این تحول، نه محصول یک رویداد مقطعی، بلکه برآیند انباشت تاریخی بحرانهای مشروعیت، کارآمدی و اخلاق در هژمونی امریکایی است.
نخست باید ریشههای تاریخی سلطه و بحران مشروعیت را بررسی کرد: قدرت امریکا، برخلاف روایتهای ایدئولوژیک رایج، نه بر پایه یک نظم اخلاقی جهانی، بلکه بر بنیان انباشت تاریخی سرمایه، استعمار و برتریجویی ساختاری شکل گرفت.
اقتصاد امریکا بر استثمار نیروی کار بردگان، خشونت سازمانیافته و حذف بومیان استوار بود؛ الگویی که بعدها در قالب سیاست خارجی مداخلهگر، توسعهطلب و سلطهمحور بازتولید شد.
در قرن بیستم، بهویژه پس از جنگ جهانی دوم، امریکا با بهرهگیری از خلأ قدرت در اروپا و شرق آسیا، خود را به عنوان «هژمون نظم بینالمللی» تثبیت کرد. اما این هژمونی، همواره با یک تناقض بنیادین همراه بود: ادعای رهبری جهانی در کنار اعمال یکجانبهگرایی ساختاری. فروپاشی نظم دوقطبی، نه به تثبیت پایدار این سلطه، بلکه به تشدید بحران مشروعیت آن انجامید.
دوم؛ پایان توهم تکقطبی- پس از جنگ سرد، تصور شکلگیری جهانی با یک قدرت مسلط، به سرعت به گفتمان غالب تبدیل شد. اما این تصور، بیش از آنکه بر واقعیتهای ژئوپلیتیک استوار باشد، محصول خوشبینی ایدئولوژیک بود. ملتها و قدرتهای نوظهور، سلطه یکجانبه را نپذیرفتند و به تدریج، نظم جهانی وارد مرحلهای از واگرایی قدرت شد.
بازخیزش روسیه به عنوان یک قدرت مستقل، رشد شتابان چین و شکلگیری بلوکهای همکاری نوین چون بریکس و سازمان همکاری شانگهای، نشانههایی است روشن از این گذار و اینک اتحادهای جدید در شرق، با تکیه بر همکاری اقتصادی، استقلال سیاسی و کاهش وابستگی به دلار، بنیانهای نظم امریکامحور را به چالش کشیده است.
سوم؛ اقتصاد جهان نوین؛ فروکاست قدرت تحریمی - همانگونه که پیشتر نیز اشاره کردهام، اقتصاد جهان نوین، همزمان با سیاست جهانی، از سیطره هژمون امریکایی عبور کرده و ابزارهای سنتی سلطه، بهویژه تحریمهای مالی و کنترل نظام پولی، کارآمدی پیشین خود را از دست داده است.
افزایش مبادلات غیردلاری، تابآوری اقتصادهای مستقل در برابر فشارهای خارجی و شکلگیری شبکههای مالی جایگزین، نشان میدهد که قدرت اقتصادی امریکا دیگر انحصاری نیست. بحرانهای داخلی امریکا، شکافهای اجتماعی، بدهی فراوان و فرسایش اعتماد جهانی به نظام مالی آن، این روند را تشدید کرده است. از این منظر، افول هژمونی امریکا نه یک شعار سیاسی، بلکه واقعیتی است اقتصادی و نهادی.
چهارم؛ اروپا و پایان چتر امنیتی- در این بستر، موضعگیری اخیر آلمان درباره پایان دوره سلطه امریکا، واجد اهمیت راهبردی است. دههها امنیت اروپا بر «چتر فراآتلانتیکی» استوار بود؛ اما امروز، این چتر نه تضمین شده و نه رایگان ارایه میشود. فشار برای افزایش هزینههای نظامی، تحقیر متحدان و اولویت یافتن منافع داخلی امریکا، اروپا را با این واقعیت روبهرو کرده که وابستگی امنیتی، خود به یک آسیب راهبردی تبدیل شده است.
سخن گفتن از «حسرت گذشته» و ناتوانی بازگشت به آن، در واقع بیان یک «خودآگاهی تاریخی» است: «نظم لیبرال امریکامحور» دیگر نه بازتولیدشدنی است و نه مطلوب.
پنجم؛ بحران مشروعیت جهانی امریکا- امروز، امریکا نهتنها در خاورمیانه، بلکه در امریکای لاتین، شرق آسیا و حتی در میان متحدان خود با بحران مشروعیت مواجه است. سیاست نگاه به جهان به مثابه «حوزه نفوذ»، تلاش برای کنترل مسیرهای انرژی و تجارت و مداخله در ساختارهای سیاسی دیگر کشورها، با مقاومت فزاینده ملتها روبهرو شده است.
این بحران مشروعیت، بیش از هر جا در مساله فلسطین آشکار شده است. حمایت بیقیدوشرط از اشغال، نادیده گرفتن حقوق بنیادین ملتها و توجیه خشونت ساختاری، افسانه اخلاقی نظم امریکایی را فروریخته است. حقطلبی ملتها، بهویژه در فلسطین، قابل معامله نیست و با فشار سیاسی یا اقتصادی از میان نمیرود.
ششم؛ ایران و نظم نوین جهانی- در نظم نوین در حال شکلگیری، کشورهایی که بر استقلال، عدالتخواهی و همکاری جنوب- جنوب تکیه دارند، نقش پررنگتری ایفا میکنند. تعاملات راهبردی میان قدرتهای مستقل آسیایی، نشان میدهد که الگوهای جدیدی از همکاری در حال جایگزینی روابط سلطهمحور گذشته است. ایران، به عنوان بازیگری مستقل و تاثیرگذار، با تکیه بر منطق مقاومت در برابر سلطه، تقویت همکاریهای منطقهای و فرامنطقهای و پیوند سیاست خارجی با عدالت بینالمللی، جایگاهی قابل توجه در این نظم نوین دارد.
آینده جهان، نه به سود قدرتهایی است که ثروت خود را بر پایه استعمار و جنگ انباشتهاند، بلکه از آنِ ملتهایی است که مسیر عزت، استقلال و همکاری را برگزیدهاند.
در پایان؛ موضعگیری آلمان درباره پایان عصر سلطه امریکا، نشانهای است از یک تحول ساختاری در آگاهی سیاسی غرب. جهان وارد مرحلهای شده که در آن: هژمونی جای خود را به چندمرکزی میدهد، سلطه به چالش کشیده شده و اقتصاد و سیاست جهانی از انحصار خارج میشود. و این گذار، گرچه بدون تنش نیست، اما امری است اجتنابناپذیر. نظم نوین جهانی، نظمی خواهد بود که در آن مشروعیت، همکاری و عدالت، بیش از قدرت عریان، تعیینکننده روابط بینالمللی خواهند بود.
منبع: روزنامه اعتماد، پنجشنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۴