شناسهٔ خبر: 76169068 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: بهار | لینک خبر

دولت-ملت، جغرافیا و هویت

چارچوبی ضروری برای توسعه در جوامع چندقومی

صاحب‌خبر -
️ دکتراسماعیل خلفازاده
 دانش آموخته مدیریت توسعه

چکیده: این مقاله با بررسی انتقادی نقش محض زبان به عنوان عامل وحدت‌بخش، بر ضرورت درک پیچیدگی فرآیند ملت‌سازی و شکل‌گیری هویت در مسیر توسعه تأکید می‌کند. با اتکا به مثال تجربی ترک‌زبانان در ایران، ترکیه و جمهوری آذربایجان، استدلال می‌شود که اشتراک زبانی به تنهایی برای ایجاد حس هم‌ملیتی کافی نیست. مقاله نشان می‌دهد که جغرافیای مشترک، تاریخ سیاسی پیوسته و تجربه زیسته تحت حاکمیت یک دولت-ملت، عوامل تعیین‌کننده‌تری در شکل‌گیری هویت فراگیر ملی هستند. در نهایت، این مقاله نتیجه می‌گیرد که برای کشورهای در حال توسعه چندقومی مانند ایران، تقویت هویت ملی فراگیر و منسجم در چارچوب مرزهای موجود، پیش‌شرط اساسی ثبات سیاسی و اجرای برنامه‌های توسعه بلندمدت است.

مقدمه: یکی از پرسش‌های کلیدی در مباحث علوم سیاسی و توسعه، چگونگی ایجاد انسجام اجتماعی در جوامعی است که از تنوع قومی، زبانی و مذهبی برخوردارند. گاهی در گفتمان عمومی، بر عاملی واحد مانند زبان به عنوان محور اصلی اتحاد ملی تأکید می‌شود. اما مشاهده عینی جوامع بشری، ناکافی بودن این دیدگاه را آشکار می‌سازد. این مقاله با بهره‌گیری از رویکردی چندرشته‌ای (توسعه، علوم سیاسی و جامعه‌شناسی) و با تحلیل موردی وضعیت ترک‌زبانان در منطقه، استدلال می‌کند که تشکیل و تحکیم دولت-ملت در یک قلمرو جغرافیایی مشخص، زیربنای غیرقابل اجتناب فرآیند توسعه است.

 ۱. فراتر از زبان: ابعاد چندگانه هویت‌سازی ملی
اگر زبان تنها عامل وحدت‌بخش بود،می‌بایست شاهد همگرایی عمیق میان گروه‌های زبانی پراکنده در کشورهای مختلف بودیم. اما واقعیت خلاف این را نشان می‌دهد. ترک‌زبانان ایران، ترکیه و آذربایجان، با وجود ریشه‌های زبانی مشترک، به عنوان اعضای ملت‌های کاملاً متمایز هویت می‌یابند. علت این امر را باید در عوامل زیر جستجو کرد:
 · جغرافیا: سرزمین مشترک، منافع اقتصادی و امنیتی درهم‌تنیده، و چالش‌های محیطی مشترک، حس سرنوشت جمعی یکپارچه‌ای می‌آفریند که مرزهای زبانی را درمی‌نوردد. ساکنان فلات ایران، صرف‌نظر از زبان، قرن‌ها با چالش‌ها و مزایای جغرافیای واحد خود دست و پنجه نرم کرده‌اند.
· تاریخ سیاسی مشترک: تجربه زیسته تحت حاکمیت یک دولت مرکزی (حتی با فراز و نشیب‌ها)، مشارکت در جنگ‌ها، انقلاب‌ها و نقاط عطف تاریخی مشترک، خاطره جمعی نیرومندی ایجاد می‌کند. یک ترک آذربایجانی و یک فارس خراسانی، تاریخ مشترک ایران معاصر را به اشتراک دارند، نه لزوماً تاریخ مشترک با ترک‌های آناتولی.
· فرهنگ تلفیقی: فرهنگ عامه محصول تعامل طولانی‌مدت گروه‌ها در یک جغرافیاست. موسیقی، معماری، آشپزی و آداب و رسوم در ایران، آمیزه‌ای از تأثیرات همه اقوام ساکن آن است و یک «فرهنگ ایرانی» منحصربه‌فرد و فراقومی را پدید آورده است.

۲. دولت-ملت: کوره ذوب هویت مدرن و ظرف توسعه
اولین شرط توسعه پایدار،وجود یک واحد سیاسی باثبات، مشروع و دارای حاکمیت مؤثر بر یک قلمرو است. این واحد، همان دولت-ملت مدرن است. کارکردهای حیاتی آن در مسیر توسعه عبارتند از:
· ایجاد امنیت و حاکمیت قانون: زمینه‌ساز فعالیت‌های اقتصادی و سرمایه‌گذاری.
· تولید و توزیع خدمات عمومی (آموزش، سلامت، زیرساخت): این خدمات در قالب مرزهای ملی ارائه می‌شوند و شهروندان را مستقیماً با دولت به عنوان تأمین‌کننده مرتبط می‌کنند.
· ملت‌سازی از طریق ابزارهای یکسان‌ساز: نظام آموزش و پرورش ملی، رسانه‌های سراسری، خدمت سربازی و روایت رسمی از تاریخ، به تدریج حس تعلق به یک «ما»ی بزرگتر (ملت) را تقویت می‌کنند. در این فرآیند، هویت‌های فرعی (قومی، محلی) درون هویت ملی ادغام می‌شوند، لزوماً محو نمی‌گردند.
ایران نمونه‌ای تاریخی از این فرآیند است. دولت متمرکز در طول قرن‌ها، امکان شکل‌گیری یک تمدن و هویت پیچیده و چندوجهی به نام «ایران» را فراهم کرد که همه اقوام در آن سهم دارند. یک کرد، یک ترک و یک عرب ایرانی، در درجه اول خود را ایرانی می‌دانند، زیرا چارچوب تضمین کننده حقوق، امنیت و مشارکت سیاسی آنان، دولت ایران است.

۳. شکاف گفتمانی: روشنفکران انتزاعی‌نگر در برابر مردم تجربه‌محور
یک تمایز مهم در این تحلیل، تفاوت بین گفتمان نخبگان و ادراک توده‌ مردم است. روشنفکران یا فعالان سیاسی ممکن است بر اساس ایده‌های پان‌قومیتی با یکدیگر هم‌زبان شوند. اما برای مردم عادی، هویت برآمده از زندگی روزمره است:
· ارتباط با دولت-ملت از طریق دریافت یارانه، خدمات بهداشتی، گذرنامه و پرداخت مالیات.
· مصرف محصولات فرهنگی تولیدشده در چارچوب ملی (فیلم‌های سینمای ایران، سریال‌های تلویزیونی ملی).
· حساسیت بر سر تمامیت ارضی و نمادهای ملی مشترک (پرچم، سرود).
 همین تجربه روزمره است که باعث می‌شود یک ترک ایرانی در سفر به ترکیه، خود را به وضوح یک «ایرانی» بیابد و از سوی شهروندان ترکیه نیز به عنوان یک «خارجی» (ایرانی) شناسایی شود، نه یک «برادر جدا شده». تاریخ‌سازی متفاوت و روند ملت‌سازی مستقل در ترکیه، «ایرانی بودن» را به عنوان یک هویت دیگر، در ذهن شهروند ترکیه تثبیت کرده است.

نتیجه‌گیری و راهکارهای پیشنهادی برای توسعه
توسعه، فرآیندی پیچیده و بلندمدت است که نیازمند ثبات، انسجام اجتماعی و مشارکت جمعی در چارچوب یک واحد سیاسی است. تأکید بر هویت‌های قومی به قیمت تضعیف هویت ملی فراگیر، منجر به چندپارگی، رقابت داخلی و نهایتاً تخریب سرمایه اجتماعی ضروری برای توسعه می‌گردد. راهبرد معقول برای کشورهای چندقومی مانند ایران عبارت است از:
۱.به رسمیت شناختن تنوع در عین تأکید بر وحدت: سیاست‌های دولت باید مبتنی بر مدل «وحدت در کثرت» باشد. به رسمیت شناختن حقوق فرهنگی اقوام (آموزش زبان مادری در کنار زبان رسمی ملی) در چارچوب حفظ تمامیت ارضی و وفاداری به هویت ملی ایران.
۲.توسعه متوازن جغرافیایی: توزیع عادلانه منابع و فرصت‌های توسعه در تمام مناطق کشور، این پیام را تقویت می‌کند که همه شهروندان، صرف‌نظر از قومیت، در «سرنوشت ملی» سهیم هستند.
۳.تقویت روایت ملی فراگیر:  بازتعریف هویت ملی به گونه‌ای که همه اقوام و گروه‌ها خود را در ساخت آن و میراث آن شریک بدانند. تأکید بر مشترکات تاریخی و تمدنی که ریشه در جغرافیای مشترک ایران دارد.
۴.مقابله با گفتمان‌های حذف‌گرایانه: مقابله فعال هم با ناسیونالیسم قوم‌محور افراطی که می‌خواهد هویت ملی را انکار کند، و هم با شووینیسم فارس‌محور که می‌خواهد تنوع را نادیده بگیرد.

 سخن پایانی
توسعه، محصول پروژه‌ای جمعی است. این پروژه جمعی تنها زمانی ممکن است که اعضای یک جامعه سرزمینی، پیش و بیش از هرچیز، خود را هم‌ملیت و شریک در یک سرنوشت مشترک بدانند. ایران، با تکیه بر پیشینه تاریخی منحصربه‌فرد خود در دولت‌محوری و ایجاد تمدنی فراگیر، ظرفیت آن را دارد که تنوع خود را به عنوان نقطه قوت در مسیر توسعه تبدیل کند، مشروط بر آنکه هویت ملی ایرانی به عنوان چتر فراگیر و مشروعیت‌بخش این کثرت، همواره تقویت و بازتولید شود.

برچسب‌ها: