شناسهٔ خبر: 76089886 - سرویس سیاسی
نسخه قابل چاپ منبع: روزنامه اطلاعات | لینک خبر

[ پیام فضلی نژاد ] انقلاب توافقی و قانون اساسی

پیری زودرس انقلاب‌ها می‌تواند منجر به مرگ نابه‎هنگام نظام‌ها شود. اگر جمهوری اسلامی تن به یک انقلاب توافقی ندهد، دگرگونی‌های رادیکال پیش از موعد فراخواهند رسید؛ همانطور که جنگ و پیامدهای غیرمنتظره آن برای بسیاری از تحلیلگران قابل پیش‌بینی نبود. 

صاحب‌خبر -

پیام فضلی نژاد - ویژه نامه قانون اساسی روزنامه اطلاعات| ایران، درسال ۱۴۰۴، در یک موقعیت مرزی، تاریخ معاصر خود را سپری می‌کند: جایی که سایه جنگ تمدنی، آینده را تیره کرده و بن‌بست‌های پیاپی سیاسی و معرفتی، هر خیزشی را به چالش کشیده است. این لحظه، نه با طوفان‌های گذشته، نه با نیرنگ‌های پنهان و نه با ویرانی‌های پیشین، بلکه با نیروی «خرد» باید تاریخ را بازنویسی کند. پرسش این نیست که آیا این سرزمین تاب می‌آورد (چون سخت جانی‌اش این را تضمین کرده)، بلکه این است: چگونه در این تنگنا، هسته‌ای طلایی برای عصر بعدی تاریخ ایران را بسازیم؟ تجربه ملت‌هایی که از بن‌بست‌های مشابه گریختند، روش این خیزش را نشان می‌دهد؛ ملت‌هایی که با ناتوانی‌های اقتصادی، اجتماعی و نهادی، از چرخه‌های پرآشوب و تنش‌های ساختاری عبور کردند و عصری نوین ساختند.

در این موقعیت مرزی گون، تنها راه نجات، «انقلاب توافقی» است. هر نیرویی که به دنبال بازسازی ملی ایران است، ناگزیر باید به دنبال صورت بندی ایده «انقلاب توافقی» باشد و در وضع موجود، اجازه ندهد که اراده‌های خارجی، آینده ایران بزرگ را بسازند.

هم مردم عادی در حال حاضر، همچنان یک توافق مجدد با حکومت را می‌خواهند تا از بن‌بست موجود گذر کنند و هم نخبگانِ همه طیف‌ها ضرورت یک انقلاب شناختی را بیش از گذشته تذکر می‌دهند تا بتوانند هندسه فکری جدیدی را برای عصر بعدی بسازند. امروزه بیش از هر زمانی، خواست مردم و نخبگان در یک نقطه به تلاقی با یکدیگر رسیده است. انقلاب توافقی، آینده ایران است، چراکه: 

اول) جامعه ما پس از سپری کردن یک دوره فشرده و تاریخِ درگیر، نیاز به «میثاقی نو» میان همه طبقات اجتماعی، نیروهای سیاسی و کنشگران مؤثر دارد. 

دوم) جامعه ایران در ۱۲۰ سال گذشته سه دوره از سه چرخه انقلاب، کودتا و جنگ را سپری کرده و امروزه باید با اجتناب از هر سه گزینه، به سوی یک دولت‌سازی پایدار حرکت کند. 

سوم) مصلحت فردای جمهوری اسلامیِ، دیگر ایجاد بحران های خودانگیخته برای پوشاندن گسل‌ها و گسست‌ها نیست و این نظریه از ابتدا نیز اشتباه و ناکام بود و نظام سیاسی چاره‌ای جز بازتوزیع قدرت در همه سطوح ندارد.

چهارم) پیری زودرس انقلاب‌ها می‌تواند منجر به مرگ نابه‎هنگام نظام‌ها شود. اگر جمهوری اسلامی تن به یک انقلاب توافقی ندهد، دگرگونی‌های رادیکال پیش از موعد فراخواهند رسید؛ همانطور که جنگ و پیامدهای غیرمنتظره آن برای بسیاری از تحلیلگران قابل پیش‌بینی نبود. 

پنجم) همه به نظم کنونی معترض‌اند و تنها راه کم‌هزینه تغییر نظم، تغییر رژیم حقوقیِ قانون اساسی، به عنوان شرط لازم و نه کافی، برای یک انقلاب توافقی است. شهادت آقای رئیسی بهترین فرصت برای این تغییر بود، اما از سر غفلت از دست رفت. از انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۶۸، ما یک رژیم نیمه‌ریاستی و نیمه‌پارلمانی را آزمودیم و سپس با حذف پست نخست وزیری، به سوی «نظام ریاستی» رفتیم که در عمل، آمیزه ای نامتجانس از ساختارهای حقوقی است. نظام دو مجلسی، با مجلس ملی برای قانونگذاری کلان و مجلس دوم برای نمایندگی اقوام، طبقات و گروه‌های حرفه ای و حق وتوی محدود و نظارت بر تخصیص بودجه‌های منطقه‌ای، می‌تواند با تفکیک قوا، شوراهای محلی انتخابی و کاهش تمرکزگرایی، دیوان‌سالاری را بازسازی و گسست‌ها را مهار کند. روشن است که این ایده به معنای فدرالیسم نیست، چون فدرالیسم به مرگ ایران می‌انجامد. این مدل، با الهام از بازنگری ۱۳۶۸ و مشروطه، قدرت را به صورت افقی(میان قوا) و عمودی(میان مرکز و مناطق) بازتوزیع می‌کند.

ششم) دولت‌سازیِ ایرانی، همواره در کشاکش جنگ‌های بزرگ رقم خورده و این تجربه تاریخی، امروزه به کمک دانشوران و حاکمان ما خواهد آمد. تقویت بازدارندگی استراتژیک، با دیپلماسی منطقه‌ای و بازسازی گفتمان تمدن ایرانی، نظم را تثبیت می‌کند. 

هفتم) «توافق با جامعه» مقدم بر وفاقِ درونِ حکومت است. اگر «توافق اجتماعیِ جدید» کامیاب باشد، می‌توان امید به افزایش همبستگی ملی و سرمایه اجتماعی داشت و آن را به وفاق ترجمه کرد، در غیر اینصورت، وفاق نمایشی به ضد خود تبدیل خواهد شد. روشن است که مردم می‌خواهند بساط خاندان‌های حکومت‌گر، حماقت در حکمرانی و تبعیض‌های ناروا برچیده شود و همه می‌دانند که به زودی باید از آشوب این دیوان‌سالاری ورشکسته عبور کنیم. انقلاب توافقی و تغییر رویکرد قانون اساسی، نه خلاف اصول موضوعه انقلاب اسلامی است، نه خلاف تجربه تاریخی جمهوری اسلامی است و نه خلاف مقدسات. این انقلاب و آن تغییر، یک گذار مذاکره‌ شده به ایران قوی را رقم می‌زند که در غیاب آن، امکان تکرار انقلاب‌های ناخواسته، جنگ‌های تصادفی و کودتاهای نامقدر تقویت خواهد شد.

هشتم) ثبات نظام‌ها به توازن قدرت داخلی و خارجی وابسته است، توازنی که بدون گفت‌وگوی فراگیر فرومی‌ریزد. نظام‌های گرفتار، بدون بازتعریف جایگاه منطقه‌ای، به پرتگاه می‌رسند. بن‌بست‌ها با تصمیم‌های جسورانه، اما حساب‌شده، گشوده می‌شوند. این ایده، بن‌بست اقتصادی را با تخصیص عادلانه منابع، بن‌بست اجتماعی را با نمایندگی گروه‌های حاشیه‌ای و بن‌بست نهادی را با تغییر رژیم حقوقی می‌گشاید و با بازسازی تمدن ایرانی، جایگاه جهانی ایران را احیا می‌کند. تشکیل شوراهای مشورتی محلی، قدرت را بازتوزیع می‌کند و بستر تمدن‌گرایی را می‌سازد. در جامعه‌ای با محدودیت‌های پذیرش نخبگان، دولت به گفت‌وگو واداشته می‌شود، ملت با جنبش‌های اجتماعی، نظم را بازسازی می‌کند و نخبگان با ایده‌های انتقادی، بستر توافق را می‌سازند. مطالعات علوم سیاسی نشان می‌دهد که بازنگری حقوقی وگفت‌وگوی اجتماعی در نظام‌های مشابه، در بازه‌های چهار تا شش ساله ثبات نسبی می‌آفریند.

نهم) انقلاب توافقی، حلقه پنجم از ایده‌های سه چرخه تاریخی،تنش‌های سه‌گانه، چرخش تمدنی و جنگ تمدنی نگارنده است که می‌تواند ما را از پرتگاه نجات دهد، اما این انقلاب ، دشمنانی پنهان در کمین دارد. جنگ تحمیلی اسرائیل به ایران، به جبر یا اختیار، پایان «ننگ اندیشان ظاهرگرا» و «سلطنت‌طلبان متوهم» را رقم خواهد زد؛ دو جریان ارتجاعی که چون لبه‌های قیچی، پیکر تمدن ایرانی را می‌درند. اگر جمهوری اسلامیِ  این جریان‌ها را مهار نکند، خود قربانی اول خواهد بود. شبه حزب‌اللهی ها که از دهه ۱۳۷۰ با خطای محاسباتی از حاشیه به متن قدرت خزیدند، شالوده سیاست و رسانه را غصب کردند.

آنها با سوءاستفاده از نام مطهری، بهشتی و طالقانی، دستگاه نظری انقلاب را به فروبستگی کشاندند و با دوگانه‌های جعلی «عدالت و ولایت»، «ایران و اسلام» و...، گسست‌های اجتماعی را ژرف کردند. نظرسنجی‌های معتبر نشان می‌دهند این جریان، با قرائت‌های مذموم دینی، بخش‌هایی از جامعه را از انقلاب و دین متنفر کرد و با تشدید جدال سبک زندگی، می‌خواست ایران را به پرتگاه یک جنگ داخلی سوق دهد. سلطنت‌طلبان متوهم نیز، با دوگانه‌سازی‌های مجعول دیگری، پایگاه مشروطه‌خواهان را در سالیان گذشته نابود کردند. ارتجاع، چه در لباس دین و چه در نقاب وطن، خیانت به ملت است.  شبه حزب اللهی‌ها، مانند احمدالشرع در سوریه، جولانی‌های فردا در ایران هستند. بنیادگرایی آنها همانقدر که به ظاهر محکم و استوار است، در باطن، سست و بی‌بنیاد است و به غایت، فرصت‌طلب به شمار می‌روند و همچنان، مهیاترین بستر نفوذ دشمن در ایران امروز هستند. این خسارت، نه فقط از حماقت که از خیانتی مرموز سرچشمه می‌گیرد. 

دهم) اگر این جریان‌ها نیز مانند ایده «مشارکت محدود» دست شان کوتاه نشود، عصر دولت‌های کوتاه مدت و دوره خونبار دیگری در تاریخ ما فراخواهد رسید. انقلاب و تمدنی که دشمنان پنهانش را نبیند، در تاریکی خود فروخواهد رفت و ایران یا با «انقلاب توافقی»، تاریخ را دوباره خواهد ساخت یا با بن‌بست‌های کشنده تازه‌ای دست و پنجه نرم خواهد کرد.

پیام فضلی نژاد - ویژه نامه قانون اساسی روزنامه اطلاعات| ایران، درسال ۱۴۰۴، در یک موقعیت مرزی، تاریخ معاصر خود را سپری می‌کند: جایی که سایه جنگ تمدنی، آینده را تیره کرده و بن‌بست‌های پیاپی سیاسی و معرفتی، هر خیزشی را به چالش کشیده است. این لحظه، نه با طوفان‌های گذشته، نه با نیرنگ‌های پنهان و نه با ویرانی‌های پیشین، بلکه با نیروی «خرد» باید تاریخ را بازنویسی کند. پرسش این نیست که آیا این سرزمین تاب می‌آورد (چون سخت جانی‌اش این را تضمین کرده)، بلکه این است: چگونه در این تنگنا، هسته‌ای طلایی برای عصر بعدی تاریخ ایران را بسازیم؟ تجربه ملت‌هایی که از بن‌بست‌های مشابه گریختند، روش این خیزش را نشان می‌دهد؛ ملت‌هایی که با ناتوانی‌های اقتصادی، اجتماعی و نهادی، از چرخه‌های پرآشوب و تنش‌های ساختاری عبور کردند و عصری نوین ساختند.

در این موقعیت مرزی گون، تنها راه نجات، «انقلاب توافقی» است. هر نیرویی که به دنبال بازسازی ملی ایران است، ناگزیر باید به دنبال صورت بندی ایده «انقلاب توافقی» باشد و در وضع موجود، اجازه ندهد که اراده‌های خارجی، آینده ایران بزرگ را بسازند.

هم مردم عادی در حال حاضر، همچنان یک توافق مجدد با حکومت را می‌خواهند تا از بن‌بست موجود گذر کنند و هم نخبگانِ همه طیف‌ها ضرورت یک انقلاب شناختی را بیش از گذشته تذکر می‌دهند تا بتوانند هندسه فکری جدیدی را برای عصر بعدی بسازند. امروزه بیش از هر زمانی، خواست مردم و نخبگان در یک نقطه به تلاقی با یکدیگر رسیده است. انقلاب توافقی، آینده ایران است، چراکه: 

اول) جامعه ما پس از سپری کردن یک دوره فشرده و تاریخِ درگیر، نیاز به «میثاقی نو» میان همه طبقات اجتماعی، نیروهای سیاسی و کنشگران مؤثر دارد. 

دوم) جامعه ایران در ۱۲۰ سال گذشته سه دوره از سه چرخه انقلاب، کودتا و جنگ را سپری کرده و امروزه باید با اجتناب از هر سه گزینه، به سوی یک دولت‌سازی پایدار حرکت کند. 

سوم) مصلحت فردای جمهوری اسلامیِ، دیگر ایجاد بحران های خودانگیخته برای پوشاندن گسل‌ها و گسست‌ها نیست و این نظریه از ابتدا نیز اشتباه و ناکام بود و نظام سیاسی چاره‌ای جز بازتوزیع قدرت در همه سطوح ندارد.

چهارم) پیری زودرس انقلاب‌ها می‌تواند منجر به مرگ نابه‎هنگام نظام‌ها شود. اگر جمهوری اسلامی تن به یک انقلاب توافقی ندهد، دگرگونی‌های رادیکال پیش از موعد فراخواهند رسید؛ همانطور که جنگ و پیامدهای غیرمنتظره آن برای بسیاری از تحلیلگران قابل پیش‌بینی نبود. 

پنجم) همه به نظم کنونی معترض‌اند و تنها راه کم‌هزینه تغییر نظم، تغییر رژیم حقوقیِ قانون اساسی، به عنوان شرط لازم و نه کافی، برای یک انقلاب توافقی است. شهادت آقای رئیسی بهترین فرصت برای این تغییر بود، اما از سر غفلت از دست رفت. از انقلاب اسلامی تا سال ۱۳۶۸، ما یک رژیم نیمه‌ریاستی و نیمه‌پارلمانی را آزمودیم و سپس با حذف پست نخست وزیری، به سوی «نظام ریاستی» رفتیم که در عمل، آمیزه ای نامتجانس از ساختارهای حقوقی است. نظام دو مجلسی، با مجلس ملی برای قانونگذاری کلان و مجلس دوم برای نمایندگی اقوام، طبقات و گروه‌های حرفه ای و حق وتوی محدود و نظارت بر تخصیص بودجه‌های منطقه‌ای، می‌تواند با تفکیک قوا، شوراهای محلی انتخابی و کاهش تمرکزگرایی، دیوان‌سالاری را بازسازی و گسست‌ها را مهار کند. روشن است که این ایده به معنای فدرالیسم نیست، چون فدرالیسم به مرگ ایران می‌انجامد. این مدل، با الهام از بازنگری ۱۳۶۸ و مشروطه، قدرت را به صورت افقی(میان قوا) و عمودی(میان مرکز و مناطق) بازتوزیع می‌کند.

ششم) دولت‌سازیِ ایرانی، همواره در کشاکش جنگ‌های بزرگ رقم خورده و این تجربه تاریخی، امروزه به کمک دانشوران و حاکمان ما خواهد آمد. تقویت بازدارندگی استراتژیک، با دیپلماسی منطقه‌ای و بازسازی گفتمان تمدن ایرانی، نظم را تثبیت می‌کند. 

هفتم) «توافق با جامعه» مقدم بر وفاقِ درونِ حکومت است. اگر «توافق اجتماعیِ جدید» کامیاب باشد، می‌توان امید به افزایش همبستگی ملی و سرمایه اجتماعی داشت و آن را به وفاق ترجمه کرد، در غیر اینصورت، وفاق نمایشی به ضد خود تبدیل خواهد شد. روشن است که مردم می‌خواهند بساط خاندان‌های حکومت‌گر، حماقت در حکمرانی و تبعیض‌های ناروا برچیده شود و همه می‌دانند که به زودی باید از آشوب این دیوان‌سالاری ورشکسته عبور کنیم. انقلاب توافقی و تغییر رویکرد قانون اساسی، نه خلاف اصول موضوعه انقلاب اسلامی است، نه خلاف تجربه تاریخی جمهوری اسلامی است و نه خلاف مقدسات. این انقلاب و آن تغییر، یک گذار مذاکره‌ شده به ایران قوی را رقم می‌زند که در غیاب آن، امکان تکرار انقلاب‌های ناخواسته، جنگ‌های تصادفی و کودتاهای نامقدر تقویت خواهد شد.

هشتم) ثبات نظام‌ها به توازن قدرت داخلی و خارجی وابسته است، توازنی که بدون گفت‌وگوی فراگیر فرومی‌ریزد. نظام‌های گرفتار، بدون بازتعریف جایگاه منطقه‌ای، به پرتگاه می‌رسند. بن‌بست‌ها با تصمیم‌های جسورانه، اما حساب‌شده، گشوده می‌شوند. این ایده، بن‌بست اقتصادی را با تخصیص عادلانه منابع، بن‌بست اجتماعی را با نمایندگی گروه‌های حاشیه‌ای و بن‌بست نهادی را با تغییر رژیم حقوقی می‌گشاید و با بازسازی تمدن ایرانی، جایگاه جهانی ایران را احیا می‌کند. تشکیل شوراهای مشورتی محلی، قدرت را بازتوزیع می‌کند و بستر تمدن‌گرایی را می‌سازد. در جامعه‌ای با محدودیت‌های پذیرش نخبگان، دولت به گفت‌وگو واداشته می‌شود، ملت با جنبش‌های اجتماعی، نظم را بازسازی می‌کند و نخبگان با ایده‌های انتقادی، بستر توافق را می‌سازند. مطالعات علوم سیاسی نشان می‌دهد که بازنگری حقوقی وگفت‌وگوی اجتماعی در نظام‌های مشابه، در بازه‌های چهار تا شش ساله ثبات نسبی می‌آفریند.

نهم) انقلاب توافقی، حلقه پنجم از ایده‌های سه چرخه تاریخی،تنش‌های سه‌گانه، چرخش تمدنی و جنگ تمدنی نگارنده است که می‌تواند ما را از پرتگاه نجات دهد، اما این انقلاب ، دشمنانی پنهان در کمین دارد. جنگ تحمیلی اسرائیل به ایران، به جبر یا اختیار، پایان «ننگ اندیشان ظاهرگرا» و «سلطنت‌طلبان متوهم» را رقم خواهد زد؛ دو جریان ارتجاعی که چون لبه‌های قیچی، پیکر تمدن ایرانی را می‌درند. اگر جمهوری اسلامیِ  این جریان‌ها را مهار نکند، خود قربانی اول خواهد بود. شبه حزب‌اللهی ها که از دهه ۱۳۷۰ با خطای محاسباتی از حاشیه به متن قدرت خزیدند، شالوده سیاست و رسانه را غصب کردند.

آنها با سوءاستفاده از نام مطهری، بهشتی و طالقانی، دستگاه نظری انقلاب را به فروبستگی کشاندند و با دوگانه‌های جعلی «عدالت و ولایت»، «ایران و اسلام» و...، گسست‌های اجتماعی را ژرف کردند. نظرسنجی‌های معتبر نشان می‌دهند این جریان، با قرائت‌های مذموم دینی، بخش‌هایی از جامعه را از انقلاب و دین متنفر کرد و با تشدید جدال سبک زندگی، می‌خواست ایران را به پرتگاه یک جنگ داخلی سوق دهد. سلطنت‌طلبان متوهم نیز، با دوگانه‌سازی‌های مجعول دیگری، پایگاه مشروطه‌خواهان را در سالیان گذشته نابود کردند. ارتجاع، چه در لباس دین و چه در نقاب وطن، خیانت به ملت است.  شبه حزب اللهی‌ها، مانند احمدالشرع در سوریه، جولانی‌های فردا در ایران هستند. بنیادگرایی آنها همانقدر که به ظاهر محکم و استوار است، در باطن، سست و بی‌بنیاد است و به غایت، فرصت‌طلب به شمار می‌روند و همچنان، مهیاترین بستر نفوذ دشمن در ایران امروز هستند. این خسارت، نه فقط از حماقت که از خیانتی مرموز سرچشمه می‌گیرد. 

دهم) اگر این جریان‌ها نیز مانند ایده «مشارکت محدود» دست شان کوتاه نشود، عصر دولت‌های کوتاه مدت و دوره خونبار دیگری در تاریخ ما فراخواهد رسید. انقلاب و تمدنی که دشمنان پنهانش را نبیند، در تاریکی خود فروخواهد رفت و ایران یا با «انقلاب توافقی»، تاریخ را دوباره خواهد ساخت یا با بن‌بست‌های کشنده تازه‌ای دست و پنجه نرم خواهد کرد.