به گزارش سایت دیده بان ایران ؛روزنامه اطلاعات نوشت: مسئله اصلی این است که جلیلی عمدا علت و معلول را جابهجا میکند. کافهها علت فروپاشی خانواده نیستند؛ نشانهی شرایطیاند که خودِ سیاستهای کلان این کشور ساخته است. وقتی خانهها کوچکتر شدهاند، فضاهای عمومی امن و رایگان از بین رفتهاند، پارکها بیکیفیتاند، کتابخانهها تعطیل یا بیرمقاند، و جوانان جایی برای گفتوگو، کار فکری یا حتی نفس کشیدن ندارند، طبیعی است که کافه به یک پناهگاه تبدیل شود. کافه محصول بحران است، نه طراح بحران.
از همه مهمتر، این نگاه امنیتی به فضاهای اجتماعی است. در ذهن جلیلی، هر جایی که خارج از کنترل مستقیم نهادهای رسمی باشد، مشکوک است: کافه، کنسرت، شبکههای اجتماعی، حتی گفتوگوی سادهی آدمها. این همان ذهنیتی است که فکر میکند جامعه اگر رها شود، «منحرف» میشود؛ پس باید مدام محدود، هدایت و مهندسی شود. نتیجهاش چه بوده؟ جامعهای عصبی، دوپاره و بیاعتماد.
تناقض تلخ ماجرا اینجاست: همان جریانی که از «سبک زندگی غربی» میترسد، عملا با ناکارآمدیاش مردم را به همان سبکها هل داده است. وقتی سیاست «شادی» را محدود میکند، جامعه شادی را از مسیرهای غیررسمی پیدا میکند. وقتی گفتوگو در رسانهها بسته میشود، کافهها جای آن را میگیرند.
مسئله کافه نیست، مسئله سیاستی است که بلد نیست انسانِ معاصر را بفهمد. جامعه تغییر کرده، حتی اگر برخی هنوز دوست دارند آن را به زور به دهههای قبل برگردانند.