میرزا یونس، مشهور به میرزا کوچکخان جنگلی، در سال ۱۲۵۷ خورشیدی در رشت دیده به جهان گشود. زندگی او از همان آغاز، رنگی از دغدغه و خلوص داشت؛ مردی دیندار، روشنضمیر، و وطندوست که درد مردم را با گوشت و پوست خود حس میکرد. در روزهایی که ایران زیر سایه نفوذ بیگانگان، فقر و بیعدالتی نفس میکشید، میرزا علم و شمشیر را در کنار هم برگزید؛ او هم مرد سیاست بود و هم مرد میدان.
در سالهای پس از مشروطه، زمانی که بیاعتمادی مردم نسبت به وعدههای دولتها فزونی یافت، میرزا با تشکیل نهضت جنگل پرچم استقلال را در شمال کشور برافراشت. هدف او تنها رهایی گیلان نبود، بلکه آزادی سراسر ایران از سلطه بیگانه و ستم داخلی بود. نهضت جنگل با شعارهایی چون «ایران برای ایرانیان» و «عدالت و برابری برای همه»، به نماد بیداری ملی بدل شد.
اما روزگار وفاداران عدالت همیشه پرخطر است. پس از سالها مبارزه در برابر نیروهای دولتی و خارجی، میرزا کوچکخان در سرمای سهمگین ۱۱ آذر ۱۳۰۰ خورشیدی، در کوههای خلخال گرفتار طوفان و برف شد. یاران اندکش از سرما جان دادند و خود میرزا نیز، تنها و استوار، جان به یاران شهیدش پیوست. پیکر یخزدهاش سالها بعد توسط روستاییان یافته شد؛ چهرهای آرام، با لبخند مردی که میدانست آرمانش زنده خواهد ماند.
میرزا کوچکخان،در دل تاریخ پیروز ماند. امروز، یاد او در زادگاهش گیلان، در دل صدها کتاب، شعر و یادمان، زنده است. او نهتنها یک مبارز بود، بلکه نمونهای از ایمان، اخلاق و عشق به مردم به شمار میآید مردی که هیچگاه میان دین و آزادی، دشمنی ندید و اعتقاد داشت که انسان آزاد، بنده راستین خداست.
در یازدهم آذرماه، یاد او را زنده نگه میداریم؛ برای همهی کسانی که میخواهند بدانند آزادی به بهایی سنگین دست مییابد بهایی به اندازه جان مردانی چون میرزا کوچکخان جنگلی.