به گزارش «خبرنامه دانشجویان ایران»؛ جنبش دانشجویی ایران از آغاز پیدایش خود تاکنون، آینهای تمامنما از کشمکشهای گفتمانی و تمدنی جامعه ایرانی بوده است. اگر بخواهیم از میان دهها نقطهی عطف، مهمترین زمینه و بستر تاریخی را شناسایی کنیم، باید به مواجههی شتابزده و ناگزیر ایران با گفتمان تجدد اشاره کنیم؛ مواجههای که نه برنامهریزیشده و نه مبتنی بر گفتوگو و انتخاب آگاهانه بود، بلکه همچون امری تحمیلی، ساخت سیاسی و اجتماعی ایران را در وضعیت «گسست» و «دوقطبی معرفتی» قرار داد. فضای فکری ایرانِ معاصر از همان ابتدای این مواجهه، صحنهای شد از رویارویی میان دو روایت: روایت سنت و روایت تجدد؛ دو روایتی که هر یک توضیحی خاص از انسان، جهان، جامعه، سعادت، اخلاق، علم و حتی معنای زیستن داشتند و برای صورتبندی دوبارهی زندگی ایرانی، خود را صاحبصلاحیت میدانستند.
این نزاع بزرگ، تنها در سطح فلسفی و فکری باقی نماند، بلکه در نهادهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی رسوخ کرد و یکی از عینیترین میدانهای بروز آن، عرصهی آموزش بود. در دوران پهلوی، دانشگاهها با مأموریت آشکار نوسازی ذهنیت ایرانی، به عنوان نهادهای حامل گفتمان تجدد ساخته شدند؛ نهادهایی که نه تنها در عرض مدارس و حوزههای علمیه قرار گرفتند، بلکه هدفشان شکلدهی به «سوژهی تجددی» بود؛ سوژهای که جهان را با عقل خودبنیاد، انسانمحور و سکولار میفهمید و میخواست چنین فهمی را مبنای ساماندهی جامعه قرار دهد. طبیعی بود که این پروژه، در تقابل با سنتی قرار گیرد که علم را در منظومهی «عقل وحیبنیاد» و تمام مناسبات اجتماعی را در ارتباط با جهان قدسی و الهی معنا میکرد.
نزاعی که فقط معرفتی نبود
این تعارض تا زمانی که ایرانیان تنها به سطح فناوری و ابزارهای تجدد توجه داشتند، چندان خودنمایی نمیکرد. اما همین که علوم انسانی، علوم اجتماعی و جهانبینی تجدد وارد میدان شد، شکافهای عمیقتر آشکار گشت. نزاع میان حوزه و دانشگاه، تعارض میان طلبه و دانشجو، و بحران فهم مشترک از جامعه و آینده، محصول همین ورود لایههای معرفتی و وجودی تجدد به ایران بود.
با این حال، جامعه ایرانی این کشمکش را تنها در سطح نهادها تجربه نکرد. در سطح فردی نیز دانشجویان نسلهای مختلف، نوعی دوقطبی وجودی را در خود احساس میکردند؛ آنان که از یکسو با میراث دینی و فرهنگی خود زیست میکردند و از سوی دیگر با مفاهیم، نظریهها و زبان جدید دانشگاهی مواجه میشدند. به همین دلیل است که در تشکلهای مختلف دانشجویی، روایتهای متناقضی شکل گرفت:
از مسلمانان مدرن که میکوشیدند اسلام را با الگوهای اثباتگرایی علمی بازخوانی کنند،
تا جریانهای چپ اسلامی که خود را ادامهدهندهی راه ابوذر میدانستند،
تا گروههایی که در پی «اسلام راستین» و مبارزه با جاهلیت مدرن بودند.
انقلاب اسلامی؛ لحظه تغییر مقیاس نزاع
اما نقطهی واقعیِ چرخش، انقلاب اسلامی بود؛ انقلابی که نهتنها ساخت سیاسی را تغییر داد، بلکه در سطح گفتمانی نیز وضعیت جدیدی خلق کرد. انقلاب اسلامی با طرح ایدهی تمدن اسلامی، کشمکش سنت و تجدد را از سطح نظری به سطح تمدنی ارتقا داد و بدینسان حساسیتی در میان دانشجویان شکل گرفت که میتوان آن را «حساسیت تمدنی» نامید.
این حساسیت سبب شد دانشجویان فراتر از دغدغههای سیاسیِ روزمره، خود را در متن نزاع میان دو تمدن ببینند:
تمدن اسلامی با جهانبینی الهی،
و تمدن مدرن با انسانمحوری و سکولاریسم.
از این منظر، بسیاری از پرسشهای علمی، دانشگاهی، سیاسی و حتی اخلاقی دانشجویان، به پرسشهایی تمدنی تبدیل شد؛ مانند نسبت علم با دین، جایگاه علوم انسانی غربی در دانشگاههای ایران، نقش دانشجو در پیشبرد پروژه انقلاب و معنای استقلال دانشگاه در جهان دو قطبی.
انقلاب فرهنگی و ریشههای معرفتی حساسیت تمدنی
همین حساسیت بود که زمینهی طرح «انقلاب فرهنگی» را فراهم کرد. دانشجویان مسلمان دریافته بودند که علوم انسانی ارائهشده در دانشگاهها، بر مبانی تجددی شکل گرفته و در بسیاری از موارد نه تنها بیارتباط با تمدن اسلامی هستند، بلکه گاه حتی در تعارض با آن قرار دارند. آنچه در آن دوران شنیده میشد، پرسشی بنیادی بود:
«آیا میتوان بر مبنای معرفت تجددی، جامعهای اسلامی ساخت؟»
این پرسش که امروز نیز یکی از مهمترین مباحث کشور است، ریشه در همان حساسیت تمدنی دارد و نشان میدهد جنبش دانشجوییِ پس از انقلاب، نسبت به گذشته وارد مرحلهای عمیقتر از خودآگاهی و تحلیل شده است.
تسخیر لانه جاسوسی؛ از مبارزه سیاسی تا نماد تمدنی
وقایع پس از انقلاب بهسرعت نشان داد که دانشجویان نهتنها در سطح نظری، بلکه در سطح عمل نیز در حال تجربهی نوعی نقشآفرینی تمدنیاند. «تسخیر لانهی جاسوسی» نمونهی برجستهای است. اگرچه در آغاز با هدف مقابله سیاسی با آمریکا و جلوگیری از بازگشت جریانهای وابسته صورت گرفت، اما بهتدریج در چارچوب خوانش تمدنی امام خمینی معنا یافت؛ خوانشی که در آن آمریکا نه صرفاً یک قدرت سیاسی، بلکه «نماد تمدن شیطانی» معرفی شد.
این تأویل تمدنی، آن واقعه را به نقطهای برجسته در تاریخ جنبش دانشجویی تبدیل کرد؛ واقعهای که در آن برای نخستینبار دانشجویان خود را نه در چارچوب یک جنبش سیاسی، بلکه در قامت کنشگران یک نبرد تمدنی میدیدند.
صدور انقلاب و کنش جهانی دانشجویان مسلمان
از دیگر مصادیق حساسیت تمدنی، نقش دانشجویان در مسأله «صدور انقلاب» و برگزاری «کنگره جهانی دانشجویان مسلمان» بود. در این کنگرهها دانشجویان از کشورهای مختلف گردهم میآمدند تا مسائل تمدن مدرن، بحرانهای فکری جهان اسلام، و راهبردهای ساخت تمدن نوین اسلامی را بررسی کنند. این سطح از عمل جمعی، بیانگر آن است که جنبش دانشجویی پس از انقلاب وارد مرحلهای جهانی شده و رسالتی فراتر از مرزهای جغرافیایی برای خود تعریف کرده است.
مرزبندی روشن پیش و پس از انقلاب
تمامی این شواهد نشان میدهد که اگرچه جنبش دانشجویی پیش و پس از انقلاب، شباهتهایی در ویژگیهای رفتاری، آرمانخواهی، عدالتجویی و آزادیطلبی دارد، اما یک خط مرزبندی روشن میان این دو دوره وجود دارد:
پیش از انقلاب، دانشجو عمدتاً کنشگری سیاسی بود؛ پس از انقلاب، کنشگری تمدنی شد.
این تغییر مقیاس، مهمترین تفاوت جنبش دانشجویی پس از انقلاب با پیش از آن است؛ تفاوتی که نهتنها راهبردهای سیاسی دانشجویان را متحول کرد، بلکه سطح تحلیل و عمق مسئولیت آنان را نیز افزایش داد.
حساسیت تمدنی؛ معیار امروز جنبش دانشجویی
امروز نیز اگر جنبش دانشجویی بخواهد مسیر آیندهی خود را ترسیم کند، باید به همین معیار بازگردد. حساسیت تمدنی است که میتواند دانشجو را از غرق شدن در مسائل روزمره، درگیر شدن در سیاستزدگی سطحی و فرو افتادن در بازیهای جناحی مصون نگه دارد.
دانشجویی که این حساسیت را دارد، مسائل کشور را در چارچوب یک مبارزهی بزرگ تمدنی میبیند؛
از بحث علم و دانشگاه
تا اقتصاد مقاومتی، عدالت اجتماعی، نظم رسانهای، استقلال فرهنگی و نقش ایران در آینده جهان.
جنبش دانشجویی در آستانهی دهههای جدید، اگر بخواهد به جایگاه واقعی خود بازگردد، نیازمند احیای همین حساسیت تمدنی است؛ حساسیتی که روزگاری انقلاب فرهنگی را شکل داد، تسخیر لانه جاسوسی را به نماد مبارزه تبدیل کرد، و کنگرههای جهانی دانشجویان مسلمان را بنیان گذاشت.
این حساسیت، نه یک شعار، بلکه ملاکی برای خودارزیابی جنبش دانشجویی است؛ ملاکی برای تشخیص انحرافها، فهم دقیق مسائل و تعریف افق آینده.
جنبش دانشجویی امروز بیش از هر زمان نیاز دارد که از خود بپرسد:
«در کجای این نبرد تمدنی ایستادهام؟»
و «برای ساخت آیندهای که انقلاب اسلامی وعده میدهد، چه نقشی بر عهده دارم؟»
گزارش از امیر صفره