شناسهٔ خبر: 76130561 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: اقتصاد نیوز | لینک خبر

دیپلماسی به سبک دونالد ترامپ!

بزرگ‌ترین معمای سیاست خارجی ترامپ به روایت فارن پالیسی | «الگوی غزه» قابل تکرار شدن در جنگ اوکراین نیست

اقتصادنیوز: تحلیل ناکافی تیم ترامپ نسبت به خواسته‌های حداکثری روسیه، تا حد زیادی ریشه در ناتوانی آن‌ها در درک پیوند جنگ با بقای سیاسی پوتین دارد.

صاحب‌خبر -

به گزارش اقتصادنیوز، زمانی که جزئیات طرح ۲۸ ماده‌ای دونالد ترامپ برای صلح در اوکراین در اواخر نوامبر افشا شد، در نگاه بسیاری، پیامدهای آن برای کشوری چون اوکراین که تحت فشار شدید جنگ قرار دارد، به مثابه‌ فاجعه‌ای تمام‌عیار تلقی شد.

افشای جزئیات تکان‌دهنده بود

هاروارد فرنچ در فارن پالیسی نوشت: براساس شروط این طرح که برخی از ماده های آن بعدا از سوی تیم امنیت ملی ترامپ کنار گذاشته و یا اصلاح شد، اوکراین موظف به واگذاری بخش‌های راهبردی شرق کشور بود؛ مناطقی که روسیه با وجود صرف هزینه و تلفات عظیم انسانی بالا موفق به تصرف آن نشده بود.

در این طرح بندهایی وجود داشت که اوکراین را مجبور می‌کرد تا میزان نیروهای مسلح خود را کاهش داده و برای همیشه از پیوستن به ناتو منع شود. همچنین کی‌یف موظف بود تا میلیاردها دلار دارایی مصادره‌ شده روسیه را بازگرداند؛ اقدامی که امکان تجدید قوای سریع مسکو را فراهم می‌کرد.

خبر مرتبط
پشت پرده ولخرجی نظامی اروپا به روایت اکونومیست | روسیه تبدیل به یک «تهدید جنگی مستقیم» برای اروپا شده است

اقتصادنیوز: در نشست ناتو در ماه ژوئن، اعضای اروپایی ائتلاف متعهد شدند که تا سال ۲۰۳۵ هزینه‌های دفاعی خود را از ۲ درصد به ۳.۵ درصد از تولید ناخالص داخلی در بودجه‌ هسته‌ای نظامی افزایش دهند، و ۱.۵ درصد دیگر نیز برای زیرساخت‌های مرتبط با دفاع درنظر بگیرند. از آن زمان، احساس فوریت انجام این روند بیشتر شده است.

پیامدهای عمیق برای دیپلماسی آمریکا

فارغ از خسارت‌های احتمالی این طرح شوم برای اوکراین، پیامدهای آن برای وضعیت دیپلماسی آمریکا و موقعیت جهانی واشنگتن در دور دوم ریاست‌جمهوری ترامپ، بسیار مخرب‌تر بود.

درواقع، آمریکا با غافلگیر کردن اروپا از طریق ارائه پیشنهادی برای پایان جنگ که تقریبا هیچ توجهی به نگرانی‌های اتحادیه نداشت، شکاف عمیق و رو‌به‌گسترش میان واشنگتن و متحدان اروپایی را تشدید می‌کرد؛ شکافی که ریشه‌های آن به دور نخست ریاست‌جمهوری ترامپ بازمی‌گردد.

پس از دهه‌ها وابستگی متقابل میان اروپا و آمریکا، اکنون بی‌اعتمادی به مشخصه‌ای محوری در روابط فراآتلانتیک بدل شده است؛ و صرف‌نظر از آنچه در ادامه جنگ اوکراین یا در باقی دوران حضور ترامپ در کاخ سفید رخ دهد، بازسازی اعتماد متقابل بسیار دشوار خواهد بود.

دیپلماسی ترامپ بر مبنای غریزه است

در کوتاه‌مدت، حتی تضعیف بنیادین روابط فرا‌آتلانتیک که مهم‌ترین رابطۀ بین‌المللی آمریکا محسوب می‌شود نیز بزرگ‌ترین خسارات ممکن نیست. درواقع، آنچه دیپلماسی اخیر دولت ترامپ آشکار کرده است، ماهیت کاملا بی‌برنامه، پیش‌بینی‌ناپذیر و شخصی‌سازی‌شده دکترین او در تعامل با جهان است.

در حالی که رؤسای‌جمهور پیشین آمریکا به نظام تدریجی و متوازن دستگاه دیپلماسی باور داشتند، دولت ترامپ سیاست خارجی را بر اساس امیال و حدس و گمان‌های شخص او پیش می‌برد.

ترامپ

فروپاشی معماری سنتی سیاست خارجی

بخشی از این وضعیت، ناشی از فروپاشی معماری سنتی سیاست خارجی آمریکا بود که با انتصاب مارکو روبیو به‌طور هم‌زمان به مقام‌های وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی اتفاق افتاد.

تفکیک سنتی این دو نقش سیاسی همواره با هدف ایجاد توازن میان دستگاه دیپلماسی و هماهنگی اطلاعات، دفاع و سیاست خارجی انجام می‌شد. اما اکنون این مهار نهادی از بین رفته و به آشفتگی سازمانی دامن زده است.

عدم هماهنگی درون‌سازمانی

به‌نظر می‌رسد دولت ترامپ فاقد هماهنگی‌های درون سازمانی است، موضوعی که به خطاهای آشکار در حوزه سیاست‌خارجی منجر شده است. برداشت عمومی مردم آمریکا از چنین نتایجی، بی‌تجربگی سازمان یافته است.

نمونۀ بارز این نتایج، ناتوانی دولت ترامپ در مشورت با همسایگان اوکراین پیش از اعلام طرح صلحی بود که با ضرب‌الاجلی کوتاه همراه شد.

ترامپ؛ «تزار» سیاست خارجی آمریکا؟

اگرچه سیاست خارجی ترامپ رنگ‌وبوی دکترین نظام‌مند رئیس‌جمهورهای پیشین را از دست داده است، اما این امر تنها ناشی از فقدان طرح‌ریزی نیست.

به‌نظر می‌رسد که ترامپ عمیقا از قرارگیری در نقش تزار نهایی سیاست خارجی کشور، بیش از هر چیز احساس راحتی می‌کند. او ترجیح می‌دهد بر پایۀ برداشت شخصی خود از مسائل تصمیم بگیرد، حتی اگر این برداشت‌ها خام، نادرست، یا بیش از حد ساده‌انگارانه باشد.

نگرش او به روابط بین‌الملل اغلب معاملاتی است و اعتماد به غریزه، بارزترین ویژگی سبک او در سیاست‌گذاری است.

ظهور بازیگران غیرحرفه‌ای

این رویکرد متمرکز و بداهه‌محور، راه را برای صعود چهره‌هایی غیرمتخصص در حلق سیاست خارجی ترامپ هموارتر کرده است.

نمونۀ آشکار آن استیو ویتکاف، میلیاردر املاک و مستغلات است که بدون هیچ تجربه‌ای در سیاست خارجی، به دستور ترامپ مسئولیت مذاکرات با روسیه دربارۀ جنگ اوکراین را برعهده دارد.

ناکارآمدی ویتکاف بارها آشکار شده است؛ از حضور او در مسکو بدون مترجم و یادداشت‌بردار رسمی گرفته تا نشست‌های از پیش برنامه‌ریزی‌ نشده در آلاسکا.

رسوایی تازه ویتکاف

هفته گذشته جنبه‌ای تاریک‌تر از شخصیت ویتکاف پدیدار شد؛ زمانی که فاش شد او به نزدیکان پوتین توصیه کرده که چگونه با استفاده از چاپلوسی، ترامپ را به پذیرش مواضع روسیه ترغیب کنند؛ از جمله کنار گذاشتن طرح ارسال موشک‌های تاماهاوک به اوکراین. پس ز این افشاسازی، بسیاری ویتکاف را مسئول ادامه جنگ می‌دانند.

ویتکاف

تقدم وفاداری شخصی بر تخصص

در حالی که رؤسای‌جمهور پیشین در انتخاب تیم خود میان ترجیح شخصی و داشتن تخصص توازن برقرار می‌کردند، معیارها در دنیای ترامپ به‌طور کامل تغییر کرده‌اند. نقش برجستۀ ویتکاف در اعلام پایان جنگ غزه، هرچند جنگ همچنان در سطحی کمتر ادامه دارد، جایگاه او را نزد ترامپ تقویت کرده است.

انتقال الگوی غزه به اوکراین

اما پایان دادن به جنگ پوتین در اوکراین، به سادگی اعلام صلح در غزه نیست. رویکرد ترامپ و ویتکاف نسبت به غزه، بر نوعی برداشت از یک ضرب‌المثل قدیمی بنا شده است: «نیرومندان آنچه را می‌توانند انجام می‌دهند و ناتوانان آنچه را که مجبورند تحمل می‌کنند.» 

این الگو تقریبا بدون هیچ تغییری در جنگ روسیه و اوکراین نیز تکرار شد.

نادیده‌گرفتن اروپا و واقعیت‌های داخلی اوکراین

اتخاذ چنین رویکردی، چند مشکل اساسی دارد. رویکردی که اگر تیم امنیت ملی ترامپ حرفه‌ای تر بود، حتما پیامدهای آن برای آمریکا را روشن می‌کرد.

بزرگ‌ترین مشکل این بود که ولودیمیر زلنسکی پس از سال‌ها فداکاری انسانی و مادی، مجبور می‌شد تا با پذیرش واگذاری بخش‌هایی از دونباس، اعتبار سیاسی خود را نابود کند؛ آن هم در بحبوحه رسوایی اخیر فساد در سطوح بالای دولت.

همچنین نکته دیگر بی‌توجهی به نتایج چگونگی پایان جنگ بر کشورهای اروپایی بود.

بی‌توجهی به انگیزه‌های واقعی پوتین

تحلیل ناکافی تیم ترامپ نسبت به خواسته‌های حداکثری روسیه، تا حد زیادی ریشه در ناتوانی آن‌ها در درک پیوند جنگ با بقای سیاسی پوتین دارد.

با پایان جنگ، افکار عمومی روسیه متوجه هزینه‌های حیرت‌آور آن برای این کشور، از جمله یک میلیون قربانی نظامی خواهد شد.

بنابراین، پوتین برای حفظ قدرت خود ممکن است که ناچار به اجتناب از پایان جنگ، بدون پیروزی کامل باشد.

انگیز واقعی ترامپ درباره به روسیه

بزرگ‌ترین معمای سیاست خارجی ترامپ و سرچشمۀ اصلی تضعیف موقعیت آمریکا در جهان، مربوط به انگیزه‌های شخص خود دونالد ترامپ است. سواال این‌جاست که چرا او تا این اندازه در برابر پوتین رفتار متواضعانه داشته است؟

توضیحات ممکن برای چنین پرسشی می‌تواند شیفتگی ترامپ به رهبران اقتدارگرا و توانایی آن‌ها برای تصمیم‌گیری‌های قاطع و مستقل باشد.

دومین مورد، ستایش منابع عظیم طبیعی روسیه، به‌ویژه ذخایر نفت و تصور وجود فرصت‌های اقتصادی مشابه دهه‌های گذشته است. به عقیده برخی، فشار بر ونزوئلا نیز احتمالا از همین الگوی سیاست مبتنی بر منابع ناشی می‌شود.

دلیل دیگر می‌تواند وجود وعده‌های فرصت‌های بزرگ سرمایه‌گذاری در روسیه و اوکراین پس از جنگ باشد. سرمایه‌گذاری‌هایی که منافع شخصی برای ترامپ، خانواده و افراد نزدیک او خواهد داشت.

تهدید بنیادین برای اصول دیپلماسی آمریکا

اگر این نظریه‌ها صحت داشته باشند، به این معنی است که احتمالا دولت ترامپ اصول دیرینه سیاست خارجی آمریکا از جمله عدم تغییر مرزها با زور را رها کرده و متحدان دیرین خود را نادیده گرفته است.

چنانچه معاملاتی‌بودن آشکار موتور محرک سیاست خارجی آمریکا ادامه‌دار باشد، اعتبار و جایگاه واشنگتن در جهان به‌شدت تضعیف خواهد شد.