شناسهٔ خبر: 76340698 - سرویس بین‌الملل
نسخه قابل چاپ منبع: فرارو | لینک خبر

روایتِ «افول اروپا» در قلب راهبرد واشینگتن

آیا اروپا از دایره اولویت‌های امنیتی آمریکا خارج می‌شود؟

راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ ترامپ با لحنی غیرمنتظره، بیش از رقبا، اروپا را هدف انتقاد قرار می‌دهد و در عین حال از نام‌گذاری صریح تهدیدهای اصلی طفره می‌رود. با وجود این، سند نه به معنای ترک اروپا است و نه عقب‌نشینی جهانی آمریکا؛ بلکه بر تقویت بازدارندگی، افزایش سهم دفاعی متحدان، حفظ حضور نظامی و نوسازی هسته‌ای تأکید دارد.

صاحب‌خبر -

ربکا هاینریشسفرارو- ربکا هاینریشس، تحلیلگر ارشد سیاست امنیتی و دفاعی موسسه هادسون

به گزارش فرارو به نقل از نشریه فارن افرز، راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵ دولت ترامپ از همان آغاز، خلافِ انتظار حرکت می‌کند و قواعد آشنای واشنگتن را به چالش می‌کشد. در حالت معمول، این‌گونه اسناد با معرفی دشمنان شروع می‌شوند، تهدیدها را ردیف می‌کنند و نسخه پاسخ را می‌نویسند؛ نقشه راهی برای این‌که آمریکا و متحدانش در برابر رقبا چگونه صف‌آرایی کنند. اما این بار، متن به‌طرزی غیرمنتظره جهت را عوض می‌کند: لحنش در برابر رقبا نرم‌تر از معمول است، اما وقتی نوبت به دوستان به‌خصوص اروپا می رسد بی‌ملاحظه‌تر و صریح‌تر سخن می‌گوید.

روایتِ «افول اروپا» در قلب راهبرد واشینگتن

در متنِ راهبرد، اروپا دیگر آن «شریکِ خط مقدم» نیست؛ قاره‌ای است که به شکلی بی‌رحمانه بازنمایی می‌شود: جایی که برخی سیاست‌های داخلی‌اش، به تعبیر سند، «دموکراسی را زخمی می‌کند» و حتی خطر «محو تمدنی» را بالا می‌برد. در همان حال، نام‌هایی که معمولاً در اسناد آمریکایی ستون تهدید را می‌سازند چین، روسیه، ایران و کره شمالی به‌طرزی معنادار کم‌رنگ می‌شوند و سهم اندکی از متن می‌گیرند. همین عدم‌توازنِ آشکار کافی بود تا بخش بزرگی از جریان سنتی سیاست خارجی آمریکا هم‌زمان خشمگین و مضطرب شود؛ زیرا در پسِ این لحن و این گزینش، بیش از هر چیز، هراس از تغییر جهتِ آمریکا در معماری ائتلاف‌ها دیده می‌شود.

اما اگر از تیترهای پر سر و صدا فاصله بگیریم، تصویر به این سادگی‌ها نیست. این راهبرد که به احتمال زیاد از دلِ چند قلم و چند مصالحه درون‌دولتی بیرون آمده است برخلاف برداشت‌های فوری، الزاماً بیانیه «ترک اروپا» یا «عقب‌نشینی از جهان» نیست. نه به چین چراغ سبزی برای توسعه‌طلبی نشان می‌دهد و نه علامت روشنی می‌فرستد که واشینگتن می‌خواهد از بخش بزرگی از جهان کنار بکشد. حتی برعکس، می‌گوید آمریکا هنوز با متحدان تاریخی‌اش منافع مشترکِ جهانی دارد و می‌خواهد دامنه علایق جغرافیایی‌اش را هم وسیع‌تر کند.

برای متحدان آمریکا، آنچه در نهایت می‌ماند نه جنجال‌های پیرامونی سند، بلکه پیام عملیِ آن است. پیام، شفاف‌تر از هر تیتر و حاشیه‌ای است: همکاری نظامی با شرکا باید افزایش پیدا کند؛ بازدارندگی هسته‌ایِ گسترده آمریکا باید تقویت شود و خود را با شرایط جدید تطبیق دهد؛ دفاع متعارفِ متحدان باید دوباره جان بگیرد؛ و حضورِ پیشروی نیروهای آمریکا در نقاط حساس همچنان باید حفظ شود.

سندِ بی‌دشمن: خلأ خطرناک در راهبرد امنیت ملی ۲۰۲۵

با همه اینها، راهبرد ۲۰۲۵ یک خلأ بنیادین دارد؛ خلأیی که منتقدانش نیز دقیقاً روی همان دست می‌گذارند: سند از نام‌گذاری و صورت‌بندی صریحِ «تهدید اصلی» طفره می‌رود. راهبرد ۲۰۱۷ ترامپ بی‌پرده می‌گفت چین و روسیه قدرت و نفوذ آمریکا را به چالش می‌کشند؛ و ایران و کره شمالی را رژیم‌هایی معرفی می‌کرد که برای بی‌ثبات‌سازی، تهدید متحدان و سرکوب داخلی اراده دارند. اما نسخه ۲۰۲۵، حتی در شرایطی که توان نظامی همین بازیگران رشد کرده و همکاری میان آن‌ها افزایش یافته است، تقریباً سکوت اختیار می‌کند. این سکوت، وقتی معنایی سنگین‌تر پیدا می‌کند که می‌بینیم نامِ کره شمالی حتی یک‌بار هم در متن نمی‌آید؛ غیبتی کم‌سابقه برای یک سند راهبردی؛ و از آن جنس غیبت‌هایی که می‌تواند هزینه‌ساز شود.

اما سند، به‌جای آن‌که تیرهای اصلی‌اش را به سمت رقبا بگیرد، بخش بزرگی از خشم خود را روی اروپا خالی می‌کند. در متن آمده است که دولت‌های اروپایی آزادی بیان را فرسوده می‌کنند، رشد اقتصادی را خفه می‌کنند و خارجی‌های «غربال‌نشده‌ای» را می‌پذیرند که نه جذب می‌شوند و نه همگون. بخش قابل‌توجهی از این تصویر، بی‌پایه نیست؛ مشکل آنجاست که آوردن این گزاره‌ها در یک سند رسمی، عملاً برای دشمنان مشترکِ واشینگتن و اروپا «مهمات» تولید می‌کند و هم‌زمان، دست اروپا را برای پرداختن به همین مشکلات می‌بندد و مسیر اصلاح را دشوارتر می‌سازد.

تناقض ماجرا این است که بسیاری از سیاستمداران اروپایی، در سطحی عمیق، با انتقادهای ترامپ هم‌نظرند و تلاش می‌کنند کشورشان را به تغییر مسیر وادار کنند. اما همان‌طور که یک دیپلمات اروپایی به من گفت، همین محکومیت‌های تند و علنی می‌تواند بخت انتخاباتیِ این طیف را خراب کند. شاید دولت ترامپ، به جای سرزنش اروپا در ملأعام، بهتر بود این نگرانی‌ها را در خلوت مطرح می‌کرد؛ همان کاری که معمولاً وقتی با «دوستانِ گرفتار» سروکار دارید، انجام می‌دهید.

راست افراطیِ اروپا؛ ابزار سیاسی واشینگتن یا ریسک امنیتی ناتو؟

راهبرد، وقتی پای جنبش‌های سیاسی مطلوبِ ترامپ در اروپا به میان می‌آید، بیش از پیش ناسازوار و بی‌انسجام می‌شود. متن به‌گونه‌ای نوشته شده که گویی قصد دارد «نیروهای اروپایی‌ای را که آشکارا منش و تاریخ ملی خود را در آغوش می‌گیرند» تقویت کند؛ کنایه‌ای چندان پنهان‌نمانده به احزاب راست افراطی مانند «حزب آزادی» هلند، «ریفورم یوکی» در بریتانیا و «آلترناتیو برای آلمان» در آلمان.

اما همین‌جا شکاف باز می‌شود: این احزاب از سیاست‌هایی دفاع می‌کنند که با دیگر اهداف ترامپ از جمله پروژه مسلح‌سازی دوباره اروپا در تضاد است؛ حتی اگر در برخی جنگ‌های فرهنگی، با بخشی از جمهوری‌خواهان هم‌صدا باشند. اگر حزب آلترناتیو برای آلمان به هدفش برسد، آلمان ممکن است مرزهایش را به روی مهاجران ببندد، اما هم‌زمان در برابر قدرت‌های تجدیدنظرطلبِ رو به اوج، بی‌دفاع‌تر می‌شود. و بدتر از همه آنکه حزب آلترناتیو آلمان صریحاً به سمت سیاست مماشات با روسیه متمایل است. بسیاری از اعضای این حزب عملاً با مسکو همسو می‌شوند: از ازسرگیری تجارت دفاع می‌کنند، با تلاش‌ها برای پایان دادن به وابستگی آلمان به نفت روسیه مخالفت می‌ورزند و نسبت به ناتو موضعی خصمانه اتخاذ می‌کنند.

متأسفانه ترامپ به سمت «بازنگری مجدد» با روسیه می‌رود؛ پروژه‌ای که پژواکِ نسخه‌ای است که باراک اوباما در سال ۲۰۰۹ آزمود و شکست خورد. او به جای آن‌که فشار را بالا ببرد و بازدارندگی را تقویت کند، روی مشوق دادن به روسیه سرمایه‌گذاری کرده است؛ با این امید که مسکو جنگش علیه اوکراین را متوقف کند. در همین چارچوب، سند خواستار تثبیت روابط با روسیه می‌شود و می‌گوید واشینگتن «خود را در تقابل با مقام‌های اروپایی می‌یابد که انتظارات غیرواقع‌بینانه‌ای درباره جنگ» در اوکراین دارند. سپس، با چرخشی تند، ادعا می‌کند «اکثریت بزرگی در اروپا صلح می‌خواهند، اما این خواست به سیاست تبدیل نمی‌شود»، و علت را تا حد زیادی «تخریب فرآیندهای دموکراتیک» از سوی دولت‌های اروپایی معرفی می‌کند.

اما این استدلال غلط است. در دوران اوباما و آنگلا مرکل، اروپا درباره چگونگی برخورد با مسکو بسیار دوپاره‌تر از امروز بود و میل بسیار کمتری به سرمایه‌گذاری در «قدرت سخت» برای بازداشتن تجاوز روسیه داشت. امروز، برعکس، اروپایی‌ها به‌طور گسترده از مسلح‌سازی دوباره و پذیرفتن سهم بزرگ‌تری از دفاع ناتو حمایت می‌کنند. روسیه برای آن‌ها تهدیدی روشن و حاد است و بر سر این نکته توافق دارند که باید با اتکا به قدرت نظامی و با قطع وابستگی به انرژی روسیه جلوی تجاوزگری مسکو را گرفت.

اروپای قدرتمند؛ خط قرمز پنهان راهبرد ترامپ

با همه انتقادهایی که سند از برخی دولت‌های کنونی اروپا مطرح می‌کند، در یک نقطه عقب نمی‌نشیند: ایالات متحده، به‌صراحت خواهان اروپایی قدرتمند است. متن از تعهدات متحدان ناتو برای افزایش هزینه‌های دفاعی تمجید می‌کند و یادآور می‌شود که «اروپا همچنان از نظر راهبردی و فرهنگی برای ایالات متحده حیاتی است.» هم‌زمان، بر وزن اقتصادی رابطه نیز انگشت می‌گذارد: «تجارت فراآتلانتیک یکی از ستون‌های اقتصاد جهانی و رفاه آمریکا باقی مانده است» و بخش‌های اروپایی از تولید و فناوری تا انرژی همچنان در زمره نیرومندترین‌ها در جهان قرار دارند.

سند سپس به سرمایه‌های نرم اروپا می‌رسد: قاره‌ای که «میزبان پژوهش‌های علمی پیشرفته و نهادهای فرهنگی پیشرو در جهان» است. و در نهایت، نتیجه‌گیری را بی‌پرده بیان می‌کند: واشینگتن نمی‌تواند «اروپا را کنار بگذارد»؛ کنار گذاشتنی که، به تعبیر خود سند، با اهدافی که این راهبرد دنبال می‌کند «خودویرانگر» خواهد بود.

بنابراین متحدان نباید سیاست خود را روی «امید به آمدنِ رئیس‌جمهوری آشتی‌جویانه‌تر» در واشنگتن بنا کنند. راهبرد جدید با همه نقص‌ها و کاستی‌هایش دست‌کم در یک نقطه ضربه نمی‌زند: تلاش‌های آمریکا برای بازدارندگیِ قدرت‌های اقتدارگرا را تضعیف نمی‌کند. پیام ضمنی سند این است که سیاست‌گذاران در آمریکا و در کشورهای متحد باید شراکت‌های موجود را ادامه دهند و جلو ببرند.

راهبرد، با فراخوانش برای «بازگرداندن ثبات هسته‌ایِ راهبردی» با مسکو، یک اثر جانبیِ بسیار جدی هم دارد: مسیر را برای بازتسلیح هسته‌ای هموار می‌کند. نشانه‌ها می‌گوید مقام‌های آمریکایی دقیقاً همین خط را دنبال می‌کنند. فقط اندکی پس از انتشار سند، هگست در «فروم دفاعی رونالد ریگان» صریح گفت بازدارندگی هسته‌ای «پایه دفاع ملی ما» است و دوباره بر تعهد پنتاگون به نوسازی زرادخانه هسته‌ای انگشت گذاشت. او همچنین اعتراف کرد آمریکا با «دو قدرت بزرگِ دیگرِ مسلح به سلاح هسته‌ای» روبه‌رو است.

اهمیت این جمله، کمتر از خودِ پیام راهبردی نیست: واشینگتن می‌خواهد نشان دهد حتی زمانی که پکن و مسکو با سرمایه‌گذاری گسترده در سلاح‌های هسته‌ای، در پی پشتیبانی از اهداف امپریالیستی خود هستند، آمریکا همچنان نقش خود را در حفظ صلح هسته‌ایِ جهانی کنار نخواهد گذاشت.

هم‌زمان با بحث‌های راهبردی، کنگره هم از زاویه خودش وارد میدان می‌شود و برای حفظِ استقرار پیشروی نیروهای آمریکایی فشار می‌آورد. «قانون اختیارات دفاع ملی» که تازه منتشر شده، بندهایی دارد که دست دولت را برای کاهش نیروها در اروپا و کره جنوبی می‌بندد. و گنجاندن کره جنوبی تصادفی نیست: این بند، تا حدی خلأ معنادارِ سکوت سند راهبرد درباره کره شمالی را جبران می‌کند.

رهبران مجلس نمایندگان و سنا می‌دانند خروج نیروهای آمریکا از کشورهای متحد، در این مقطع، چه‌قدر نابخردانه خواهد بود؛ آن هم در شرایطی که روسیه زیر بار آتش‌بس با اوکراین نمی‌رود، در اروپا عملیات‌های ترکیبی پیش می‌برد و هم‌زمان سایر دولت‌های اقتدارگرا در همسایگانِ شرکای آمریکا مداخله می‌کنند. اما وظیفه کنگره به «بستن دستِ خروج» ختم نمی‌شود. این نهاد باید مطمئن شود آمریکایی‌ها ابعاد و ماهیت این تهدید اقتدارگرایانه را می‌فهمند. برای نمونه، نمایندگان باید برای رأی‌دهندگانشان روشن کنند که چین، روسیه و کره شمالی یک «بلوک» را شکل می‌دهند؛ بلوکی تقابلی که توان وارد کردن آسیب‌های جدی به خود ایالات متحده، منافع آمریکا و شرکای واشینگتن را دارد.

جمع‌بندی روشن است: متحدان نباید سیاست خود را به «انتظار برای یک رئیس‌جمهور ملایم‌تر» در آمریکا گره بزنند و تصمیم‌های سخت اما ضروری را مدام عقب بیندازند. آن‌ها باید همین حالا دست‌به‌کار شوند، توان خود را بالا ببرند و به همین دلیل، برای ایالات متحده در نبرد با اقتدارگرایی، شریکانی وزن‌دارتر و ارزشمندتر شوند. راهبرد جدید ترامپ بی‌پرده می‌گوید واشینگتن انتظار دارد متحدانش سهم بیشتری از بار نظامیِ دفاع از منافع مشترک را به دوش بکشند. اما نکته مهم این است: حتی با وجود زبان تند و انتقادهای آشکار از شرکا، سند به «کنار گذاشتنِ متحدان» نمی‌رسد. برعکس، در نهایت دوباره بر تعهدات گسترده جهانی واشینگتن و ضرورتِ ایفای نقش رهبری ایالات متحده در جهان تأکید می‌کند.

 

نویسنده : ربکا هاینریشس