شناسهٔ خبر: 76375516 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: جوان | لینک خبر

اتحاد پوسیده اروپا- امریکا بر خرابه‌های نظم جهانی

اتحادیه اروپا سال‌ها با آگاهی کامل، امنیت خود را برون‌سپاری کرد نه از سر اجبار، بلکه به‌دلیل راحت‌طلبی سیاسی و این تا زمانی جواب داد که جهان نسبتاً باثبات بود، اما با بازگشت جنگ به خاک اروپا این توهم فرو ریخت

صاحب‌خبر -

جوان آنلاین: در سیاست جهانی امروز، کمتر نمایشی به اندازه روابط امریکا و اروپا پرزرق و برق و در عین حال توخالی است. پشت عکس‌های دسته جمعی رهبران ناتو، بیانیه‌های پرطمطراق درباره «ارزش‌های مشترک» و سوگند‌های تکراری به دفاع از «نظم مبتنی بر قواعد»، واقعیتی عریان پنهان شده است. دو سوی آتلانتیک نه شریکانی وفادار، بلکه بازیگرانی خسته، فرصت‌طلب و در بسیاری موارد دوستانی هستند که هزینه بی‌تصمیمی و ریاکاری‌شان را جهان می‌پردازد. جنگ اوکراین، رقابت با چین، بحران انرژی، فروپاشی اعتماد در جنوب جهانی و بازگشت سیاست قدرت عریان، همگی صحنه‌ای واحد را ساخته‌اند که در آن امریکا و اروپا با وجود آنکه خود را معماران نظم می‌دانند، اما مصرف‌کنندگان بی‌مسئولیت آنند. هر دو طرف از زبان اخلاق سخن می‌گویند، اما در عمل، سیاست خارجی‌شان ترکیبی است از ترس، منافع کوتاه‌مدت و فقدان شجاعت سیاسی. امریکا که خود را رهبر جهان آزاد معرفی می‌کند، در حال عقب‌نشینی از تعهداتش است. عقب‌نشینی‌ای که نه با صداقت، بلکه با فریب زبانی و واگذاری هزینه‌ها به متحدان انجام می‌شود. اروپا که سال‌ها از چتر امنیتی واشینگتن ارتزاق کرده، اکنون با ژست استقلال راهبردی می‌خواهد ضعف ساختاری خود را پنهان کند. ضعفی که حاصل دهه‌ها سیاستگذاری کوتاه‌بینانه و وابستگی داوطلبانه بوده است. 

دلال بحران‌ها

در این میان، قربانی اصلی نه فقط اوکراین یا اقتصاد اروپا، بلکه خود ایده همکاری بین‌المللی است. امریکا امروز با صراحتی که گاه به بی‌ادبی راهبردی پهلو می‌زند، اولویت‌هایش را تغییر داده است. سند‌های امنیتی جدید واشینگتن، بدون پرده‌پوشی، چین را تهدید اصلی معرفی می‌کنند و اروپا را به حاشیه می‌رانند. پیام روشن است: جنگ اوکراین مهم است، اما نه آنقدر که تمرکز امریکا را از آسیا منحرف کند. اروپا باید خودش هزینه امنیتش را بدهد؛ هم مالی، هم سیاسی، اما مشکل اینجاست که امریکا این تغییر مسیر را نه به‌عنوان یک تصمیم مسئولانه، بلکه به شکل یک بازی دوگانه اجرا می‌کند. از یک سو، اروپا را به ادامه جنگ و ارسال تسلیحات تشویق می‌کند و از سوی دیگر حاضر نیست، ضمانت‌های بلندمدت امنیتی یا اقتصادی بدهد. واشینگتن از جنگ اوکراین سود می‌برد، صنایع تسلیحاتی‌اش شکوفا شده‌اند، صادرات انرژی‌اش به اروپا افزایش یافته و وابستگی استراتژیک متحدانش عمیق‌تر شده است. این همان جایی است که شعار‌های اخلاقی جای خود را به حسابداری سرد منافع می‌دهند. امریکا در این معادله نه ناجی اوکراین است و نه مدافع واقعی اروپا. بیشتر شبیه دلالی است که بحران را مدیریت می‌کند تا بازارش گرم بماند، اما اگر امریکا را به فرصت‌طلبی متهم کنیم، اروپا را باید به بی‌مسئولیتی تاریخی محکوم کرد. اتحادیه اروپا سال‌ها با آگاهی کامل، امنیت خود را برون‌سپاری کرد، نه از سر اجبار، بلکه به‌دلیل راحت‌طلبی سیاسی. هزینه دفاعی پایین، رفاه اجتماعی و تظاهر به قدرت نرم ترکیبی بود که تا زمانی جواب داد، جهان نسبتاً باثبات بود، اما با بازگشت جنگ به خاک اروپا این توهم فرو ریخت. اروپا امروز نه توان نظامی مستقل دارد، نه اجماع سیاسی واقعی و نه حتی روایت واحدی از منافعش. فرانسه از استقلال راهبردی حرف می‌زند، اما حاضر نیست هزینه‌اش را بدهد. آلمان از مسئولیت تاریخی می‌گوید، اما در عمل سیاست خارجی‌اش میان تردید و تأخیر گرفتار است. اروپای شرقی امنیت را فقط در نزدیکی بیشتر به امریکا می‌بیند و اروپای جنوبی زیر بار بحران اقتصادی خم شده است. در چنین وضعیتی، ادعای خودمختاری راهبردی بیشتر به یک شوخی تلخ شبیه است تا یک پروژه جدی. 

ریاکاری دوستان

اقتصاد سیاسی این بحران، تصویر زشت‌تری را آشکار می‌کند. جنگ اوکراین قرار بود اروپا را متحد کند، اما در عمل، شکاف‌های درونی را عمیق‌تر کرده است. هزینه‌های انرژی سر به فلک کشیده، صنایع اروپایی را تضعیف کرده و شکاف میان شمال و جنوب، شرق و غرب را افزایش داده است، در حالی که امریکا با بسته‌های حمایتی عظیم، تولید داخلی خود را تقویت می‌کند، اروپا گرفتار قوانین دست و پاگیر و رقابت درون‌قاره‌ای است. اینجاست که ریاکاری دو طرف عیان می‌شود؛ امریکا از رقابت منصفانه حرف می‌زند، اما سیاست صنعتی‌اش آشکارا به زیان اروپا عمل می‌کند. اروپا از همبستگی آتلانتیک دم می‌زند، اما در عمل هر کشور به فکر نجات اقتصاد خودش است. جنوب جهانی که قرار بود مخاطب اخلاقی این جنگ باشد، با بی‌اعتمادی به این نمایش نگاه می‌کند. برای بسیاری از کشور‌های آفریقا، آسیا و امریکای لاتین، جنگ اوکراین نه نبرد خیر و شر، بلکه نزاع قدرت‌های ثروتمندی است که انتظار دارند دیگران هزینه‌هایش را بپردازند. تحریم‌ها، اختلال در بازار غذا و انرژی و فشار‌های دیپلماتیک، خاطره استعمار و مداخله را زنده کرده است. 
امریکا و اروپا در این میدان، اعتبار اخلاقی خود را سوزانده‌اند؛ نه فقط به خاطر آنچه می‌گویند، بلکه به خاطر آنچه نمی‌گویند. آنها از حقوق بین‌الملل دفاع می‌کنند، اما فقط وقتی که به نفع‌شان باشد. از تمامیت ارضی می‌گویند، اما چشم بر اشغال‌ها و جنگ‌های دیگر می‌بندند. 
حتی در درون جوامع غربی نیز این شکاف اخلاقی در حال انفجار است. رأی‌دهندگان خسته از تورم، کاهش خدمات عمومی و ترس از جنگ، دیگر علاقه‌ای به شنیدن خطابه‌های اخلاقی ندارند. پوپولیسم راستگرا با بهره‌گیری از همین تناقض‌ها در حال پیشروی است. سیاستمدارانی که دیروز از ارزش‌های لیبرال سخن می‌گفتند، امروز برای بقا به همان نیرو‌هایی تکیه می‌کنند که قبلاً آنها را مخالف این ارزش‌ها معرفی می‌کردند. در این فضا، امریکا و اروپا به جای بازاندیشی جدی ترجیح می‌دهند یکدیگر را مقصر جلوه دهند. واشینگتن از کم‌کاری اروپایی‌ها می‌گوید و بروکسل از بی‌وفایی امریکا. این بازی سرزنش فقط یک نتیجه دارد: فرسایش بیشتر اعتماد و تعمیق بی‌ثباتی. واقعیت این است که هیچ‌کدام بی‌گناه نیستند. امریکا با سیاست‌های کوتاه‌مدت و نگاه ابزاری به متحدانش، بنیان اتحاد را تضعیف کرده است. اروپا با اتکا به توهمات گذشته و ناتوانی در تصمیم‌گیری سخت خود را به این وضعیت رسانده است. هر دو در لحظه‌ای تاریخی که نیاز به شجاعت و صداقت دارد، راه آسان‌تر را انتخاب کرده‌اند. اگر این مسیر ادامه پیدا کند، آینده نظم بین‌المللی نه چندقطبی منظم، بلکه چندقطبی آشفته خواهد بود. جهانی که در آن اتحاد‌ها موقتی، قواعد انتخابی و بحران‌ها دائمی‌اند. در چنین جهانی، نه امریکا رهبر بلامنازع خواهد بود و نه اروپا بازیگری مستقل. هر دو، به‌تدریج به قدرت‌هایی فرسوده تبدیل خواهند شد که بیشتر وقت‌شان را صرف مدیریت افول خود می‌کنند. شاید هنوز فرصتی برای تغییر مسیر وجود داشته باشد، اما این مستلزم چیزی است که فعلاً کمیاب به نظر می‌رسد. پذیرش مسئولیت. امریکا باید صادقانه بگوید چه می‌خواهد و تا کجا حاضر است پیش برود. اروپا باید تصمیم بگیرد که آیا واقعاً می‌خواهد هزینه استقلال را بدهد یا نه. بدون این صداقت، هر بیانیه مشترک، هر اجلاس ناتو و هر سخنرانی پرشور، فقط پرده‌ای دیگر بر صحنه یک اتحاد پوسیده خواهد بود و دو طرف بار دیگر، بهای این ریاکاری راهبردی را خواهد پرداخت.