اسماعیل سقاب اصفهانی-رجانیوز:
فاطمه عزیز و فداکار، حسنای مهربان و شاد که دختر بزرگم و ۱۳ سالش بود، محمدحسین پسر قوی و نور چشمم که ۱۱ سالش است و محمدسبحان که میوه دلم و شیرینتر از عسل برایم است.
فاطمه عزیزم که پاره تنم بود اول از همه مظلومانه رفت. ایکاش فاطمه مانده بود. فاطمه همه وجودم بود و البته هنوز هم هست.
نیستم من جز نوای دل من، تو نوای دل منی.
هر بلایی در نبودن هستیام، برایم کوچک و حقیر است. نبودنش در این دنیا بلایی عظیم است اما بارها این را زیر لب زمزمه کردم که:
«وَبَشِّرِ الصَّابِرینَ الَّذینَ إِذا أَصابَتهُم مُصیبَةٌ قالوا إِنّا لِلَّهِ وَإِنّا إِلَیهِ رَاجِعونَ»
«صابران کسانی هستند که هر گاه مصیبتی به آنها رسد میگویند ما از آن خدا هستیم و به سوی او باز میگردیم.»
فاطمه را خدا به من داده بود و من را لایقش ندانست و خودش پس گرفت.
دل من مچاله میشود و این دلتنگی ابدی است...
این ایام خیلی گریه کردم ولی خدا میداند که گریه من از سر شکوائیه و چرایی نیست؛ گریه من فقط از سر محبت و عاطفه است.
من در طول زندگیام سعی کردم عبد باشم. عبدی حقیر و ناچیز و در این آزمون بزرگ و سخت هم تسلیم محض رضای خدای مهربانم هستم.
خدایی که خودش میخواهد و خودش میگیرد. البته دلم قرص است چرا که به قول یکی از دوستان: «خدا منصفترین خریدارهاست».
آرزوی فاطمهام این بود که ایران را بسازیم و همه مشکلات کشور را تبدیل به بزرگترین فرصتها بکنیم. در این دو هفته که عضوی از کابینه دولت شدم و برخی نیز نقدهایی داشتند، فاطمه ام شبها خوابش نمیبرد و اضطراب داشت اما میگفت: «تو باید با عملکردت نشون بدی که لیاقتش رو داری و باید در برابر دیگران برای کشورت کار کنی و این کار بزرگ که به مردمت تعهد دادی را به نحو احسن تموم کنی.»
عمیقاً دلتنگم اما اکنون آرزوی فاطمه، هدف زندگی من است. دیگر هیچ ترس و واهمه و خستگی در وجودم نیست و امروز قبل از خاکسپاری فاطمه عزیزم و حسنای عزیزم کار را دوباره شروع کردم.
حسنا هم بعد از دو روز مرا ترک کرد ولی با سخاوت بی پایانش زندگی چندین انسان دیگر را نجات داد. میدانم که این خواسته قلبیاش بود که اعضای بدنش زندگیهای دیگری را زنده نگه دارد. اعضای او اکنون در بدن افراد محترم دیگری است و این تسلی خاطرم است
ملتمسانه از همه مردم بزرگوارم خواهش میکنم که برای محمدسبحان من دعا کنید. سبحان شیرین من در اغماست و چقدر فاطمه دوستش داشت. دعایم فقط اینست که او شفا یابد و خانواده کوچک ولی محکم و باراده ۳ نفرهمان را ادامه بدهیم...
هنوز به محمدحسین نگفتهایم مادر و خواهرش را از دست داده. دعا کنید این قوت را پیدا کند که بتواند این داغ عظیم و غیرقابل تصور را تحمل کند. محمدحسین فقط یازده سالش است و برای دل کوچکش نگرانم.
تسلیمم به خواست خدای مهربان که میدانم جز خیر برای بندگانش نمیخواهد و دست همه کسان بهویژه رهبر عزیزتر از جانم که در این مدت تسلی خاطر دادند و دست من را با پیامها و تسلیتهایشان گرفتند میبوسم.
انتهای پیام/