سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
۳۱ اردیبهشت ۱۳۵۲: صبح شرفیاب شدم. کارهای جاری زیاد بود به عرض رساندم. سفیر آلمان پیامی عرض کرده بود که المانیهایی که به شیراز آمدند، تمام تعهدات خودشان را عمل خواهند کرد و روز شنبه آینده پیشنهادات آنها را به من میدهد. به عرض رساندم. خوشحال شدند. واقعاً علاقه عجیبی به پیشرفت کشور دارند، افسوس که آن قدر ما دروغ میگوئیم و تقلب میکنیم که از این حسن نیت شاه به آن اندازه که باید منافعی عاید کشور نمیشود.
به شاه عرض کردم: دوره سلطنت اعلیحضرت فکر میکنم از درخشانترین ادوار تاریخ کشور ما خواهد شد. فرمودند: شاید، چون پادشاهان ما بیچارهها تمام به جنگ و ستیز گذراندند و وقت عمران و آبادی نداشتند. حتی پدر من بیچاره فرصتی برای کار مثبت پیدا نکرد! گرچه ارتش ایران را ساخت، گرچه راه آهن را ساخت، گرچه ایران را از پراکندگی نجات داد، گرچه بانک ملی را بنیاد نهاد، گرچه راهها را ساخت و رفع حجاب کرد و ... و غیره، ولی نه فرصت پیدا کرد و نه وسائل و پول داشت که بتواند کار ما را
بکند. به علاوه پدر من برای آن دوره ساخته شده بود و به هیچ وجه [نرمش]برای تماس یا کار با خارجی نداشت.» من عرض کردم: در یک برخورد شهریور ۱۳۲۰ نتوانستند درست بازی کنند که فقط همین یک دفعه بود. فرمودند: همین طور است. فرمودند: شاید اگر من به جای پدرم بودم، من هم از عهده کاری با آن شرایط بر نمیآمدم. او برای آن ساخته شده بود و من برای این دوره.
راجع به شناسایی اشخاص، عرض کردم: شاهنشاه غوغا میکنید! این پسره که پسر شوفر اعلیحضرت همایونی است (امیر صادقی) و در همان روز اول فرمودند از او بدم آمد (در صورتی که با خرج شاهنشاه او را برای تحصیل به لندن فرستادیم)، خیلی بد از آب درآمد و باعث زحمت شده است، اجازه فرمایید از دربار اخراجش کنم. فرمودند: «من که سه سال پیش به تو گفتم، قبول نکردی! در همان لحظه اوّل او را شناختم.» مقداری در خصوص ارشیر زاهدی و مصاحبهای که با واشنگتن پست کرده و از الواطیهای خودش تعریف کرده است تنقید فرمودند. فرمودند:... فقط صمیمیت دارد... صبح سپهبد آق اِوْلی رئیس [هیئت مدیره]بانک سپه دیدنم آمده بود که میخواستند او را بردارند. عرض کردم: با آن که ۹۰ سال دارد، استخوان محکم و مرد وطن پرستی است و ماشاءاللّه هنوز قوّه و قدرت دارد. حیف است آدم بی بوتهای جای او بیاید. فرمودند: درست میگویی، حالا بماند...
باری برای والاحضرت شهناز عرض کردم که حالا رئیس دفتری تعیین کردهاند و دفتری میخواهند که اجاره کنم. فرمودند: ابداً لازم نیست. چه کاری دارند که احتیاج به دفتر داشته باشند؟ عرض کردم: سفیر شوروی اصرار میکند که والاحضرت شمس امسال مسیحی به شوروی تشریف ببرند. فرمودند: بگو قبول بکنند.
شب مهمان [اوان ریون].Reven Van P رئیس کنسرسیوم نفت بودم که برای رفتن [اوان دن برگ]Van Den Berg معاون خودش مهمانی داده بود. من به این گونه مهمانیها نمیروم و نباید بروم، ولی، چون وقتی رئیس دانشگاه پهلوی بودم این شخص کمکهای زیادی به دانشگاه کرد (حدود ۸ ملیون دلار) این بود که ناچار به دعوت او رفتم. سفیر هلند و کاردار سفارت آمریکا آن جا بودند. [با]کاردار سفارت آمریکا [هک]Heck درباره مصاحبه شاهنشاه با نیوزویک صحبت کردیم. گفت «خیلی عالی بود ولی کاردار سفارت شوروی به من میگفت که اعراب را رنجانده است.» گفتم آن قسمتی که اعراب را رنجانده است که مصاحبه شاهنشاه نبود، نوشته خود مجله بود، ما هم تکذیب کردیم. در خصوص پاکستان و تقویتی که شاهنشاه از بوتو میفرمایند، صحبت کردیم. گفتم این برای ما مسأله حیاتی است که پاکستان [یک پارچه]intgre بماند و راجع به دوستی ما و عربستان سعودی صحبت کرد که به هر حال به یک دیگر محتاج هستید. گفتم عربستان بیشتر به ما محتاج است، به علاوه قابل قیاس با ما نیست، نه آدم و نه علم دارد، فقط برای شما نفت دارد. گفت از جهت نفوذ او در شیخ نشینها و ساحل خلیج گفتم مگر با پول خود آن جا نفوذ پیدا کند، چنان که حاکم رأس الخیمه را پول میدهد که بر علیه ما و شیخ زائد ابوظبی حرف بزند، وگرنه با هیچ کدام از شیخ نشینها رابطه معنوی نزدیک که قابل استفاده باشد ندارد. خودش هم پیرمرد دور از مأخذ و دور از منطقی شده است. [هک]میگفت لبنانیها از ما خواستهاند که از شما بخواهیم که به عراقیها فشار وارد بیاورید که آنها به سوریهایها فشار وارد بیاورند که لبنان را کمتر اذیت کنند! گفتم فشار ما به عراق فقط باید با قوه قهریه باشد و گرنه ما که رابطه سیاسی نداریم که بتوانیم فشار وارد بیاوریم.
عصری هم سفیر لبنان پیش من آمد. میگفت هنوز وضع در لبنان ارام نیست و ما از شاهنشاه استدعای کمک نظامی داریم. مقداری هم در خصوص سنیها (خودش شیعه است) حرف زد که میخواهند قدرت بیشتری به دست بیاورند. در مورد نزدیکی ما با بغداد حرف زد. من اظهار بی اطلاعی کردم. بعد گفت: اگر ساواک شما به ما آدم بدهد، ما ایرانیانی را که در کمپهای فلسطینیها دارند تربیت میشوند معرفی میکنیم.
سفیر کویت را هم صبح دیدم و به او گفتم علیا حضرت شهبانو شنیدهاند خانم امیر میخواهند به طور آزاد و نشناخته به ایران بیایند، از ایشان دعوت میفرمایند که مهمان شهبانو باشند.
∎