شناسهٔ خبر: 76310789 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: تابناک | لینک خبر

قسمت سوم «هزار و یک شب»؛ فروپاشی در میان آشوب کلمات و روابط

از منظر ساختار روایی، این قسمت «هزار و یک شب» بیش از حد به انباشت بحران متکی است. گم‌شدن، تهدید، بیماری، بدهی، ازدواج اجباری، خودکشی، خیانت و توطئه همگی در یک اپیزود گرد هم می‌آیند.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، قسمت سوم سریال «هزار و یک شب» بیش از آنکه بر پیشبرد کلاسیک روایت تکیه کند، بر انباشت موقعیت‌های بحرانی، دیالوگ‌های پرتراکم و روابط درهم‌تنیده استوار است؛ اپیزودی که تلاش می‌کند جهان سریال را نه از مسیر قصه‌گویی خطی، بلکه از خلال شکاف‌های روانی شخصیت‌ها و آشفتگی زیست عاطفی آنان به نمایش بگذارد. نتیجه، متنی است که هم واجد جسارت فرمی است و هم دچار افراط در پراکندگی روایی.

مهم‌ترین ویژگی این قسمت از سریال مورد اشاره، چگالی بالای دیالوگ‌هاست. متن، آگاهانه از سکوت فاصله می‌گیرد و شخصیت‌ها را در سیلی از گفتار رها می‌کند؛ گفتاری که گاه کارکرد اطلاعاتی دارد، گاه اعتراف‌گونه است و گاه به مرز هذیان نزدیک می‌شود. این انتخاب، از یک سو با مضمون کلی سریال ــ زیست در وضعیت تعلیق، بحران و ناامنی روانی ــ هم‌خوان است و از سوی دیگر، خطر خستگی مخاطب را به همراه دارد. دیالوگ‌ها به‌ویژه در سکانس‌های خانگی و مواجهه‌های زناشویی، به‌جای آنکه به سمت ایجاز حرکت کنند، به نوعی «انفجار کلامی» بدل می‌شوند؛ انفجاری که احساسات را عریان می‌کند اما فرصت نفس کشیدن به درام نمی‌دهد.

از منظر شخصیت‌پردازی، قسمت سوم «هزار و یک شب» بیش از همه بر زنان سریال تمرکز دارد؛ زنانی که هرکدام در موقعیتی از حذف، تهدید یا تعلیق قرار گرفته‌اند. نیلوفر، آشیان و رحیمه نه‌تنها قربانی تصمیم‌های مردان‌اند، بلکه درگیر بازتولید همان ساختار خشونت‌آمیز نیز می‌شوند. متن هم نشان می‌دهد خشونت در این جهان صرفاً فیزیکی نیست؛ بلکه در قالب کنترل، تحقیر، تهدید عاطفی و سلب اختیار بازتولید می‌شود. با این حال، گاه این تأکید آن‌قدر مستقیم و بی‌پرده است که از لایه‌مندی دراماتیک می‌کاهد و پیام را جایگزین موقعیت می‌کند.

در سوی دیگر قصه، مردان سریال ــ به‌ویژه شخصیت‌هایی چون سمیر و مسعود مدبر ــ در مرز میان قدرت و فروپاشی تصویر می‌شوند. آن‌ها همزمان که کنترل‌گرند، به‌شدت هراسان‌اند؛ هراسان از افشا، از دست دادن و بی‌اعتبار شدن. قسمت سوم این‌سریال قدرت را نه به‌عنوان امری مطلق، بلکه به‌مثابه وضعیتی لرزان ترسیم کند. با این حال، تعدد خطوط روایی مرتبط با این شخصیت‌ها باعث می‌شود برخی کنش‌ها ناتمام یا شتاب‌زده به نظر برسند.

از منظر ساختار روایی، این قسمت «هزار و یک شب» بیش از حد به انباشت بحران متکی است. گم‌شدن، تهدید، بیماری، بدهی، ازدواج اجباری، خودکشی، خیانت و توطئه همگی در یک اپیزود گرد هم می‌آیند. این تراکم، اگرچه در ایجاد فضای ملتهب مؤثر است، اما خطر تقلیل وزن هر بحران را به همراه دارد. وقتی همه‌چیز بحرانی است، هیچ‌چیز فرصت تبدیل شدن به «لحظه‌ی اوج» را پیدا نمی‌کند. سریال در این قسمت بیش از آنکه انتخاب کند کدام گره را برجسته سازد، ترجیح می‌دهد همه را هم‌زمان پیش بکشد.

از نظر زبانی، متن میان رئالیسم تلخ و شاعرانگی آشکار در نوسان است. استفاده از مونولوگ‌های شاعرانه در پایان، در تضاد با خشونت عریان دیالوگ‌های پیشین، تلاشی است برای ایجاد تعادل عاطفی؛ اما این گذار ناگهانی، برای بخشی از مخاطبان ممکن است تصنعی جلوه کند. با این حال، همین دوگانگی زبانی را می‌توان بخشی از هویت سریال دانست؛ هویتی که می‌کوشد «قصه» را نه فقط روایت، بلکه زمزمه کند.

در مجموع، قسمت سوم «هزار و یک شب» اپیزودی جسور، پرریسک و نابرابر است. اپیزودی که در ترسیم فضای روانی شخصیت‌ها و بازنمایی خشونت پنهان روابط موفق عمل می‌کند، اما در مهار حجم روایت و اقتصاد دیالوگ‌ها دچار لغزش می‌شود. اگر سریال در ادامه بتواند از این آشوب روایی، به انتخاب و تمرکز برسد، این قسمت می‌تواند نقطه‌ تثبیت جهان تاریک و پیچیده‌ «هزار و یک شب» در ذهن مخاطب باشد؛ جهانی که بیش از آنکه وعده‌ رهایی بدهد، از تداوم شب‌ها سخن می‌گوید.