محمدرضا اسلامی، استاد دانشگاه، در کانال تلگرامی خود نوشت: «این پرسش شاید در نگاه نخست عجیب بنماید؛ قیاسِ یک نویسنده و منتقد ادبی ایرانی با یک کنشگر سیاسیِ آمریکایی. اما اگر نقش هر یک را در زیستجهان اجتماعی خودشان بسنجیم، این مقایسه نهتنها ناممکن نیست، بلکه نکات مهمی را روشن میکند.
چارلی کِرک برای جامعهٔ جوان و دانشگاهی آمریکا صدا، انرژی و جهتگیری سیاسی ایجاد کرده است؛ چه موافقش باشیم چه مخالف. اما رضا امیرخانی در ایران نقشی ایفا کرده که در عمق و اثرگذاری فراتر از کنشگری سیاسی بوده و هست؛ نقشی فرهنگی ـ اجتماعی (خصوصا در حوزه قلم) که کمتر کسی توانسته مشابه آن را تکرار کند.
۱. رضا امیرخانی؛ گونهای متفاوت از زیستن
امیرخانی فقط یک نویسنده نیست؛ او نوعی شیوهٔ زیستن را انتخاب کرد که در میان همنسلان خودش یک «استثناء» است.
او در رشتۀ مهندسی مکانیک درس خواند، اما مهندس نماند و فراتر از مهندسی اندیشید.
او امکان فعالیت اقتصادی داشت، اما وقت و انرژیاش را صرف فعالیتهای اقتصادی نکرد.
او امکان ورود به موقعیتهای حکومتی و اجرایی داشت، اما مسیر قدرت را انتخاب نکرد. [و البته این خود نقدی جدی به ساختار حکمرانی است که از چنین ذهن/تواناییای در عرصههای اجرایی/سیاستگذاری بهره نگرفت.]
او امکان مهاجرت و زندگی در آمریکا را داشت، اما زیستن در ایران و ارتباط دائمی با جامعهٔ ایرانی را برگزید (حتی مدتی کوتاه در آمریکا زیست، ولی در آنجا نماند.)
امیرخانی با کنار گذاشتن مسیرهای مرسوم موفقیت، الگوی زندگیِ غیرکلیشهای را پیش روی جامعه گذاشت؛ زیستی که بر «فکر کردن»، «نوشتن»، «مشاهدهگری» و «نظم» استوار است.
۲. جدی گرفتنِ «رمان» در سرزمینی که رمان جدی گرفته نمیشود
در ایران، رماننویسی غالباً حاشیهای، کماهمیت یا تفننی تلقی شده است. اما امیرخانی برخلاف جریان عمومی، رمان را بهعنوان «یک کار تماموقت»، جدی و حرفهای دنبال کرد. طی این سالها کمتر کسی را میبینیم که با چنین نظم، استمرار و جدیتی رمان نوشته باشد.
موفقیت او در رماننویسی حاصل سه ویژگی کلیدی است:
۱. ذهن خلاق و جوشان
۲. جدیت در کار
۳. نظم و انضباط کاری
انتشار مستمر آثار او در سالیان گذشته تصادفی نیست؛ نتیجهٔ این سه ویژگی است. اما بگذارید در میان این سه ویژگی یکی را شاخصتر بدانیم: نظم.
نویسندگیِ امیرخانی زیر سایهٔ انضباط سختگیرانهٔ او معنا پیدا میکند؛
نویسندهای که در کار نوشتن، به اندازهٔ یک فرماندهی لشکر منضبط است.
۳. ارتباط امیرخانی با جوانان ایرانی در مقایسه با چارلی کرک
حضور امیرخانی در دبیرستانها، محیطهای دانشگاهی و اساساً هر مکانی که نسل جوان در آن حضور داشت، یکی از ویژگیهای ارزشمند او بوده است. نقطه قوت حضور چارلی کِرک در دانشگاههای آمریکا، صراحت گفتار و حضور ذهن اوست؛ اما امیرخانی این هر دو را دارا بود و افزون بر آن، ویژگی دیگری نیز در ارتباط با جوانان داشت: حیا.
در کلام امیرخانی، با وجود صراحت، نوعی شرمِ شرقی و عنصر متانت هویداست؛ چیزی که در همتای غربی او به سادگی یافت نمیشود. این متانت، نشانی از روحِ پرستنده اوست؛ همان واژهای که علی شریعتی برای توضیح مفهوم «نیایش» به کار میبُرد.
زیستن امیرخانی جلوهای زیبا از نیایش است؛ گفتوگوی دائم و محاکات کمصدای یک نفر با آسمان. یک نفر که فقط به زمین محدود نمانده.
۴. امیرخانی و پرهیز از مجادلههای زشت سیاسی
امیرخانی هرگز وارد مجادلههای زشت و هیجانی سیاسی نشد.
نه از آن جهت که نمیتوانست، بلکه از آن جهت که پیراستگی و وقار شخصیاش را حفظ کرد و نمیخواست در فضای پرخاشگری سیاست ایران حل شود. فراوان نوشتن و بسیار خواندن باعث نشد که او دچار ریزپرخاشگریهایی از جنس کورش علیانی یا مهدی تدینی شود.
امیرخانی نقدهایش را به [دولت به معنای عام] بیلکنت و روشن بیان کرده است. […]
اما با وجود این صراحت، هرگز وارد میدانهای پرهیاهوی مخالفتتراشی، توهین، جدلطلبی یا نزاعهای سیاسی نشده است.
این ترکیبِ نادر—صراحتِ بدون پرخاشگری—او را از بسیاری از چهرههای فرهنگی و سیاسی متمایز میکند.
چندین ساعت است که از زمان سانحه سقوط برای رضا امیرخانی میگذرد و دلهای دوستداران و خوانندگان او همچنان نگران، اخبار بیمارستان را دنبال میکنند. پس از شنیدن خبر سانحه تصادف پدر و مادرم، شنیدن خبر سانحه امیرخانی یکی از تلخترین روزهای زندگیام بوده.
از آب و خاک ایران مهندس و خلبان و سیاستمدار… و حتی نویسنده، زیاد برخاسته، اما آنچه که ایران امروز و دیروز و فردا کم داشته و دارد، جوهره تواضع از جنس رضا امیرخانی است. تواضعِ برخاسته از قدرت، توأم با حیا.»
انتهای پیام