عصر ایران- سال ها است که زنان این سرزمین در نیروی پلیس و انتظامی دوشادوش مردان در حال خدمت رسانی هستند. به تازگی روزنامه همشهری با کارآگاه سوم جنایی «سرهنگ طاهره میرزاخانلو» مصاحبه جالبی کرده است:
«نیمهشب، انتهای آخرین کوچه از محلهای در حاشیه جنوبی شهر که انگار بعد از آن تهران شده، خانهای کلنگی با پلاکی ناخوانا، مامورانی مسلح و متهمی در رختخواب غافلگیر و دستگیر شده... حالا وقتش است نشان خود را سوی متهم بگیرد: «به جرم تجاوز به عنف، بازداشتی.»؛ همان نشان کارآگاه سوم جنایی که برای بهدستآوردنش از پس آزمونهای علمی کشف جرم، آمادگی جسمانی، دفاع شخصی، تیراندازی و عملیاتهای تعقیب و گریز بسیار، برآمده و گره از جنایات گوناگون خانوادگی و سریالی و باندی گشودهاست.

این داستان کارآگاه سوم جنایی سرهنگ طاهره میرزاخانلو، جانشین رئیس اداره 16(تجاوز به عنف، تهدید به قتل و اسیدپاشی) پلیس آگاهی شاهپور است که سال 1378(آغاز آموزش و فعالیت پلیس زن بعد از انقلاب اسلامی) وارد دانشگاه افسری و سال 1402نیز بهعنوان کارآگاه برتر زن شناخته شد. میرزاخانلو سالهاست که برای به دام انداختن متجاوزان و احیای حق قربانیان رد معمولیترین سرنخها را میگیرد. همکارانش به او لقب خانم مارپل ایرانی را دادهاند.
به اصرار مادرم پلیس شدم
نه زمانی که آگاتا کریستی داشت یکی از پرفروشترین رمانهایش را مینوشت و نه وقتی که جون هیکسون نقش کاراکتر خانم مارپل را بازی میکرد و نه حتی وقتی که خبر تصویب قانون تربیت پلیس زن در ایران بعد از انقلاب اسلامی که مثل بمب ترکید، طاهره تصور نمیکرد جایی از سرنوشتش به این شغل هیجانانگیز گره بخورد.
با اینکه پدرش بازنشسته ارتش است و او از کودکی در مواجهه مستقیم با شرایط خاص زندگی کارکنان نظامی بود اما تازه وقت انتخاب رشته دانشگاهی، توجه او به آن بهعنوان شغلی ویژه جلب شد؛ «آن هم به پیشنهاد و اصرار مادرم که میگفت پلیس زن کمتر از دکتر خانم نیست...» طاهره درسخوان بود و تا آن زمان عزم خود را فقط برای پزشکشدن جزم کردهبود، اما توصیه لحظه آخری مادرش هم به گوشش خوش آمده بود: «انتخاب دومم را زدم رشته پلیس آگاهی در دانشگاه افسری تهران.
سال ٧٨ بود و من هم جزو نخستین گروه پذیرفتهشدگان پلیس زن بعد از پیروزی انقلاب.» تا قوم و خویش و همسایگان از تکان خبر قبولی دخترِ سرهنگ ارتش در دانشگاهی که پیشتر برای زنان ورود ممنوع بود، بیرون آیند، طاهره با اشتیاق ترم نخست را پشتسر گذاشت: «از همان ابتدا چنان شیفته رشته تحصیلیام شدم که آرزوی پزشکشدن فراموشم شد؛ طوری که انگار اصلا چنین آرزویی نداشتم.» دروس آیین دادرسی مدنی، ادله اثبات دعوا، جرمشناسی، روانپزشکی جنایی و کارورزی حسابی او را برای درسخواندن سر ذوق میآورد.
بختی که در آگاهی شاهپور باز شد
با توجه به رسته نظامیاش بعد از فارغالتحصیلی یکراست آمد ساختمان معروف آگاهی شاهپور: «سال 82بود و قبل از ورودم به آگاهی شاهپور در مورد تاریخ ساختمانش کنجکاوی کردم. برایم هیجانانگیز بود در فضایی شاغل میشدم که از اواخر قاجار قدمت و قصه داشته و دارد؛ از اداره پلیس خفیه و کارآگاهی تا پلیس مقتدر زن امروز.» مدتی را در اداره جعل و کلاهبرداری مشغول خدمت بود و همزمان دورههای آموزش تخصصی تعقیب و مراقبت، بازجویی، بدرقه متهمان، تحقیق و سرنخیابی، فرضیهسازی و نظریهپردازی، گشتهای محسوس و نامحسوس میگذراند.
جالب اینکه طاهره، همسرش را نیز اینجا یافت و ازدواج کرد؛ کارآگاه عملیات ویژه. بعدتر سر از اداره 16پلیس آگاهی درآورد؛ جایی که محل آمد و شد متجاوز و قربانی بود و همین سبب میشد گاهی یاد بعضی حرفهای دور و بر بیفتد: «زن را چه به دزد و قاتل...پلیس باید مرد باشد نه زن...چادر کجا و تفنگ و دستبند کجا... البته مقابل این آدمها تعدادی هم بودند که باعث انگیزه و اعتماد به نفس میشدند.» کار در اداره 16هم سخت است و هم آسان:«سخت از این بابت که از رنج قربانیان درد میکشم و آسان از این نظر که زنانگی و مادرانگیهایم بهکار پروندههای این اداره میآید....»
خیالپردازی و سانسورها، خط قرمز خانم کارآگاه
برای پسوند و پیشوندهای طولانی که سالهاست پس و پیش نامش قرار گرفته بسیار تلاش کرده؛ از آزمونهای متعدد علمی و عملی که گذرانده تا شبانهروزهایی که بیوقفه کار کرده، خانه نرفته و فرزندانش را ندیده است. سال 1398نشان کارآگاهی خود را ضمن ارائه 20مورد از پروندههای شاخصی که به سرانجام رساندهبود، دریافت کرد: «نخستین پروندهای که بهعنوان کارآگاه اداره 16زیر دستم آمد مربوط به متجاوزی سریالی در محدوده لویزان بود که کودکان را آزار میداد...کودکان قربانی، خط قرمز من هستند.» فرقی نمیکند قربانی فردی معمولی باشد یا سلبریتی یا پرونده ساده باشد یا جنجالی؛ او برای پنهان نماندن ماه زیر ابر همه توانش را بهکار میبندد: «پروندههایی داریم که در یک ساعت حل میشوند و پروندههایی هم هست که تحقیقاتش ماهها و سالها طول میکشد.
در هر صورت حواسم به تکتکشان هست. برای هر کدام یادداشتهایی مینویسم تا قدم به قدم و بدون اقدامی تکراری جلو بروم. بعضی پروندهها که سریالی یا باندی هستند، پیچیدهاند؛ مثل پروندههایی که اخبارش در شبکههای مجازی میچرخد و افکار عمومی را آزرده میکند؛ در این صورت اتاق فکر تشکیل میدهم.» شاید ظاهرش طی این سالها که مدام در حال بازجویی متجاوزان و تحقیق از قربانیان بوده، جدی شدهباشد اما خشن نیست. تحقیق از قربانیان کودک، سخت و تخصصی است. کودکان، خیالپردازند و ضعیف در برابر ترس. سرهنگ میرزاخانلو به تجربه دریافته است، کودکانی که دچار بلوغ زودرس هستند ممکن است در بیان ماجرا خیالپردازیهای رمانتیک داشته باشند و کودکانی که والدین کنترلگر دارند ممکن است از ترس بخشهایی از حادثه تجاوز را سانسور کنند.
جنابسرهنگ درخانه
خانم کارآگاه، همان قدر که پی حل و فصل پروندههایش است، پیگیر امور خانه و زندگیاش نیز هست؛ حتی بعد از کسب عنوان دهان پُرکن «کارآگاه برتر زن کشور» در سال 1402 یا خوشنامی میان همکارانش که او را در دقت و توانایی، همتراز خانم مارپل میدانند: «گاهی که کارم همزمان با کار همسرم تمام شود طی مسیر بازگشت به خانه در مورد بعضی پروندههایمان مشورت میکنیم، اما وقتی به خانه میرسیم و کنار فرزندانمان هستیم دیگر حرفی در مورد کار نمیزنیم....» بیشتر توضیح میدهد: «البته در خانه فقط حرفشان را نمیزنیم ولی به آنها فکر میکنیم؛ مثلا وقتی دارم غذا میپزم یا گردگیری میکنم، ضدونقیضگویی متهم یا جزئیاتی را که احتمالا قربانی ناگفته گذاشته، مرور میکنم.
بازجویی اولیه متهمان همیشه پسذهنم هست چون نکات ریز و سادهای دارد که حتما به حل معما کمک میکند.» از کودکی حل معما و چیستان را دوست داشته و انواع پازل دمدستش بودهاست. پروندهها را صفحه پازل میبیند که باید تکههایش را راست و درست بچیند تا طرحش پیدا شود: «به قول جوانهای امروزی شاید کارم دارک باشد اما قسمتهای روشن و دوستداشتنی هم دارد.
مثل وقتی که با قربانی تماس میگیرم و میگویم متهم دستگیر شده است، برای شناسایی تشریف بیاورید. لحظه ملاقات آنها دشوار است اما وقتی آرامش فرد قربانی از روشنشدن واقعیت را میبینم احساس خوبی دارم...یا وقتی که متهمان متجاوز از خیال خام خودشان در اینباره که کارآگاه پروندهشان یک زن است و از پس اثبات جرم برنمیآید، پشیمان میشوند.»