شناسهٔ خبر: 76252110 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

محمدرضا سرسالاری در گفت‌وگو با ایبنا مطرح کرد؛

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده

محمدرضا سرسالاری، شاعر و پژوهشگر، گفت: انجمن‌های شعرِ امروز، واقعاً آدم‌هایی مثل بروسان را کم دارند. آدم‌هایی از جنس بروسان باعث می‌شدند که یک شور و هیجان شاعرانه‌ای در انجمن‌ها ایجاد شود. انجمن‌های مشهد دلشان برای رضا بروسان و همسر شاعرِ گرامی‌اش تنگ شده است.

صاحب‌خبر -

سرویس ادبیات خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) – مرضیه نگهبان مروی: امروز، ۲۲ آذر، سالروز تولد غلامرضا بروسان است؛ شاعری که در ۳۸ سال زندگی خود، دنیایی از درد، عشق، غربت و امید را بر صفحات شعر فارسی نقش زد. بروسان در سال ۱۳۵۲ در مشهد به دنیا آمد و از ۱۸ سالگی به سرودن شعر روی آورد. تلاش‌ها و تجربه‌های او در حوزه ادبیات، منجر به انتشار مجموعه‌های شعر «احتمال پرنده را گیج می‌کند» (۱۳۷۸) و «یک بسته سیگار در تبعید» (۱۳۸۴) شد، که به ترتیب برگزیده جایزه شعر خبرنگاران و جایزه شعر نیما شدند.
او علاوه بر این آثار، گزیده‌ای از شعر مشهد به نام «به سوی رودخانه استوک»، «عصاره سوما»، گزیده‌ای از ریگ‌ودا، و همچنین گزیده‌ای از شعر شمس لنگرودی و مجموعه گزیده شعر خراسان به اسم «اسب‌ها روسری نمی‌بندند» را گردآوری و منتشر کرد. آخرین مجموعه شعر او، «در آب‌ها دری باز شد»، شامل اشعاری بود که اواخر دهه ۸۰ سروده شده و پس از درگذشتش توسط خانواده منتشر شد. «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» از دیگر آثار شعری اوست.
زندگی بروسان اما با تراژدی پایان یافت: او به همراه همسر شاعرش، الهام اسلامی، و دختر خردسالش، لیلا، در سانحه رانندگی در جاده قوچان درگذشتند. پسر خردسالش، مجتبی، که در آن زمان دوازده سال داشت، تنها بازمانده این حادثه بود که حالا ازدواج کرده است؛ اگر بروسان و الهام اسلامی زنده بودند، اکنون، نوه‌ای شیرین در کنار خود داشتند.

به مناسبت پنجاه و دومین سالروز تولد بروسان و برای زنده نگه داشتن یادش و بررسی کارنامه ادبی او، به سراغ محمدرضا سرسالاری رفتیم؛ سرسالاری از دوستان غلامرضا بروسان است. او دکترای زبان و ادبیات فارسی دارد و بنیانگذار انجمن سیاوش و سیاوش راستین و چندین انجمن ادبی مستقل دیگر در مشهد و صاحب تالیفات متعدد در حوزه شعر است. او که سال‌ها در کنار بروسان در انجمن‌ها و محافل ادبی حضور داشت، از جمله در «دوشنبه‌های شعر و موسیقی»، شاهد و همراه مسیر ادبی بروسان بوده و می‌تواند دریچه‌ای تازه برای درک عمق و گستره آثار او به ما ارائه دهد. با ما در این گفت‌وگو همراه باشید.

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده

آقای دکتر سرسالاری، بروسان در شعرش جهان را چگونه می‌دید؟ اگر بخواهید نگاه او به زندگی و انسان را در یک تصویر یا استعاره خلاصه کنید، آن تصویر چیست؟

بروسان، بسیار بومی و متکی به زیست‌های لحظه‌ای خودش بود. او به‌خاطر این‌که همسر شاعر هم داشت و نگاه همسر شاعر او هم به دنیا شبیه خود رضا بروسان بود، زیست زیبای شاعرانه‌ای داشت. من منزل او رفته بودم؛ محل کارش نزدیک محل کار من بود و گاهی که از آنجا رد می‌شد، با هم حرف می‌زدیم و در انجمنی که من داشتم رفت‌وآمد داشت.
نوع نگاه رضا بروسان به شعر از جنس دردهای خودش بود. و اگر قرار باشد استعاره‌ای برای او بگویم، حتی می‌توانم فراتر بروم: او در شعرش یک‌سری آرکی‌تایپ‌ها داشت و شاید مثلاً به آرکی‌تایپِ «درد» خیلی نزدیک بود. واقعاً می‌توانیم شعر او را به سرنمونِ درد ربط بدهیم.

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده

چه چیزی در شعر بروسان «غیرقابل تقلید» بود؟ اگر شاعری بخواهد به سبک او نزدیک شود، کدام بخش‌ها عمداً در برابر تقلید مقاومت می‌کنند؟

شعر رضا بروسان، به نظر من، شعرِ احساس است. او بیشتر از اینکه به «کلمه» ارجحیت و اصالت بدهد، به «کلام» اصالت می‌داد؛ و این کلام را از احساس شاعرانه‌ای می‌گرفت که از آن محرومیت‌ها، از آن دردها، و از آن زندگیِ گاه بی‌آلایشی که داشت، ناشی می‌شد و بروسان آن را به شعر منتقل می‌کرد. شاید بخش غیرقابل‌تقلیدِ شعر بروسان، همین احساسِ درد و عاشقانه‌ی خاصی بود که داشت. شعر شبیه رضا بروسان را خیلی‌ها در یک برهه‌ای در مشهد می‌گفتند؛ حالا اینکه شعر رضا شبیه آنها بود یا شعر آنها شبیه رضا بود، موضوعی نیست که بخواهیم درباره‌اش صحبت کنیم و اساساً من این جواب را نمی‌دانم. اما کسانی که شعرشان شباهتی به شعر رضا بروسان داشت، در همین نقطه، یعنی در احساس‌های خاصی که خودِ رضا در شعرش داشت، نمی‌توانستند تقلید کنند یا شبیه او باشند. و اینکه شما می‌پرسید بخش غیرقابل‌تقلیدِ او چیست، به نظر من، همان احساس‌های یگانه و زیست‌های منحصر به فرد رضا بود؛ زیستی که اساساً با خیلی‌ها متفاوت بود، حتی با بسیاری از دوستان نزدیکش. طبیعی بود که برای عزیزانی که سعی می‌کردند شعر را به شکل او بگویند، یا حتی به‌صورت اتفاقی شعرشان شبیه رضا می‌شد، همین بخش، یعنی آن زیست و احساس یگانه، غیرقابل‌تقلید باقی بماند.

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده

بروسان از طبیعت، انسان و فقدان چه نوع زیبایی‌شناسی‌ای می‌ساخت؟ به نظر شما راز تأثیر احساسی شدید شعرهای او چیست؟
او از این فقدانی که شما می‌گویید، عنصری در شعرش به وجود آورده بود که شاید همین امر، هم باعث تأثیرگذاری بیشتر می‌شد و هم احساسی را ایجاد می‌کرد که می‌شود آن را در شعرهای دیگرش هم پیگیری کرد.

به نظر من، این دردها و این فقدان‌ها به او جسارتی در شعر داده بود که در زبان شعری‌اش کاملاً هویدا بود؛ جسارتی در آوردنِ برخی کلمات و فضای زبانی مشخص. بسیاری از شاعران آن جسارت و جرئتِ به‌کارگیری و استخدام این فضاها را در شعر نداشتند: «بگو چه کار کنم با فلفلی که طعم فراق می‌دهد… با خونی که بند نمی‌آید»

من اگر قرار باشد در یک کتاب حتی از یک کلمه‌ی «فلفل» استفاده کنم و آن فلفل را به یک فراق بچسبانم و نوعی شباهت و تصویر از آن بگیرم، شاید برایم خیلی سخت باشد؛ یا برای بسیاری از شاعران دیگر. اما او جسارتی را که عرض می‌کنم، از همین جنس داشت: جسارتِ استخدام چنین فضایی در شعر.

و شاید آن چیزی که شما می‌گویید، اینکه در عین سادگی به لایه‌های زیرین احساس مخاطب هم دست پیدا می‌کرد، به همین علت باشد: به‌خاطر همان جسارت‌های مؤدبانه‌ای که در شعرش داشت. به نظر من این‌ها یک پارادوکس بسیار شیرین در شعر او ایجاد می‌کرد.

ببینید، من انتقادهایی به شعر رضا بروسان دارم؛ این‌طور نیست که تمام شعر او را دربست دوست داشته باشم. اما وقتی قرار است در بزرگداشت یک نفر چیزی بنویسیم یا بگوییم، ترجیح من این است که نقاط قوت او را بیان کنم؛ نقاطی را که فکر می‌کنم حقیقتی بالا و متعالی‌اند و باید گفته شوند، وگرنه طبیعی است که من به شعر رضا بروسان چه زمانی که در قید حیات بود و گاهی با هم صحبت می‌کردیم، و چه بعدها نگاه انتقادی هم داشته‌ام. یادم هست زمانی که در روزنامه قلم می‌زدم درباره‌ی شعر او نقد نوشته‌ام و نگاه انتقادی‌ام را بیان کرده‌ام. اما این بحث دیگری است.

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده

بین کتاب‌های بروسان، از «یک بسته سیگار در تبعید» گرفته تا «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» و…، کدام را نقطه اوج تجربه شعری بروسان می‌دانید و چرا؟

کتاب «یک بسته سیگار در تبعید» چون جایزه‌ی خبرنگاران را برد، هیاهوی زیادی ایجاد کرد، اما به هر حال تجربه‌های شعری اولیه‌ی رضا بروسان بود و به نظرم نوعی آزمون‌وخطاهای او در زبان محسوب می‌شد. اما به نظرم در «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است» آثار پخته‌تری بود و از لحاظ ادبیاتی و از لحاظ کارشناسی، می‌توانست کتاب موفق‌تری باشد.

یک مجموعه‌ی صوتی هم از کارهایش منتشر کرد که یادم هست روی سی‌دی‌هایی با همان فرمت قدیمی، در یک استودیو ضبط شده بود. و البته در حوزه تالیف آثار دیگری هم دارد که نسبتاً موفق بودند. اساساً تا زمانی که بود، زندگی‌اش واقعاً وقف شعر بود و ما می‌توانستیم او را به‌عنوان یک شاعر حرفه‌ای بشناسیم.

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده

بروسان در جمع‌های ادبی چطور حضور پیدا می‌کرد؟ از او چه خصوصیت فردی‌ای به یاد دارید که درک ما را از شاعر پشت شعرها کامل‌تر کند؟

اینکه رضا بروسان در انجمن‌های مختلف چگونه حضور پیدا می‌کرد و برخوردش با انجمن‌ها و نقد شعر دیگران یا برخوردش با شاعران دیگر در محیط انجمن چگونه بود، به نظر من دیگر ارتباط زیادی با دنیای شعری او ندارد. این بیشتر مربوط به اجتماعیات و شخصیت اجتماعی اوست. او آدم ساده‌ای بود، اما در مواجهه با نقد کتاب، نقد شعر و شاعران دیگر، مخصوصاً در محیط انجمن، برداشت من این است که آدم سخت‌گیری بود؛ بدون رودربایستی، بدون احتیاط و بدون رعایت کردن ملاحظات. خیلی وقت‌ها می‌دیدم که بسیار رک، مستقیم و محکم درباره‌ی یک شعر یا یک شاعر اظهار نظر می‌کرد و بسیاری اوقات همین باعث رنجش شاعران دیگر می‌شد.

اما واقعاً شهادت می‌دهم که وقتی از فضای ادبی بیرون می‌رفتیم و وارد زندگی اجتماعی‌اش می‌شدیم، او اتفاقاً یک دوست بسیار خوب بود؛ با همه گرم می‌گرفت. در مهمانی‌هایی که برگزار می‌شد، در مسافرت‌های جمعی، در پیک‌نیک‌هایی که گاهی اتفاق می‌افتاد و دوستان شاعر همراه بودند، بسیار انسان خوش‌مشرب و درجه یکی بود.

اما همان‌طور که گفتم، وقتی بحث ادبیات و شعر و نقد پیش می‌آمد، او پوست شیر داشت. من بارها و بارها در انجمن‌های مختلف چانه‌زنی‌ها، چالش‌ها و اتفاقاتی را که بین او و شاعران دیگر و درباره‌ی شعر شاعران دیگر رخ می‌داد، دیده بودم. حضورش در انجمن‌های شعر به این صورت بود که شعر بد یا شعری را که از نظر او بد بود، برنمی‌تابید. کتاب‌های معمولی و سطحی را هم برنمی‌تابید. و من این چالش دائمی را در انجمن‌های مختلف از او چندین‌بار دیده بودم.

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده

اگر امروز در سالروز تولد او بخواهید یک پیام، یک جمله یا حتی یک بیت به یادش بگویید، چه می‌گویید؟

در سالروز تولدش باید بگویم و این را واقعاً عرض می‌کنم به عنوان کسی که اکنون ۳۰ سال است در فضای شعر مشهد نفس می‌کشم و حدود ۲۵ سال است که نه یکی و نه دوتا، بلکه چندین انجمن شعر را گردانندگی کرده‌ام و همین الان هم در خدمت عزیزان هستم، می‌خواهم بگویم که انجمن‌های شعرِ امروز، واقعاً آدم‌هایی مثل بروسان را کم دارند. آدم‌هایی از جنس بروسان باعث می‌شدند که شور و هیجان شاعرانه ای در انجمن‌ها ایجاد شود.

و من خودم واقعاً، و تأکید می‌کنم واقعاً، اگر بخواهم حتی از طرف انجمن‌های شعر صحبت کنم که به نظرم پس از ۲۵ سال، با تأسیس سه چهار انجمن، کار کردن در آنها، خدمت به بسیاری از شاعران شهر، قلم‌زدن، نوشتن کتاب و گردآوری آنها، این صلاحیت را دارم، می‌خواهم بگویم انجمن‌های مشهد دلشان برای رضا بروسان و همسر شاعرِ گرامی‌اش تنگ شده است.

خداوند روح او و همسر بزرگوارش و فرزند معصومش را، که در آن حادثه تلخ از میان رفتند، مشمول رحمت کند و در بهترین جایگاه‌های آسمان قرار دهد.

به‌عنوان شاعر معاصر، بزرگ‌ترین درسی که از بروسان می‌توان آموخت چیست؟ چه چیزی در منش یا روش کار او برای نسل امروز الهام‌بخش است؟

من این چیزی را که عرض می‌کنم، از رضا بروسان یاد نگرفته‌ام؛ این حرفی که دارم می‌زنم حرف خودِ من است، اما به نظرم می‌رسد که مصداق این حرف می‌تواند رضا بروسان و آدم‌هایی مثل او باشند. ببینید، مشکل ما این است که دوست داریم همه‌مان آدم‌های فوق‌العاده‌ای باشیم. خب، عیبی ندارد؛ اینکه همه آدم‌های ویژه ای باشیم عالی است، اما اگر همه آدم‌های خاصی باشند، دیگر آن خاص‌بودن‌ها، فوق‌العاده نیست.

به نظرم می‌رسد هرچقدر آدم‌ها ساده‌تر و معمولی‌تر باشند، شانس فوق‌العاده‌شدن را بیشتر دارند. آدم‌ها اساساً باید آدم‌های معمولی باشند؛ یعنی تو باید آدم معمولی باشی تا به فوق‌العادگی برسی. همه کسانی که از اول رفتند دنبال ویژه بودن، فوق‌العاده نشدند. اما اگر ساده بودی، ساده زندگی کردی و زیست ساده‌ای داشتی، دنیا و کائنات تو را به سمت فوق‌العادگی هدایت می‌کند و مردم تو را یک آدم ویژه خواهند دید.

دل انجمن‌های شعر برای رضا بروسان و همسرِ شاعرش تنگ شده




برچسب‌ها: