شناسهٔ خبر: 76349271 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

روایتی از آدم‌آهنی‌های دوست‌داشتنی تا حاجی‌بازاری‌های روزنامه

هرچه فکر کردم از کجا شروع کنم تا بخواهم مؤسسه فرهنگی قدس را معرفی کنم به جوابی نرسیدم. اصلاً مگر این مسیر شروعی دارد؟ مانند این است که در یک مسیر دایره‌ای‌شکل حرکت کنید ودنبال نقطه‌ آغاز آن دایره بگردید، در حالی که این مسیر اصلاً آغاز و پایانی ندارد.

صاحب‌خبر -

هر چه فکر کردم از کجا شروع کنم تا بخواهم مؤسسه فرهنگی قدس را معرفی کنم به جوابی نرسیدم. اصلاً مگر این مسیر شروعی دارد؟ مانند این است که در یک مسیر دایره‌ای‌شکل حرکت کنید و دنبال نقطه‌ آغاز آن دایره بگردید، در حالی که این مسیر اصلاً آغاز و پایانی ندارد. هر جا بایستید، همان‌جا می‌تواند شروع باشد و هر قدمی که بردارید، شما را دوباره به نقطه‌ای می‌رساند که پیش‌تر در آن قدم گذاشته‌اید.روزنامه هم دقیقاً همین‌گونه است. نه از تحریریه شروع می‌شود، نه از چاپخانه، نه از مدیریت و نه حتی از اولین نسخه‌ای که سال‌ها پیش منتشر شده است. روزنامه، مجموعه‌ای از حرکت‌های همزمان است؛ صداهایی که روی هم می‌افتند، مسیرهایی که به هم گره می‌خورند و آدم‌هایی که گاه بی‌آنکه یکدیگر را ببینند، در حال ساختن یک خروجی مشترک‌اند.اگر از بیرون نگاه کنیم، روزنامه یک محصول است؛ چند صفحه کاغذ، چند تیتر، چند عکس و ستون‌هایی که هر روز پر می‌شوند و فردا جای خود را به نسخه‌ای تازه می‌دهند. اما از درون، روزنامه بیشتر شبیه یک زیست روزانه است. جریانی زنده که خواب ندارد، تعطیلی نمی‌شناسد و به ساعت اداری تن نمی‌دهد. گاهی نیمه‌شب بیدار می‌شود، گاهی سحر، گاهی در شلوغی روز و گاهی در سکوت شب.
در این میان، معمولاً آنچه دیده می‌شود، بخش کوچکی از این دایره است. نام خبرنگاری که ابتدای یک گزارش می‌آید، تصویری که امضا دارد یا تحلیلی که بیشتر خوانده می‌شود. اما این فقط سطح ماجراست. پشت هر خط نوشته‌شده، مجموعه‌ای از کارها، تصمیم‌ها، هماهنگی‌ها و زحمت‌ها وجود دارد که اگر هر کدامشان لحظه‌ای متوقف شود، آن متن هرگز به دست مخاطب نمی‌رسد.این گزارش قرار نیست دنبال نقطه‌ آغاز بگردد؛ چون چنین نقطه‌ای وجود ندارد. قرار نیست مسیر را از بالا به پایین یا از جلو به عقب روایت کند. این روایت، تلاشی است برای ایستادن در میانه‌ دایره؛ جایی که بتوان همزمان چند جهت را دید. جایی که بشود فهمید چرا روزنامه فقط تحریریه نیست. ما در این مطلب عمداً نامی نبردیم! نه به این دلیل که افراد مهم نیستند؛ بلکه دقیقاً به این دلیل که همه مهم‌اند. اینجا قرار نیست یک نفر دیده شود و بقیه در حاشیه بمانند. قرار است از کار تیمی گفته شود؛ از بخش‌هایی که کمتر دیده می‌شوند، اما وزن اصلی این مسیر دایره‌ای را به دوش می‌کشند.

هماهنگی کلان

در بالاترین لایه‌ این ساختار، جایی قرار دارد که مدیرعامل، جانشین،مسئول دفتر و روابط عمومی، در نقطه‌ای ایستاده‌اند که باید همه‌چیز را با هم ببینند؛ از دغدغه‌های روزمره‌ نیروها گرفته تا تصمیم‌های کلان و مسیرهای آینده. اینجا، مدیریت بیشتر به معنای شنیدن است تا گفتن و بیشتر به معنای پیگیری است تا دیده شدن. روابط عمومی، رابط میان درون و بیرون مؤسسه است؛ جایی که تصویر قدس باید دقیق، مسئولانه و پاسخگو ترسیم شود. ‌مسئول دفتر مدیرعامل، نظم را در رفت‌وآمدها و مکاتبات حفظ می‌کند و جانشین و مدیرعامل، باید میان سرعت رسانه و ثبات سازمان تعادل ایجاد کنند.
این بخش، کمتر در متن دیده می‌شود، اما اگر لحظه‌ای از حرکت بایستد، همه‌چیز به‌سرعت دچار اختلال می‌شود.

اداری‌های بی‌حاشیه

در دل ساختمان، بخشی جریان دارد که تقریباً در همه‌ طبقات حضور فیزیکی و معنایی دارد. مدیریت مالی و اداری، مجموعه‌ای از خدمات، تأسیسات، نگهبانی، حراست، انبار، پشتیبانی، امور اداری، گزینش، مالی، حسابداری، دبیرخانه و کارپردازی را زیر یک چتر نگه داشته است. حدود ۴۰ نیرو، با زمان‌بندی‌های متفاوت، مسئول حفظ نظم روزمره‌ مؤسسه‌اند.
ساعت کاری برخی از این بخش‌ها مانند حسابداری و مالی که بخش جذاب هر مجموعه محسوب می‌شود از ۷ صبح تا ۳ بعدازظهر است، اما بسیاری دیگر، به‌ویژه خدمات، تأسیسات و نگهبانی، با شیفت‌های ۲۴ ساعته و چرخشی کار می‌کنند. چراغ‌هایی که شب‌ها روشن می‌ماند، درهای ورودی که در هر ساعتی از شبانه‌روز مراقبت می‌شود، تجهیزات و زیرساخت‌هایی که بی‌وقفه باید آماده باشند، همه نتیجه‌ کار همین بخش است.
نگهبانی و حراست، نخستین و آخرین چهره‌ این مجموعه‌اند. از همان لحظه‌ای که در ورودی باز می‌شود تا ساعت‌هایی که ساختمان در سکوت شب فرو می‌رود، آن‌ها هستند که امنیت را حفظ می‌کنند. شیفت‌های شبانه، ایستادن‌های طولانی، دقت مداوم و مسئولیتی که لحظه‌ای غفلت در آن معنا ندارد. امنیت، چیزی نیست که دیده شود، اما اگر نباشد، هیچ چیز نیست و همه‌چیز فرو می‌ریزد.خدمات، بخش دیگری از این حضور نامرئی است. نظافت روزانه، آماده نگه داشتن فضاها، جمع کردن شلوغی‌ها، چای‌هایی که وسط خستگی، می‌شود ناجی جانمان و بی‌سروصدا آماده می‌شود و روی میزها می‌نشیند، رسیدگی به جزئیاتی که شاید هیچ‌وقت نامی از آن‌ها برده نشود، اما نبودشان فوراً حس می‌شود. تأسیسات، بی‌وقفه مراقب برق، آب، گرمایش و سرمایش و مشکلات عمیق است و انبار و پشتیبانی، پشت صحنه‌ای هستند که بدون آن‌ها هیچ کاری جلو نمی‌رود، این بخش حکم همان اسپانسرهای کله گنده‌ای را دارد که با آن‌ها همه چیز راحت‌تر می‌گذرد و کمبودی حس نمی‌شود.

حاجی‌بازاری‌ها

بخش اقتصادی، جایی است که رسانه با واقعیت‌های بیرون از تحریریه روبه‌رو می‌شود. آگهی و تبلیغات مکتوب، تبلیغات محیطی، تبلیغات مجازی، بازاریابی، توزیع و اشتراک، چاپخانه و نمایندگی‌های شهرستان‌ها، همگی در این بخش تعریف شده‌اند. روزنامه قدس، در میان روزنامه‌های محلی، سهم بالایی از آگهی‌ها را به خود اختصاص داده و این، نتیجه‌ ارتباط مداوم همین بخش با بازار است. اینجا ساعت کاری مشخصی وجود ندارد. تلفن‌ها همیشه روشن‌اند و ارتباط با مشتری، وابسته به زمان اداری نیست. نوسان‌های اقتصادی، تغییر قیمت کاغذ، وابستگی بازار به دلار و تورم، همگی مستقیم بر کار این بخش اثر می‌گذارند. نیروهای اقتصادی، که بخش قابل توجهی از جمعیت مؤسسه را تشکیل می‌دهند، خودشان را به شوخی «حاجی‌بازاری» می‌نامند؛ البته نه از آن حاجی‌بازاری‌های لاکچری که در دکان فرش فروشی‌هایی با اجناس دستباف و گرانقیمت و سن بالا روی صندلی پادشاهی می‌نشینند؛ بلکه آدم‌هایی متواضع، باهوش، خلاق و با فن بیان قوی که گاهی باید همزمان چند تماس را مدیریت کنند تا هیچ کاری روی زمین نماند و چرخه‌ اقتصادی رسانه بچرخد.

هنرمندان فنی

وقتی محتوا آماده می‌شود، تیترها بسته می‌شوند و صفحه‌ها شکل نهایی‌شان را پیدا می‌کنند، هنوز کار تمام نشده است. آنچه روی مانیتور دیده می‌شود، هنوز روزنامه نیست. روزنامه، جایی دیگر متولد می‌شود؛ در فضایی پرصدا، پرحرارت و آغشته به بوی مرکب و مواد شیمیایی. چاپخانه، نقطه‌ای است که خبر از جهان دیجیتال جدا می‌شود و به جسمیت می‌رسد؛ جایی که کلمه، وزن پیدا می‌کند و تصویر، لمس می‌شود. چاپ روزنامه در چاپ رول انجام می‌شود؛ با دستگاه‌هایی بزرگ، خارجی و پیچیده که هر کدامشان نیاز به مهارت، تجربه و دقتی مثال‌زدنی دارند. در کنار آن، چاپ شیت جریان دارد؛ جایی که سفارش‌های بیرون از روزنامه جان می‌گیرند: کتاب، بسته‌بندی، جعبه، محصولات فرهنگی و هر آنچه قرار است با چاپ، به دست مردم برسد. شب‌هایی هست که کار تا ۲ یا ۳ بامداد ادامه دارد و گاهی حتی تا ۴ صبح. شب‌هایی که خبر دیر می‌رسد، فایل‌ها دیر بسته می‌شوند و عقربه‌های ساعت بی‌رحمانه جلو می‌روند، اما دستگاه‌ها باید روشن بمانند. چاپخانه تعطیلی نمی‌شناسد. جمعه و عید و نوروز هم فرقی با روزهای دیگر ندارد.
بارها پیش آمده که در تعطیلات رسمی، نیروهای چاپخانه سرِ کار بوده‌اند؛ چون کار چاپ، منتظر تقویم نمی‌ماند. محیط چاپخانه سخت است؛ هم برای بدن و هم برای ذهن. سقف‌ها را بلند طراحی کرده‌اند تا صدای سنگین دستگاه‌ها کمتر آزاردهنده باشد، اما باز هم این صدا همیشه حضور دارد. مواد شیمیایی، داروهای شست‌وشو، نفت، بنزین و بوی تند مرکب، بخشی از هوایی است که هر روز تنفس می‌شود. وقتی از آن‌ها می‌پرسی چرا مانده‌اید، جواب‌ها شبیه هم است. از علاقه می‌گویند؛ از اینکه هنر، بدون علاقه دوام نمی‌آورد. از اینکه کار چاپ، یک کار ساده نیست و فنی و تخصصی است. و مهم‌تر از همه، از باوری مشترک حرف می‌زنند؛ باوری به برکت کاری که به نام امام رضا(ع) گره خورده است. می‌گویند همین برکت، دلیلی است که مانده‌اند. دلیلی که موجب شده سختی‌ها را به جان بخرند و دستگاه‌ها را ترک نکنند.

آدم‌آهنی‌های دوست‌داشتنی

شاید بشود گفت آخرین حلقه‌ این زنجیره، توزیع است؛ جایی که تمام آنچه در تحریریه نوشته شده، در چاپخانه جان گرفته و در بخش‌های مختلف آماده شده، باید از ساختمان بیرون برود و به دست مخاطب برسد. توزیع نقطه‌ای است که این دایره را به شهر، به خیابان و به زندگی روزمره‌ مردم وصل می‌کند. این بخش، بیش از هر جای دیگری صدای مخاطب را می‌شنود. تماس‌ها، انتقادها، گلایه‌ها و پیشنهادها، اغلب به اینجا ختم می‌شود. توزیع و اشتراک، دو واحدی هستند که مستقیم با مردم در ارتباط‌اند؛ بی‌واسطه، بی‌فیلتر و بی‌ساعت اداری. اینجا، جایی نیست که بتوان پشت میز نشست و منتظر ماند. اینجا باید حرکت کرد.
کار از نیمه‌شب شروع می‌شود؛ درست همان ساعتی که بسیاری از شهر به خواب می‌روند. وقتی نسخه‌ نهایی روزنامه بسته می‌شود، موزعان یکی‌یکی وارد مؤسسه می‌شوند. موتورهایشان را آماده می‌کنند، بسته‌ها را تحویل می‌گیرند و در سکوت شب، راه می‌افتند. مسیرشان فقط چند خیابان نیست. از سطح شهر گرفته تا استان‌های خراسان شمالی و جنوبی، راهی است که باید طی شود؛ بی‌وقفه، بی‌تأخیر و اغلب در تاریکی. بسیاری از آن‌ها تا ۴ یا ۵ صبح در مسیرند و در شب‌هایی که خبر دیر می‌رسد یا کار چاپ طول می‌کشد، حتی تا ۶ صبح هم مشغول توزیع‌اند.
خیابان‌ها خلوت است، اما خطر همیشه حضور دارد. سرما، باران، برف، لغزندگی جاده‌ها و خستگی، بخشی از شرایط ثابت این کار است. شرایط جوی، تنها یک عامل بیرونی نیست؛ گاهی تعیین می‌کند چند نسخه سالم به مقصد برسد و چند نسخه خیس و غیرقابل استفاده شود. در میان خودشان به «آدم‌آهنی» معروف‌اند. لقبی که شاید در نگاه اول شوخی به نظر برسد، اما پشت آن، واقعیتی تلخ و سنگین پنهان است. تصادف، زمین خوردن، شکستگی و پلاتین، برای بسیاری از آن‌ها تجربه‌ای آشناست. آن‌قدر پلاتین در بدن بعضی‌شان هست که این نام، برایشان طبیعی شده است. حتی در این مسیر، همکاری بوده که جانش را از دست داده؛ حادثه‌ای که هنوز در حافظه‌ این بخش زنده است و هر شب، بی‌صدا همراهشان می‌آید. آدم‌آهنی‌های دوست‌داشتنی، آخرین نفراتی هستند که شب را به صبح وصل می‌کنند تا روزنامه به وقتش به دست مردم برسد. بی‌سروصدا، بی‌ادعا و با بدنی که زخم‌هایش، روایت ناگفته‌ این مسیر است.

روایت بی‌وقفه

اگر روزنامه زمانی با بوی کاغذ شناخته می‌شد، امروز صدای دیگری هم دارد؛ صدایی که بی‌وقفه، شبانه‌روز و بدون توقف شنیده می‌شود. بخش آنلاین یا برخط، همان جایی است که زمان معنا و مهلت ندارد. خبری که باید منتظر فردا بماند، اینجا جایی ندارد. همه‌چیز باید «همین حالا» منتشر شود. بخش آنلاین، ادامه‌ همان مسیر دایره‌ای است؛ با ابزارهای تازه و ضرباهنگی تندتر. عکس، ویدئو، استودیو و شبکه‌های اجتماعی، هر کدام بخشی از روایتی هستند که دیگر فقط روی کاغذ نمی‌ماند. اینجا تصویر، روایت را جلو می‌برد و سرعت، بخشی از هویت کار است. هر خطا، هر تأخیر و هر بی‌دقتی، بلافاصله دیده می‌شود و بازخورد می‌گیرد.
کار در این بخش، محدود به ساعت اداری نیست. شب و روز، تعطیل و غیرتعطیل، خبر راه خودش را پیدا می‌کند و بخش آنلاین باید آماده باشد. اینجا، تحریریه‌ دوم شکل می‌گیرد؛ تحریریه‌ای که نه با صدای ورق خوردن کاغذ؛ بلکه با صدای اعلان‌ها و صفحه‌نمایش‌ها زنده است. بخشی که تلاش می‌کند روایت قدس را در فضای مجازی، با همان مسئولیت و دقت، ادامه دهد.

آنچه شما می‌بینید

و درنهایت، همه‌چیز دوباره به همان نقطه‌ای بازمی‌گردد که شاید تصور می‌کنیم آغاز ماجراست: روزنامه‌ مکتوب. جایی که کلمه‌ها وزن پیدا می‌کنند، صفحه‌ها بسته و صفحه‌آرایی می‌شوند و روایت‌ها ماندگار می‌مانند. روزنامه، هنوز هم قلب این مجموعه است؛ نه به این معنا که دیگر بخش‌ها اهمیت کمتری دارند؛ بلکه چون همه‌ مسیرها، دیر یا زود، به اینجا می‌رسند. مکتوب، حاصل صبر است. حاصل مکث در دنیایی که مدام در حال دویدن است. اینجا، خبرها یک‌بار دیگر سنجیده می‌شوند، تیترها با دقت انتخاب می‌شوند و صفحه‌بندی، روایت را شکل می‌دهد. روزنامه، سند روز است؛ چیزی که می‌ماند، آرشیو می‌شود و سال‌ها بعد، دوباره ورق می‌خورد. در پایان این مسیر دایره‌ای، می‌شود فهمید که چرا نمی‌توان برای این مجموعه نقطه‌ شروعی مشخص کرد. آنلاین و مکتوب، مدیریت و چاپخانه، توزیع و اداری، خدمات و نگهبانی و انبارداری و پشتیابی همه در یک حرکت پیوسته تنیده شده‌اند. روزنامه، نه فقط محصول یک روز، که نتیجه‌ هم‌قدمیِ همه‌ این بخش‌هاست. این دایره کامل می‌شود، اما متوقف نمی‌شود. فردا، همین مسیر دوباره آغاز می‌شود؛ بی‌آنکه نقطه شروعی داشته باشد.

برچسب‌ها: