم و در اولین سالی که کنکور سراسری در ایران برگزار شد شرکت کردم و نفر شانزده یا هفده شدم و کسانی که رتبه خوبی داشتند میتوانستند هر رشتهای را انتخاب کنند.» گفتن ندارد که چه رشتهای را انتخاب کرد.
چادری که در منطقه جنگی کتابخانه شد
او از کتاب رهایی نداشت، حتی اگر در منطقه جنگی بود: «بعد از پایان دوره لیسانس، ما جزو سپاهدانش بودیم و یک دوره کوتاهی میگذراندیم و بعد هم مسائل فرهنگی بود. در همین زمان جنگ اول ایران و عراق آغاز شد در سال ۱۳۴۸. در مرداد ماه قضیه جدی شد و همه سپاهدانشیها را به ارتش منتقل کردند و آموزش نظامی جدی شد. من و [بهاءالدین]خرمشاهی با هم بودیم و ما با هم به واحد توپخانه اصفهان رفتیم و افسر توپخانه شدیم! بعد هم رفتیم به جبهه. البته خرمشاهی برگشت به همدان و ما رفتیم به آبادان در کنار فاو. سه ماه بحرانی بود البته در آخر جنگی نشد.
[..]در هفته چند بار میرفتم آبادان و از کتابخانه شرکت نفت استفاده میکردم و کتابهایی نیز برای سربازان دیگر میآوردم و در آنجا به تدریس هم پرداختم و به بعضیها زبان انگلیسی، ادبیات و تاریخ درس میدادم و خلاصه در آن چادری که داشتیم کتابخانه کوچکی درست شد و من آنجا دیدم که هر انسانی بالقوه کتابخوان است و افسران و سربازان زیادی برای گرفتن کتاب به چادر ما میآمدند و یک موج کتابخوانی شروع شد.»
او همه چیز و همه کار و همه شئون زندگیاش را با کتاب کوک میکرد. انتخاب رشته دوره کارشناسی ارشدش هم با همین انگیزه بود: «من و خرمشاهی دوست داشتیم کاری داشته باشیم که به کتاب نزدیک باشد و برای همین در اولین دوره برگزاری آزمون فوقلیسانس کتابداری شرکت کردیم و کماکان از اینکه در این رشته تحصیل کردم خوشحالم.»
البته نخستین تجربه کتابداری او به دوران دبیرستانش برمیگردد: «[دبیرستان ما]کتابخانه بزرگی نیز داشت که به نظر ۲ یا ۳ هزار
جلد کتاب در آن بود و من برای اولین بار کار «کتابداری» را به طور تجربی در آنجا شروع کردم. راستش خط من خوب بود و معلم ادبیات از من خواست که فهرست همه کتابها را تهیه کنم. بعد هم من یک دفتر ثبت درست کردم و روی کتابها برچسب زدم.»
روشنفکری استثنایی
آنچه بزرگانی از فرهنگ در «شبِ کامران فانی» درباره او گفتند، نور تاباندن بر جنبههایی از شخصیت این مرد بود. برشی از صحبتهای دو تن از آنان که در ادامه میآید اشارتی است بر مهمترین شاخصه کامران فانی.
سید مصطفی محقق داماد: «من اگر کامران فانی را ببینم اولین چیزی که به خاطر میآورم کتاب است. خیلی جالب است که آدم شخصیتی شود که نامش و یادش و چهرهاش همراه کتاب باشد.
روزی به او گفتم که آقای فانی چرا کم مینویسید و آثارتان کم است؟ جدی جواب داد که فرصتی نیست! آنقدر کتاب هست و باید بخوانم که دیگر زمانی برای نوشتن باقی نمیماند.»
داریوش شایگان: «کامران فانی در جامعه روشنفکری ایرانی مردی استثنایی است. این را به جرئت میگویم و از عهده اثباتش نیز برمیآیم. مهمترین ویژگی فانی که او را استثنایی میکند، احاطه شگفتانگیز اوست به علوم انسانی و طبیعی، چنانکه صفت «دایرهالمعارف متحرک» که به او دادهاند، بهراستی برازنده اوست. اما نکته آناست که دانش فانی دایرهالمعارفی نیست، اطلاعات در ذهن او به صورت دایرهالمعارفی و خشک و کلیشهای ضبط نشده است، بلکه در وجود او عجین شده و به هم ربط و پیوند یافته است، یا به گفته امروزیها بـا یکدیگر در تعامل و تبادل است و حاصل آن دانشی است فعال و پویا.
با کامران فانی میتوان از تئوری بیگ بنگ تـا فلسفه در فیزیک جدید، از فیزیک کوانتوم تا موسیقی قرون وسطای فرانسه و باروک ایتالیا، از نقاشی مکتب ونیز و مکتب هلندیهای قرن هفدهم، از «ورمیر» «ولاسکز»، سخن گفت. با او میتوان از قرآن، از عصر حجر، از نوسنگی، از ایتالیای قرن پانزدهم، از روسیه قرن نوزدهم، و از آمریکا، سخن گفت و سخنان سنجیده و منسجم او را شنید. کامران فانی از عُجب و خودرایی و خودبینی، از خودمحوری و خودشیفتگی، که خصلت عام بیشتر روشنفکران است، به کلی عاری است.»
البته کامران فانی غیر از کتاب خواندن به امور دیگری هم مشغول بود، مینوشت و ترجمه میکرد، نسخهپژوه بود و همچنین عضو شورای عالی علمی دایره المعارف بزرگ اسلامی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و عضو هیئت علمی کتابخانه ملی و سرپرست بخش ایرانشناسی کتابخانه ملی بود که همه اینها نیز در ارتباط با کتاب بودند.
او و کتاب را فقط مرگ توانست از هم جدا کند. شاید هم بهواقع هیچوقت نفهمید از کتاب جدا شده است، چون در همین اواخر نزدیکانش اعلام کردند که گرفتار آلزایمر شده و در خانه سالمندان بستری است.
پی نوشت: برای نوشتن این مطلب از گفتوگوی جلال حیدرینژاد با کامران فانی که مجله اینترنتی عطف آن را منتشر کرده نیز استفاده شده است.