شناسهٔ خبر: 76350598 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

یادگیری فنون فیلمنامه‌نویسی از لابلای سطور کتاب؛

تجربه‌نگاری‌های اصغر عبداللهی از دل سینما و زندگی

اصغر عبداللهی توضیح می‌دهد که اینکه قصه ها از کجا می آیند احتمالاً از ساحت زیستی، تجربه های زندگی، از خواندن ها، چشم و گوش تیز داشتن و لذت نوشتن می آیند و اینکه خدا باید دوستت داشته باشد.

صاحب‌خبر -

سرویس هنر خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مریم محمدی؛ خیلی‌ها اصغر عبداللهی را تا زمانی که خبر فوتش اعلام شد نمی‌شناختند اما یقیناً بسیاری از افراد سینما دوست فیلم «خواهران غریب» را دیده‌اند.این فیلم همان قدر که مدیون نگاه شیرین کیومرث پوراحمد به عنوان کارگردان است حاصل قلم زدن و اقتباس اصغر عبداللهی از روی رمانی به همین نام اثر اریش کستنر است.

اصغر عبداللهی سال ۱۳۳۴ در شهر آبادان زاده شد. او دانشجوی نمایشنامه‌نویسی در دانشکده هنرهای دراماتیک بود که پس از انقلاب در دانشکده هنرهای نمایشی و موسیقی دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران ادغام شد. او پایان‌نامه‌اش را ارائه نداد و تحصیلاتش را ناتمام رها کرد تا به نوشتن فیلمنامه و داستان رو بیاورد.

عبداللهی یک بار برندهٔ سیمرغ بلورین جشنوارهٔ فیلم فجر (برای نوشتن فیلمنامه فیلم خانه خلوت) و دو بار نامزد دریافت آن شد. اصغر عبداللهی در هفتم دی ۱۳۹۹ پس از چند سال مبارزه با سرطان درگذشت.

یک سال قبل از اینکه او دار فانی را وداع گوید به توصیه یک دوست که گفته بود نامه‌ای از یک نویسنده با تجربه به نویسنده‌ای جوان بنویسد. پس او دست به کار شد، یادداشت‌هایی نوشت و در نهایت این کتاب با عنوان «قصه‌ها از کجا می‌آیند» توسط انتشارات اطراف به کتاب تبدیل شد.

کتابی در ۱۲ فصل که خودش در مقدمه این کتاب توضیح می‌دهد: مقدمه مفصل شده و عنقریب است چیزی بشود شبیه «نامه به یک نویسنده جوان» و تا چنین چیزی نشده بگویم مطالبی که خواهید خواند مباحث آکادمیک و تئوریک نیست. صرفاً تجربه های شخصی و خاطرات خام نویسنده (در مقام فیلمنامه نویس البته) است، کشف نوشتن در حین نوشتن و تصحیح نوشتن با اشاره‌های استادی که گاهی شخص ناشناسی است لابه‌لای کتاب‌های «چگونه فیلمنامه بنویسیم»، گاهی استادی در دانشکده یا کلاس درس و گاهی استادی که به اشاره شیوه ی درست پروراندن پلات و مضمون را گوشزد کرده است. و آن نویسنده ی جوانی که من بودم همیشه گوش تیزی برای شنیدن داشتم و دارم. ولی اینکه قصه ها از کجا می‌آیند احتمالاً از ساحت زیستی، تجربه های زندگی، از خواندن ها، چشم و گوش تیز داشتن و لذت نوشتن می آیند، و اینکه خدا باید دوستت داشته باشد.»

و امضا شده است به نام اصغر عبداللهی در زمستان ۱۳۹۸؛ و او یک سال بعدش با همه تجربه‌هایش در میان‌مان نبود تا تجربه‌هایش را بیشتر در اختیارمان بگذارد. اما کتابی که برای ما به یادگار گذاشته، تجربه‌های فیلمنامه‌نویسی اوست که به طور ملموس برایمان تعریف کرده است.

«قصه‌ها از کجا می‌آیند» درباره ایده، طرح، تعلیق، دیالوگ، اقتباس، شخصیت، منظر روایت، فضاسازی، شرح صحنه، نقش فرعی و پایان‌بندی سخن می‌گوید اما نه به طور واضح و با توضیح تعریف و فرمول مانند کتاب‌های دیگر فیلمنامه نویسی، نه این کتاب تعریف‌هایش را در لابلای خطوط و خاطرات و ناداستان به اشتراک می‌گذارد.

مثلاً در مورد ایده می‌گوید: «ایده را بنویس، چند بار چند جور، در دو سه جمله، حتی یک جمله مکتوبش کن. معلوم کن چی تو سرته.» اما این را از زبان استادی که نامش را هم هیچگاه نمی‌دانیم می‌گوید انگار توصیه‌ای است که خودش از زبان استادش گوش کرده و روایت می‌کند.

یا در مورد تعلیق می‌گوید: «تعلیق ضامن یک متن (داستان، فیلمنامه، نمایشنامه) است؛ گروکشی روایت برای شنیدن و تماشای کل یک اثر. هیچ عنصر دیگری در روایت به اندازه ی تعلیق، ضامن معتبری برای خواندن و شنیدن و تماشای کامل یک اثر نیست. تعلیق - یا همان چه خواهد شد - خاص یک ژانر نیست. فقط داستان پلیسی معمایی نیست که تعلیق دارد یا می‌خواهد؛ هر نوع روایتی حتی یک اثر مفهومی هم باید تعلیق یا شبه تعلیقی داشته باشد که مخاطب دلیلی برای شنیدن یا تماشای تمام آن داشته باشد. تعلیق محدود به پلات نیست، در مضمون هم تعلیق است.»

تجربه‌نگاری‌های اصغر عبداللهی از دل سینما و زندگی

اصغر عبداللهی در کتاب «داستان‌ها از کجا می‌آیند» در مورد تجربیات شخصی‌اش می‌گوید. این کتاب اصلاً چیزی شبیه خاطره نیست، بیشتر راهکار عملی است و نکاتی گرانبها از فیلمنامه‌نویسی را توضیح می‌دهد: «تعریف یک قصه و حد و حدود صورت بندی آن همیشه محل مناقشه بوده است. تعدادی کتاب تئوریک و فیلم مشابه حریف دیده و خوانده تعدادی هم شما خوانده یا دیده اید. تجربه های زندگی شما و حریف هم متفاوت است. ابتدا بحث تئوریک است بعد چنانچه نه شما قانع بشوید نه ایشان، مناقشه ی تئوریک به «دلم می‌خواد» یا «دلش می‌خواد» می‌کشد. نویسنده همیشه کم زورترین آدم دنیاست. همیشه در موضع ضعف. البته می‌تواند بزند زیر میز و کاغذها را جمع کند و برود. کاش می‌شد نویسنده بلند شود برود اما همیشه نمی‌شود فیلمنامه را برداشت رفت.»

و چقدر زیبا اصغر عبداللهی در میان این سطور ناداستان از موضع فیلمنامه‌نویس در سینمای ایران سخن می‌گوید. اینکه فیلمنامه‌نویس در موضع ضعف نسبت به بقیه عوامل سینما است.

او در عین سادگی و صمیمیت یک نقشه راه کاربردی و عملی برای فیلمنامه‌نویسان جوان و تازه‌کار ارائه می‌دهد. او در اواخر کتاب می‌نویسد: «اندرزها را همیشه گوش می‌دادم، گاهی عمل می‌کردم، گاهی نمی کردم اما همیشه گوش می‌دادم. مثلاً همین خلاصه برداشتن و یادداشت کردن را هم گوش دادم هم عمل کردم. اول هم پلات را خلاصه نویسی می‌کنم. فیلمنامه را که حتماً و اجباراً چون هیچ آدم عاقلی آن قدر بیکار نیست که هفتاد هشتاد صفحه ی فیلمنامه را بگیرد بخواند که بعد بگوید خوب نیست. حتی شنیده ام خارجی‌ها اول خلاصه ی رمان را می‌خواهند بعد اگر مناسب بود اصل رمان را می‌خوانند. حالا داستان کوتاه خلاصه اش زیاد نیست، نیم صفحه بلکه یک صفحه یا چند خط یادداشت. در همین خلاصه برداشتن است که دستت می آید قهرمان قصه کیست و چه می‌خواهد. اصلاً گاهی با یک مصداق یا کنش قهرمان قصه متوجه می شوی قهرمان قصه کنش‌گر است یا نیست و تازه آن وقت حواست را جمع می‌کنی به ایده‌های فکرکنی که موضوع آن موجب کنشگری بشود یا قهرمانی، شخصی پیدا کنی که کنش‌گر باشد.»

کتاب در ۱۶۰ صفحه و در لابلای خطوطش توصیه، تمرین، تعریف و هر آنچه که یک فیلمنامه نویس به آن احتیاج دارد تا بداند قصه‌ها از کجا می‌آیند را جا داده است. هرچند کتاب مانند یک فیلم در اواخر خود دچار افت لحن می‌شود اما وقتی فکر می‌کنم اصغر عبداللهی با آن حال بد و درگیری با سرطان در آن سال آخر چگونه این سطور را برای علاقه‌مندان به فیلمنامه نویسی نوشته از اینکه انتقادی در مورد کتاب بکنم پشیمان می‌شوم. ضمن اینکه در طول این سال‌ها کتاب به چاپ هشتم رسیده است که نشان می‌دهد علاقه‌مندان و طرفداران خودش را پیدا کرده است.

از سوی دیگر به خودم می‌گویم حتی اگر قرار باشد از کل این کتاب یک چیز یاد گرفته باشم همان تیتر فصل اول برای من کافیست اینکه «افسردگی مال نویسنده پولداره» در واقع نویسنده باید ببیند بنویسد و بخواند و همواره در تلاش و یادگیری باشد تا بتواند خروجی خوبی به نام فیلمنامه بنویسد.استمرار برای فیلمنامه‌نویس از نان شب هم واجب‌تر است.

در پایان کتاب هم یک فیلمنامه به قلم اصغر عبداللهی ضمیمه شده است که خواندن آن خالی از لطف نیست. یک نکته دیگر در مورد این کتاب هم این است که خواندنش برای یک بار لازم است اما اگر بخواهی به عنوان نقشه راه از آن استفاده کنی باید چند مرتبه کتاب را بخوانی تا از هر روند نوشتن فیلمنامه درسی بگیری.

خلاصه اینکه اگر می‌خواهید بدانید «قصه‌ها از کجا می‌آیند» و چگونه شکل می‌گیرند باید مفاهیم این کتاب را در لابلای خطوط آن با قلم شیرین اصغر عبداللهی کشف کنید. روحش شاد و یادش گرامی.