شناسهٔ خبر: 76104222 - سرویس ورزشی
نسخه قابل چاپ منبع: شهرآرانیوز | لینک خبر

از بسکتبال با ویلچر تا تیم ملی | داستان زنی که با معلولیت جنگید

با یک بانوی ورزشکار معلول گفت‌و‌گو کردیم تا دنیا را از دریچه نگاه او ببینیم.

صاحب‌خبر -

به گزارش شهرآرانیوز، شاید برای بسیاری از ما، انتخاب طبقه همکف یا اول در هنگام خرید یا اجاره خانه چندان مهم نباشد؛ اما برای یک فرد دارای معلولیت، همین انتخاب می‌تواند دنیا را تغییر دهد. بالا رفتن از بیست پله بین دو طبقه برای ما چند ثانیه زمان می‌برد، اما می‌تواند نفس‌های یک توان‌یاب را به شماره بیندازد. این تنها گوشه‌ای کوچک از زندگی آدم‌هایی است که معلولیت جسمی دارند؛ آدم‌هایی مانند خدیجه عزیزی که بیش از شش دهه است با معلولیت جسمی زندگی می‌کند، اما لحظه‌ای از رشد و تلاش بازنایستاده است و امروز قصه زندگی‌اش را برایمان روایت می‌کند.

خواستگاری از یک معلم پرانرژی

سه‌ساله بود که فلج اطفال پاهایش را گرفت، اما زندگی را متوقف نکرد. درس خواند، دیپلم مدیریت بازرگانی گرفت و در دوران انقلاب، معلم نهضت سوادآموزی شد. در مسجد و فاطمیه محله‌شان، هر روز چهل تا پنجاه نفر شاگرد او بودند.

در همین کلاس‌ها بود که واسطه‌ای، آشنایی او با خانواده پورمند را رقم زد.

«سال ۶۰ ازدواج کردیم. همسرم قناد بود و کارگاهش طبقه پایین خانه بود. همیشه کمک‌حالم بود؛ از خرید و کار‌های خانه گرفته تا نگهداری بچه‌ها. می‌گفت خدا اگر دری را ببندد، یکی دیگر را باز می‌کند.»

ثمره زندگی مشترکشان چهار فرزند است؛ دو دختر و دو پسر.

بااین‌که زندگی خالی از تلخی نبود، خدیجه خانم از همراهی همسرش می‌گوید:«۳۸ سال کنار هم بودیم تا پنج سال پیش که از دنیا رفت. همیشه مشوقم بود که ورزش را ادامه بدهم.»

چهار دهه ورزش حرفه‌ای

دفترچه خاطرات قطور او، پر از عکس‌هایی است از مسابقات شهر‌های مختلف: تبریز، شیراز، اهواز، اصفهان، تهران…

«آن زمان مثل حالا موبایل نبود. یک دوربین کوچک داشتم و همه این عکس‌ها را با همان گرفتم.»

ورزش را از کودکی دوست داشت. سال ۶۹ بسکتبال با ویلچر را شروع کرد، اما چرخ مناسب نداشت و رشته را عوض کرد. در دوومیدانی هم فعالیت کرد و بعد سراغ تنیس روی میز رفت؛ رشته‌ای که حالا بیش از ۳۰ سال است با آن زندگی می‌کند.

«ایستاده بازی می‌کردم، اما وقتی معلولیتم بیشتر شد، تمرین‌ها را با ویلچر ادامه دادم. حالا در ۶۷ سالگی هنوز هم هفته‌ای سه روز تمرین می‌کنم. تنیس روی میز تمام دنیای من است.»

ایثار کردم تا مادر باشم

با وجود ۳۴ سال ورزش، هیچ‌وقت از وظایف مادرانه‌اش کم نگذاشته است.

«بزرگ کردن چهار بچه با شرایط من آسان نبود، اما وقتی هدف داشته باشی، به کار‌ها نظم می‌دهی.»

مادر و همسر بودن برای او به معنی قربانی‌کردن خودش نبود، اما واقعیت این است که مجبور شد کار و فرصت‌های شغلی زیادی را کنار بگذارد.

«برای استخدام در شهرداری و شرکت گاز دعوت شدم، اما به خاطر بچه‌ها نرفتم. مادر بودن را انتخاب کردم.»

نه حمایت کافی؛ نه جایزه شایسته

عزیزی سابقه پوشیدن لباس تیم ملی را دارد و در مسابقات کشور‌های اسلامی مقام دوم و سوم آورده است. اما شرایط امروز بسیار متفاوت است.

«قبلاً هزینه رفت‌وآمد، لباس و… با هیئت جانبازان و معلولان بود، اما حالا همه را باید خودمان پرداخت کنیم. ما به‌خاطر شرایط خاصمان مجبوریم فقط با هواپیما سفر کنیم، آن‌هم با هزینه‌های سرسام‌آور.»

حرفش که به جوایز می‌رسد، آهی می‌کشد:«سال گذشته قهرمان کشور شدم، جایزه‌ام فقط یک حکم و یک عروسک خرسی بود.»

شهر هنوز برای معلولان ساخته نشده است

خانه‌اش در خیابان طبرسی است؛ چند ایستگاه تا حرم فاصله دارد، اما دسترسی برای او ساده نیست.

«روی اتوبوس نوشته مخصوص معلولان، اما خیلی از راننده‌ها کنار سکو نمی‌ایستند. پله‌برقی‌های خراب، نبود آسانسور، چاله چوله‌های پیاده‌رو… بار‌ها به ۱۳۷ زنگ زدم، اما نتیجه‌ای نگرفتم.»

مشکلات مالی هم فشار مضاعفی است. پنج سال است طبقه همکف را اجاره داده و خودش در طبقه اول زندگی می‌کند؛ درحالی‌که بالا و پایین رفتن از پله‌ها برایش عذاب‌آور است.

حقوق بازنشستگی ندارد و تنها ۸۰۰ هزار تومان از بهزیستی می‌گیرد.«پله‌ها را عقب‌عقب پایین می‌روم. چند بار لگدم شکست. بیرون رفتن تنها اصلاً شدنی نیست.»

معلولیت محدودیت دارد؛ خیلی هم دارد

خدیجه عزیزی وقتی از مهمانی دعوت می‌شود، اول می‌پرسد «پله دارد یا نه؟» و با تأکید می‌گوید:«می‌گویند معلولیت محدودیت نیست؛ این جمله درست نیست. معلولیت اتفاقاً محدودیت دارد؛ خیلی هم دارد. من دارم هر روز با تمام وجود لمسش می‌کنم.»