به گزارش گروه سیاسی خبرگزاری آنا، در جنگهای قدیمی، جبهه خط داشت. خاکریز داشت. لشکرها روبهروی هم میایستادند و تکلیف معلوم بود؛ اما در جنگ ۱۲روزه، اسرائیل با دشمنی روبهرو شد که جبهه نداشت؛ یا بهتر بگوییم، جبههاش همهجا بود.
برای ایران، خیابان، پارکینگ، بزرگراه، ورودی یک مجتمع تحقیقاتی، حتی دوربین کوچکی که بالای درِ اضطراری نصب شده؛ همه تبدیل به بخشی از زمین نبرد شدند. این همان نقطهای است که ژنرالها از آن وحشت دارند، چون دیگر نمیدانند مرز دفاع کجاست.
وقتی رئیس اداره سایبری اسرائیل میگوید «ایران در جریان جنگ موفق شده به دوربینهای شهری، جادهای و پارکینگها نفوذ کند» در واقع ناخواسته به یک حقیقت راهبردی اعتراف میکند: اسرائیل کنترل تصویر شهر را از دست داده است.
کنترل تصویر، فقط دیدن نیست؛ یعنی درک الگو، تشخیص عادت، پیشبینی حرکت. اسرائیل سالهاست با همین منطق فلسطین را کنترل میکند؛ با دوربین، داده، الگوریتم و رصد دائمی. حالا همان ابزار، علیه خودش برگشته است.
ادعای انجام بیش از ۱۲۰۰ عملیات مهندسی اجتماعی در مدت کوتاه جنگ، بهروشنی نشان میدهد ایران یا شبکههای همسو با آن، نه به دنبال نمایش قدرت، بلکه به دنبال نفوذ عمیق و بیصدا بودهاند. این عدد برای عملیات سایبری، رقم کوچکی نیست؛ مخصوصاً وقتی هر عملیات هزاران هدف را پوشش دهد.
در این جنگ، موشکها آخرین حلقه زنجیر بودند. آنچه قبل از شلیک اتفاق افتاد، مهمتر است:
شناخت میدان
دیدن تحرکات
تشخیص لحظه
و انتخاب هدف با حداقل خطا
این همان چیزی است که اسرائیل سالهاست در غزه، لبنان و کرانه باختری انجام میدهد. تفاوت فقط این بود که اینبار، طرف مقابل ایران بود؛ با تجربهای انباشته از جنگهای نامتقارن.
از مهندسی اجتماعی تا فروپاشی «امنیت هوشمند» اسرائیل
مهندسی اجتماعی در دکترین مقاومت، یک ابزار مکمل است، نه اصل ماجرا. اصل، شناخت روان انسان در ساختارهای مدرن است. دوربینهای اسرائیل، بیش از آنکه با بدافزارهای پیچیده سقوط کنند، با اعتماد بیشازحد کاربران زمینگیر شدند.
نگهبانها، مدیران نگهداری، نیروهای خدمات شهری؛ حلقههایی هستند که در هیچ رزمایش رسمی دیده نمیشوند، اما کل زنجیره به آنها وصل است.
این مدل عملیات، نشانه بلوغ سایبری است. یعنی طرف مقابل فهمیده که لازم نیست به «قلب شبکه نظامی» حمله کند؛ کافی است چشم شهر را در اختیار بگیرد.
چرا این اعتراف، به نفع ایران است؟
اگر ایران واقعاً چنین عملیاتهایی انجام داده باشد و قرائن فنی این امکان را تأیید میکنند؛ چند پیام راهبردی روشن صادر شده است:
ایران توان تلفیق اطلاعات و آتش را دارد؛ یعنی فاصله بین تصویر تا ضربه، کوتاه شده است.
جبهه مقاومت وارد نسل جدید نبرد شده؛ نبردی که همزمان سایبری، اطلاعاتی و نظامی است.
برتری تکنولوژیک اسرائیل مطلق نیست؛ حتی پیشرفتهترین زیرساختها، اگر انسانی اداره شوند، قابل نفوذند.
این دقیقاً همان نقطهای است که بازدارندگی تعریف میشود: نه با تعداد موشک، بلکه با پیچیدگی میدان نبرد.
وایزمن؛ ضربه به نماد، نه فقط یک ساختمان
مرکز وایزمن، یک هدف تصادفی نیست. این مرکز نماد پیوند علم، فناوری و امنیت در اسرائیل است. هدف قرار گرفتن آن – حتی در روایت اسرائیلی – یعنی ایران پیام را دقیق فرستاده: هیچ نقطهای که در زنجیره قدرت نقش دارد، مصون نیست.
این ضربه، روانی است و به همان اندازه نظامی. اسرائیل حساسیت ویژهای روی مراکز علمی دارد، چراکه آنها ستون آینده قدرتش هستند.
چرا اسرائیل حالا حرف میزند؟
رژیمی که واقعاً دست بالا را داشته باشد، اعتراف نمیکند. این افشاگری چند هدف دارد:
توجیه ناکامیها
آمادهسازی افکار عمومی برای کنترل شدیدتر
درخواست کمک سایبری از غرب
و مهمتر از همه: بازتعریف روایت شکست؛ چراکه وقتی امنیت از چشم دوربین فرو میریزد، ساختن روایت، آخرین سنگر است.
جنگ آینده، دیگر اسرائیل امن نیست
آنچه اسرائیل امروز دربارهاش هشدار میدهد، فردا تبدیل به واقعیت دائمی خواهد شد: شهرهای هوشمند، اگر در جنگ ترکیبی قرار بگیرند، بیش از آنکه مزیت باشند، تهدیدند.
در این میان، اگر ایران و جبهه مقاومت، اواقعاً به این سطح از هماهنگی رسیده باشند، یک اصل طلایی را ثابت کردهاند: قدرت، الزاماً پر سر و صدا نیست. گاهی کافی است فقط ببینی ... بعد، نوبت موشک است.
انتهای پیام/