شناسهٔ خبر: 76335603 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: ایرنا | لینک خبر

صحت سنجی مرکز اسناد انقلاب اسلامی درمورد ادعاهای یک پژوهشگر تاریخی/ خلاف واقعیات

تهران-ایرنا- مرکز اسناد انقلاب اسلامی با توجه به رسالت پاسداری از واقعیات تاریخی و نظر به آرشیو غنی اسنادی خود، بخشی از خاطرات مطرح شده عبدالله شهبازی استاد علوم سیاسی و پژوهش های تاریخی درمورد دوران بازداشت وی در جریان ضربه به حزب توده را صحت‌سنجی کرده و ادعاهای او را خلاف واقعیات تاریخی دانست.

صاحب‌خبر -

به گزارش ایرنا از مرکز اسناد انقلاب اسلامی، عبدالله شهبازی استاد علوم سیاسی و پژوهش های تاریخی اخیراً در یک شبکه اجتماعی، در بخشی از خاطرات و تجربیات زیسته خود - پیش از انقلاب تا سال‌های پس از انقلاب - مدعی شده که دوران بازداشت وی در جریان ضربه به حزب توده در سال‌های ۶۱ و ۶۲ بوده است . این مرکز با توجه به رسالت پاسداری از واقعیات تاریخی و نظر به آرشیو غنی اسنادی خود، بخشی از خاطرات گفته شده شهبازی را صحت‌سنجی کرده و ادعاهای مطرح شده را خلاف واقعیات تاریخی دانست.

در گزارش مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده است: کسی که قبل از دادگاه از زندان آزاد شده و در زمانی که خیلی از اعضای حزب توده در حبس بودند با موافقت مستقیم وزارت اطلاعات موفق به ادامه تحصیل در دانشگاه شده، دادگاهش نیز با مساعدت ویژه همراه بوده و حکمی که برایش صادر شده تعلیقی بوده است. حال چنین فردی چهار دهه بعد، چشم در چشم تاریخ می‌دوزد و درباره جمهوری اسلامی می‌گوید: «صرف نظر از این‌که در بازجویی چه گذشته، در زندان به شدت زندانی را تحقیر می‌کردند.»‌ای کاش این حرف را حداقل از کسی می‌شنیدیم که واقعاً تحقیر شده بود، نه کسی که به خاطر همکاری‌های ویژه‌اش، از تکریم‌های فراوان بهره‌مند شده است.

این گزارش می افزاید: اما از عجایب روزگار آن‌که فردی از بستر چپ مارکسیستی با ادعای خودش به اسلام روی می‌آورد و نه تنها دگرگونی فکری که رفتار و زندگی‌اش را وقف تحولات انقلاب اسلامی می‌کند و دورانی طولانی در پناه دستگاه امنیتی و متکی به بانک‌ها و منابع گسترده در اختیار و امکانات فراوان در خدمت به حکومت دینی قلم می‌زد و علیه استکبار و صهیونیسم و رژیم فاسد پهلوی کتاب‌ها می‌نویسد، اما در نهایت در لانه استکبار و صهیونیسم، علیه انقلاب اسلامی ملت قهرمان و مردم مظلوم فلسطین سنگر می‌گیرد و برای پیروزی آدم‌کشان رجزخوانی می‌کند و توپخانه تبلیغاتی راه می‌اندازد!

در بخشی از پاسخ مرکز اسناد انقلاب اسلامی آمده است: ضربه اول به حزب توده با دستگیری تعدادی از اعضای حزب در بهمن ۱۳۶۱ و ضربه دوم در اردیبهشت ۱۳۶۲ بوده است. عبدالله شهبازی که در بخش علنی حزب (به خصوص سازمان جوانان و شعبه پژوهش مشغول بود) در ضربه اول دستگیر شد.

این گزارش می افزاید: شهبازی درباره دوران بازداشت خود (پس از انقلاب) مسائل متعددی را مطرح کرده است. از جمله اینکه می‌گوید: «بعداً متوجه شدم که اینها از قبل برنامه داشتند. یعنی من را خوب می‌شناختند و تحلیلشان این بود که اگر شهبازی آزاد باشد و دستگیرش نکنیم، حزب توده بعداً خودش را بازسازی می‌کند و شهبازی جای احسان طبری را می‌گیرد.» این ادعا کاملاً خلاف واقع است، چرا که نه شناخت قبلی از او وجود داشت و نه چنین تحلیلی پشت دستگیری‌اش بود! اگر واقعا چنین تحلیلی وجود داشت، باید در ضربه بهمن ۶۱ که شهبازی دستگیر شد، احسان طبری هم دستگیر می‌شد. در حالی که احسان طبری اردیبهشت ۶۲ در جریان ضربه دوم دستگیر می‌شود. خنده‌دار نیست که در بهمن‌ماه شهبازی را به خاطر اینکه ممکن است جای طبری را بگیرد دستگیر کنند، ولی خود طبری را سه ماه بعد بگیرند؟!

بر اساس گزارش مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شهبازی آن زمان یک جوان ۲۸ ساله (متولد ۱۳۳۴) بوده است. همان زمان افرادی، چون «فرج‌الله میزانی» ۵۷ ساله با نام مستعار «ف. م. جوانشیر» (مسئول کل تشکیلات حزب توده) و «رفعت محمدزاده‌کوچری» ۵۸ ساله با نام مستعار «مسعود اخگر» (مسئول شعب پژوهش و آموزش حزب) نیز بودند که کتب، مقالات و ترجمه‌های آنها نشان از سطح سواد فلسفی، تاریخی و سیاسی‌شان از مارکسیسم دارد و قطعاً عمق تئوریکشان بیش از یک جوان ۲۸ ساله بود. با این مقدمات، چرا باید ادعای شهبازی را پذیرفت که مسئولان واحد اطلاعات سپاه، امثال میزانی و محمدزاده را نادیده گرفتند و تحلیلشان این بود که یک جوان ۲۸ ساله ممکن است جای طبری را بگیرد؟

مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ادامه به دیگر تحریف های انجام شده اشاره و آورده است: این ابتدای جاده دامنه‌دار تحریف‌های عبدالله شهبازی است. او جلوتر می‌گوید: «در ضربه دوم حزب توده در اردیبهشت ۶۲ که مرحوم احسان طبری گرفتند، من و ایشان را در یک اتاق جا دادند و در واقع به ما به عنوان نیروهای فکری حزب توده نگاه می‌کردند نه به عنوان نیروهای تشکیلاتی» این هم، خوانش پسینی و ادعای او است که هیچ ریشه‌ای در واقعیات آن زمان ندارد. در ضربه اول به حزب در بهمن ۶۱، تعداد دستگیرشدگان با تیم‌های بازجویی تناسب نداشت. هر تیم بازجویی، چندین متهم داشت که باید تخلیه اطلاعاتی و بازجویی می‌شدند. به همین علت بعضی از افرادی که از نظر تشکیلاتی و مسئولیت حزبی، رده پایین‌تری داشتند، گاهی تا چند هفته بعد از دستگیری، بازجویی اولیه هم نشدند. از جمله این افراد، خود عبدالله شهبازی است که حدود یک ماه پس از دستگیری، اولین بازجویی‌هایش آغاز شده است. پس از ضربه دوم، افراد جدیدی هم به سهمیه تیم‌های بازجویی اضافه شد. در واقع شهبازی، یکی از چند متهمِ ضربه اول تیم بازجویی و احسان طبری هم یکی از چند متهم ضربه دوم همان تیم بوده‌اند.

در جوابیه مرکز اسناد انقلاب اسلامی بیان شده است: عبدالله شهبازی با طرح این ادعا، سعی دارد با چسباندن خود به احسان طبری استفاده کند تا یک واقعیت را بپوشاند. آن واقعیت چیست؟ شهبازی می‌گوید: «من از [سال]۶۲ که با طبری بودم دیگر توده‌ای نبودم و به شدت با طبری شروع کردیم خواندن و نقد گذشته ... یعنی یک شوکی بود که من را به بازنگری واداشت و تجدیدنظر در عقایدم و نگاهم به گذشته. حالا شما اگر بگویید زیر شما فشار بوده یا نبوده؟ باید بگویم نه، فشار واقعاً نبوده.»

این مطلب می افزاید: هم‌نشینی شهبازی با طبری در دوران بازداشت یک واقعیت است؛ اما علتش این نبود که بازجوها این دو نفر را به عنوان «نیروهای فکری» جدا نموده‌اند و آنها هم به قول شهبازی: «با هم شروع به خواندن و نقد گذشته کرده‌اند.» احسان طبری ۷ اردیبهشت‌ماه ۶۲ بازداشت شده و به گواه اسناد پرونده‌اش، حدود یک‌ماه و نیم بعد سکته مغزی کرده و در بیمارستان بستری شده است. مدتی بعد وقتی بهبود پیدا کرد و به محیط بازداشتگاه برگشت، به خاطر لرزش دست و افت سلامتی‌اش، نوشتنش سخت و خطش بسیار بد و ناخوانا شده بود؛ لذا نیاز بود کسی کنارش باشد تا بتواند کمکش کند. اما چرا شهبازی انتخاب شد؟

بر اساس این مطلب، چون در این چندماه (از شروع بازجویی در اسفند ۶۱ تا حدود تیرماه ۶۲ و بازگشت طبری به بازداشتگاه) عبدالله شهبازی سابقه بسیار خوبی در همکاری با تیم بازجویی داشت و حتی از همان اسفندماه اعلام کرده بود از مارکسیسم توبه کرده است. «توبه‌ داوطلبانه»، آن واقعیتی است که شهبازی درصدد پنهان کردنش است و به همین خاطر تاریخ را جلو می‌کشد و می‌گوید: «از ۶۲ با طبری نشستیم خواندن و نقد گذشته.» در حالی که اوراق پرونده شهبازی، خلاف این ادعا را ثابت می‌کند. او در اعترافات اسفندماه ۶۱ و فروردین ۶۲ (یعنی پیش از دستگیری طبری) مکرر و متعدد، صراحتاً و رسماً اعلام کرده از مارکسیسم روی‌گردان شده و قصد جبران دارد.

در این مطلب به بخشی از نامه‌ی ۶۱/۱۲/۱۶ شهبازی، در نخستین روزهای شروع بازجویی‌اش اشاره شده که وی در این بازجویی بیان می کند: «برادران! هرچه بیشتر می‌اندیشم، پی می‌برم که در چه لجن‌زاری فرورفته بودم. من صادقانه می‌خواهم تا بطور کامل از این لجن‌زار خارج شوم و یک انسان مفید باشم. تمنا دارم به من کمک کنید. مسائلی که مطرح می‌کنم، مسائلی است که پیش از این هیچ‌گاه ذهنم را به خود مشغول نکرده بود و چنان در حزب غرق بودم که هیچ‌گونه عدم‌مشروعیتی حتی در برابر وجدان خود برای آن قائل نبودم. ولی پیش از شروع لازم است به علت اصلی انقلابی که در درونم روی می‌دهد بطور مختصر اشاره کنم. برادران! اکنون که می‌اندیشم پی می‌برم که هیچ‌گاه واقعاً به مارکسیسم مؤمن نبوده‌ام. من در محیطی مذهبی پرورش یافته و نوجوانیم را در این محیط گذرانیدم. علی‌رغم گسست طولانی از آن، زمینه روحی و روانی من همین محیط بوده است. درست است که من به مارکسیسم گرویدم و از نظر تئوریک حتی به سطح بالایی رسیدم، ولی هیچ‌گاه مارکسیسم در اعماق روح من جای نداشت ... مارکسیسم برای من ایدئولوژی بود که هیچ‌گاه نتوانست در زمین وجودم ریشه بدواند، هر چند شاخ و برگ‌های آن گسترده بود.»

بر اساس این مطلب، چنین نوشته‌هایی در اوراق ماه‌های اسفند ۶۱ و فروردین ۶۲ پرونده عبدالله شهبازی کم نیست. باید در نظر بگیریم که اسفندماه ۶۱، دغدغه و هدف تیم بازجویی، نه بُریدن یا بُراندن افراد از مارکسیسم و حزب توده و احیاناً مانور تبلیغاتی روی آنها، بلکه تخلیه اطلاعاتی افراد برای رسیدن به سرنخ‌های بعدی است. در چنین فضایی، شهبازی پیش از آن که اطلاعات خود از حزب را بگوید، داوطلبانه و پیش‌دستانه از مارکسیسم هم توبه کرده است. اما درکمال تعجب، چهل و چند سال بعد ادعا می‌کند که پس از هم‌نشینی با احسان طبری (که اردیبهشت ۶۲ دستگیر شده) همراه با او، مطالعه کرده و از مارکسیسم روی‌گردان شده است.

مرکز اسناد انقلاب اسلامی در ادامه این مطلب بیان کرد: موضوع دیگر، بحث آزادی عبدالله شهبازی در آذر ۶۴ است است. خود وی می‌گوید: «بالأخره به خاطر این مسائل و شناختی که از سوابق من داشتند، من بعد از دو سال از زندان آزاد شدم در اوایل سال ۱۳۶۴.»، اما آنچه او عامدانه ناگفته می‌گذارد این است که برخلاف اغلب متهمین حزب توده، شهبازی با یک تسهیلات ویژه روبه‌رو بوده و آن هم این‌که پیش از برگزاری دادگاه و البته به شرط «تداوم همکاری» آزاد شده است. دادگاه او به خاطر عضویت و فعالیت در حزب، ۲ سال بعد یعنی در آبان ۱۳۶۶ برگزار شد. البته جالب‌تر این است که شهبازی با مساعدت وزارت اطلاعات، از ترم دوم سال ۶۵ نیز موفق به ثبت‌نام در دانشگاه برای ادامه تحصیل شده است. اما ماجرا این است کسی که از چنین ارفاقات ویژه‌ای بهره‌مند گشته، چهار دهه بعد وقتی در مقام مقایسه بین دوران شاه و جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد، همه را نادیده گرفته و با برتری دادن دوران شاه با خنده و طعنه می‌گوید: «آن زمان مثل الان نبود که مانع تحصیل شوند. من دیپلمم را در زندان با معدل خوب گرفتم.»