شناسهٔ خبر: 76321191 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: تابناک | لینک خبر

چرا بروکرات‌های میانمایه غالب شدند؟

وقتی دولت مدیران "کم‌دردسر" را ترجیح می‌دهد: تحول خطرناک حکمرانی

در دو دهه اخیر، نظام اداری و حکمرانی جمهوری اسلامی ایران شاهد نوعی جابه‌جایی ساختاری در الگوی تولید و بازتولید نخبگان بوروکراتیک بوده است.

صاحب‌خبر -
به گزارش تابناک ،حسین قتیب، تحلیلگر مسائل استراتژیک در یادداشتی در خصوص چالش های حکمرانی در کشور نوشت:  اگر در دهه‌های نخست پس از انقلاب و حتی تا اواخر دهه ۱۳۷۰، تکنوکرات‌های حرفه‌ای با تحصیلات ممتاز، تجربه اجرایی گسترده و شبکه‌های ارتباطی فراملی نقش مسلط‌تری در مدیریت اقتصادی و نهادی ایفا می‌کردند، از اوایل دهه ۱۳۸۰ به بعد، مسیر متفاوتی برای صعود اداری گشوده شد. این مسیر، بیش از آنکه بر شایستگی حرفه‌ای، سرمایه آموزشی ممتاز یا توان طراحی سیاست متکی باشد، بر «وفاداری سیاسی»، «شبکه‌سازی در سطوح میانی» و «قابلیت انطباق با منطق قدرت» استوار بود.
 
در این چارچوب، آنچه می‌توان از آن با عنوان «بروکرات‌های میانمایه» یاد کرد، نه یک برچسب اخلاقی بلکه یک تیپ نهادی است. این تیپ، محصول تغییر در منطق انتخاب مدیران، تضعیف نهاد‌های تخصص‌محور، و تقدم ملاحظات سیاسی و امنیتی بر عقلانیت سیاست‌گذاری است.
 
تکنوکرات‌های حرفه‌ای، چه در تجربه ایرانی دهه‌های پیشین و چه در الگو‌های کلاسیک حکمرانی، معمولا دارای چند ویژگی مشترک‌اند:
تحصیلات عمیق و معتبر دانشگاهی، اغلب در دانشگاه‌های طراز اول داخلی یا بین‌المللی.
سابقه اجرایی پیوسته و قابل ردیابی در حوزه تخصصی خود.
و مهم‌تر از همه، پیوند با شبکه‌های دانشی و حرفه‌ای فراتر از مرز‌های یک نهاد یا یک جناح سیاسی.
 
در مقابل، بروکرات میانمایه لزوما فاقد تحصیلات یا تجربه نیست، اما کیفیت این سرمایه‌ها تعیین‌کننده نیست. آنچه تعیین‌کننده است، توان حرکت در شبکه‌های غیررسمی قدرت، حفظ تعادل میان جناح‌های درون نظام، و پرهیز از هرگونه ابتکار پرهزینه یا موضع‌گیری مستقل است. این افراد اغلب از مناصب میانی آغاز می‌کنند، در حاشیه تصمیم‌سازی می‌مانند، و دقیقا به همین دلیل، در دوره‌های بی‌ثباتی سیاسی به گزینه‌ای «کم‌هزینه» برای ارتقا بدل می‌شوند.
 
دوره دولت محمود احمدی‌نژاد نقطه عطفی در این تحول بود. تضعیف و حتی انحلال موقت سازمان برنامه و بودجه، حذف یا به حاشیه راندن بدنه کارشناسی باسابقه، و بی‌اعتبارسازی دانش برنامه‌ریزی، عملا مسیر را برای ارتقای مدیرانی هموار کرد که بیش از آنکه برنامه‌ریز باشند، مجری اراده سیاسی بودند.
 
نقد بروکرات‌های میانمایه، نقد افراد نیست. مساله اصلی، ساختاری است که تولید چنین تیپ‌هایی را عقلانی می‌کند. در نظامی که تصمیم‌های کلان اقتصادی و نهادی خارج از نهاد‌های تخصصی اتخاذ می‌شود، بهترین بروکرات نه خلاق‌ترین یا متخصص‌ترین، بلکه «کم‌مساله‌ترین» فرد است.
 
پرسش کلیدی این است:
وقتی مسیر ارتقا از شایستگی حرفه‌ای به وفاداری نهادی تغییر می‌کند، چه بر سر ظرفیت دولت برای یادگیری، اصلاح و پاسخ‌گویی می‌آید؟
و مهم‌تر، آیا نظامی که به طور سیستماتیک بروکرات‌های میانمایه تولید می‌کند، می‌تواند در مواجهه با بحران‌های پیچیده اقتصادی و اجتماعی موفق باشد؟
 
بروکرات‌های میانمایه، نه انحرافی موقتی، بلکه محصول طبیعی تحول حکمرانی در جمهوری اسلامی طی دو دهه اخیرند. از سازمان برنامه و بودجه تا بانک مرکزی، از سیاست مالی تا سیاست پولی، الگوی غالب، ارتقای مدیرانی است که بیش از تخصص، به تطبیق‌پذیری مجهزند. نتیجه، دولتی است که باثبات به نظر می‌رسد، اما از درون تهی از ظرفیت اصلاح ساختاری است.
 
این مساله، بیش از آنکه یک نقد فردی باشد، هشداری درباره آینده حکمرانی است. اگر مسیر‌های ارتقای اداری اصلاح نشوند، بحران نه فقط در سیاست‌ها، بلکه در خود دولت نهادینه خواهد شد