شناسهٔ خبر: 76056601 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: ایبنا | لینک خبر

«روزهای بی‌آینه» از نگاه خوانندگان بوسنیایی/۲

کتابی که فلسفه و جهان‌بینی ایرانی را در خود جای داده است

در بخش اول این گزارش، توضیحاتی دربارۀ ترجمه و انتشار کتاب «روزهای بی‌آینه» به زبان بوسنیایی داده شد و بعد گزیده‌ای از دیدگاه‌ها و واکنش‌های چهار نفر از خوانندگان کتاب آورده شد.

صاحب‌خبر -

به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، محمدحسین عباسی: کتاب «روزهای بی‌آینه»، روایت‌گر داستان زندگی بانویی است که در ۱۷ سالگی با مردی خلبان زندگی عاشقانه خود را آغاز می‌کند و در ۱۸ سالگی طعم شیرین مادر شدن را می‌چشد. اما در حالی که تنها ۴ ماه از تولد پسرش می‌گذرد؛ فراق ۱۸ ساله او از همسرش آغاز می‌شود. این کتاب به قلم گلستان جعفریان به رشته تحریر درآمده و توسط انتشارات سوره مهر به چاپ رسیده است. این کتاب در بوسنی توسط نرمین هوجیچ ترجمه شده است.

روایتی که قلبم را دگرگون کرد: زیبایی انسان ایرانی/ایرانیان؛ نماد صبر، وفاداری و امید

در بخش اول این گزارش، توضیحاتی دربارۀ ترجمه و انتشار کتاب «روزهای بی‌آینه» به زبان بوسنیایی داده شد و بعد گزیده‌ای از دیدگاه‌ها و واکنش‌های چهار نفر از خوانندگان کتاب آورده شد. در این بخش گزیده‌ای از نظرات چهار خوانندۀ دیگر را با هم مرور می‌کنیم.

دکتر حُسنیا کامبِرویچ Husnija Kamberović

نویسنده و استاد دانشگاه سارایوو

روایتی که قلبم را دگرگون کرد: زیبایی انسان ایرانی/ایرانیان؛ نماد صبر، وفاداری و امید

کامبرویچ از اساتید شناخته شدۀ بوسنی و هرزگوین در رشتۀ تاریخ و رئیس انجمن تاریخ مدرن در سارایوو است. او نویسندۀ بیش از ده کتاب تخصصی و ده‌ها مقاله بوده و در مجامع و کنفرانس‌های متعدد ملی و بین‌المللی سخنرانی کرده است. او بعد از مطالعۀ کتاب «روزهای بی‌آینه»، نقدی با عنوان «نسخۀ ایرانی پنه‌لوپۀ اسطوره‌ای» ( Iranska verzija antičke Penelope) نوشته و در سایت انجمن خود منتشر کرد. او یادداشت خود را چنین آغاز کرده است: «شما ایرانی‌ها واقعاً مردمانی شگفت‌انگیز هستید و زنان ایرانی نیز همین‌طور»، این جمله را نماینده صلیب سرخ در تاریخ ۶ آوریل ۱۹۹۸ هنگام آزادی حسین لشگری خلبان ایرانی که تمام هجده سال را در اسارت عراق سپری کرده بود بیان کرد؛ مردی که سال‌ها هیچ اطلاعی از او در دست نبود، چراکه اصلاً به عنوان اسیر جنگی ثبت نشده بود. این کتاب، خاطرات منیژه همسر اوست. پیش از آن‌که در ۱۸ سپتامبر ۱۹۸۰ به اسارت عراق درآید، حسین لشگری خلبانی بلندپرواز در نیروی هوایی ایران بود. او در دهۀ ۱۹۷۰ در ایالات متحده تحصیل کرده بود، شلوار جین می‌پوشید، به چند زبان به چند زبان بین‌المللی مسلط بود و با جنگنده‌های F۵ ایرانی پرواز می‌کرد.

کامبِرویچ در یادداشت خود به تفضیل کتاب را معرفی و فرازهای مهم آن را توصیف کرده است. او در این نوشته، دیدگاهش دربارۀ داستان کتاب و شخصیت منیژه را چنین بیان می‌کند: کتاب «روزهای بی‌آینه: خاطرات منیژه لشکری» که توسط انتشارات «کتاب خوب» در سارایوو منتشر شده، گواهی‌ست بر رنج، وفاداری و باور مردم ایران. اگرچه داستانِ یک زندگی‌ست، اما تمام فلسفه و جهان‌بینی ملتی را در خود جای داده است؛ و نشان می‌دهد که چگونه قدرت ایمان و باور، مسیر زندگی انسان را تعیین می‌کند. منیژه، زنی که هجده سال در انتظار شوهر ماند و در پانزده سال نخست، حتی خبری از او نداشت هرگونه پیشنهاد ازدواج مجدد را رد کرد. بدین‌سان، با این کتاب، ما با نسخه‌ای ایرانی از پنه‌لوپۀ افسانه‌ای روبه‌رو هستیم؛ زنی وفادار که چشم‌انتظار بازگشت همسر است… هرچند نه از «سفر کاری»، بلکه از دل تاریکیِ جنگ و اسارت.

هنرمند و آشپز

روایتی که قلبم را دگرگون کرد: زیبایی انسان ایرانی/ایرانیان؛ نماد صبر، وفاداری و امید

صبیحا یکی از هنرمندان معروف آشپزی از منطقۀ سنجک صربستان است که در فضای مجازی دنبال‌کننده‌های زیادی داشته و مؤلف دو کتاب دربارۀ آشپزی است. او بعد از خواندن کتاب نظرش را اینچنین نوشته است: واقعاً نمی‌توانم آن‌طور که باید، احساسات و تأثیر عمیقی که کتاب بر روی من گذاشت، منتقل کنم. از مدیر تشکر کنید که این کتاب را به من هدیه داد. من علاقۀ زیادی به خواندن این‌گونه داستان‌های واقعی دارم که بین دو جلد کتاب ثبت شده‌اند...

داتسیچ که به سبب حرفه و هنر خود، محبوبیت زیادی به ویژه در میان دختران جوان دارد، دربارۀ مفید بودن کتاب برای جوانان، معتقد است: کتاب واقعاً فوق‌العاده است. منیژه در سن ۱۷ سالگی ازدواج کرده و در ۱۸ سالگی بچه‌دار شده… آه… و انتظار برای حسینش… انتظاری که تمام آن هجده سال ادامه داشته… جوانان امروزی باید چنین کتاب‌هایی را بخوانند، چون خودت می‌بینی که ازدواج‌ها امروز چطورند؛ برای کوچک‌ترین مسئله‌ای از هم جدا می‌شوند...

آمینا رامیچ Amina Ramić

دانشجوی زبان و ادبیات بوسنیایی، دانشگاه سارایوو

روایتی که قلبم را دگرگون کرد: زیبایی انسان ایرانی/ایرانیان؛ نماد صبر، وفاداری و امید

این دانشجو، نقد خود را با یک جمله از «ایوو آندریچ» رمان‌نویس اهل یوگسلاوی سابق، اینطور شروع می‌کند: اما وقتی هیچ چیز در زمان خودش اتفاق نمی‌افتد، چه می‌کنی؟ وقتی زندگی‌ات از جا در می‌رود، همان‌گونه که دنده‌هایت اشتباه جفت می‌شوند، دلت از سمت چپ به راست آویزان می‌شود و فراموش می‌کنی که اصلاً برای چه قدم در این خارزار گذاشتی؟ ایوو آندریچ

راوی کتاب، منیژه لشکری، با صبوری در «خارزار» زندگی‌اش گام برداشت و تأکید کرد که «این زندگیِ سخت، سرنوشت من است». کتاب «روزهای بی‌آینه» بازتاب هجده سال انتظار برای همسر محبوبش، حسین لشکری، است که در آغاز جنگ ناپدید می‌شود.

آمینا در ادامه به برخی فرازهای مهم کتاب اشاره می‌کند و در همین حال از شیوۀ نگارش کتاب هم حرف می‌زند: سبک نگارش کتاب، هرچند ساده است، اما سرشار از جملاتی سنگین و دردناک است؛ جملاتی که گویی از دل آثار بزرگ ادبیات جهان برآمده‌اند. خوابی که منیژه یک ماه پیش از دریافت خبر زنده بودن حسین می‌بیند، نشانه‌ای‌ست از پایان رنج‌ها و جدایی، رؤیایی که گویی پایان درد را پیش‌بینی می‌کند.

این دانشجو یادداشت خود را با جملاتی احساسی این‌طور به پایان می‌برد: این، فقط یکی از داستان‌ها و فقط یکی از کتاب‌هایی‌ست که ما را با سنگینی رنج، جدایی و اندوهی که جنگ بر زندگی‌ها تحمیل می‌کند، آشنا می‌سازد. این کتابی‌ست که در یک نفس خوانده می‌شود، اما همان یک نفس را هم از آدم می‌گیرد. شاید چون این کتاب، صرفاً یک کتاب نیست، بلکه چیزی بسیار بیشتر است؛ زندگیِ کسی است.

اما شاید بتوان گفت آمینا رامیچ بیش از آنکه حرف‌هایش دربارۀ کتاب را در نقد خود نوشته باشد در نامه‌ای که برای نویسندۀ کتاب نوشته، بیان کرده است. بخش‌هایی از این نامه را مرور می‌کنیم: خانم گلستان جعفریان! شما این داستان زندگی را به عمیق‌ترین و صادقانه‌ترین شکل ممکن روایت کرده‌اید چنانکه خواننده واقعاً می‌تواند با آن همزادپنداری کرده و اندکی از رنج، مصیبت و قدرت شخصیت‌ها را، به‌ویژه زنی که در شرایط سخت جنگی، نقش پدر و مادر را توأمان بر عهده می‌گیرد و بی‌دریغ برای فرزندش می‌جنگد، احساس کند.

خواننده در مسیر مطالعۀ این کتاب، همۀ آن رویدادها را درونی می‌کند و به تصویری می‌رسد که برای من همچون «کاتارسیس» بود. نوعی پالایش اخلاقی و روحی که پس از تجربۀ عمیق‌ترین وقایع، ممکن است، رخ دهد. برای من این کتاب صرفاً مجموعه‌ای از واژه‌های زیبا نیست، بلکه چیزی فراتر از آن است؛ احساسی زنده و روحی جاری. این احساس چنان قوی‌ست که حتی پس از خواندن واپسین صفحه نیز از بین نمی‌رود، بلکه در اطراف ما شناور می‌ماند و ما را به یاد بزرگی و زنده بودن آنچه خوانده‌ایم، می‌اندازد.


نِیرا کایماک Nejra Kajmak

دانشجوی ادبیات در دانشکدۀ فلسفه، دانشگاه سارایوو

روایتی که قلبم را دگرگون کرد: زیبایی انسان ایرانی/ایرانیان؛ نماد صبر، وفاداری و امید

این دانشجو در ابتدای نوشتۀ خود دربارۀ اینکه چطور علاقه‌مند به مطالعۀ این کتاب شد، مطالبی نوشته است که در یادداشت تحلیلی آن را خواهم آورد. اما جملۀ مهم و پایانی آن مقدمه این است: از آنجایی که به‌صورت حرفه‌ای و همچنین به‌عنوان یک علاقه‌مند به ادبیات فعالیت دارم، بی‌صبرانه منتظر فرصتی بودم تا این کتاب را بخوانم. راستش را بخواهید، آن را در یک نوبت کامل خواندم و بلافاصله تصمیم گرفتم نقدی بر آن بنویسم، تا زمانی که هنوز تحت تأثیر آن بودم.

او در ادامه برداشت خود را از شیوۀ زندگی یک خانوادۀ مسلمان و نقش و جایگاه زن در خانه و جامعه را چنین بیان می‌کند: در همان آغاز، در فصل اول، شیوۀ زندگی در یک خانوادۀ مسلمان مرا به‌شدت تحت تأثیر قرار داد و شگفت‌زده کرد. نویسنده با روایت خود نه تنها فضای صمیمی خانه را منتقل می‌کند، بلکه جهان‌بینی را که روابط درون خانواده را شکل می‌دهد نیز به تصویر می‌کشد. نگاه به زن و نقش و جایگاه او در جامعه با احترام ویژه‌ای نشان داده شده است، اما در چارچوب سنت‌ها؛ که همین موضوع مرا به فکر دربارۀ برخورد سنت‌ها و آداب مختلف و همچنین گوناگونی سبک‌های زندگی در یک جامعه واداشت.

تفسیر این دانشجو از عشق میان حسین و منیژه خواندنی است: عنصر عاشق شدن و عشق، که در همان آغاز داستان مطرح می‌شود، به‌شکل خاصی توجه مرا جلب کرد. این عنصر با گرمایی خاص، به‌گونه‌ای نامحسوس اما قدرتمند ارائه شده است، به‌گونه‌ای که خواننده حس می‌کند عشق نه تنها پیوندی شخصی بین دو نفر، بلکه نیرویی است که آنان را در دشوارترین لحظات زندگی نگه می‌دارد. همین ترکیب عشق، سنت و زندگی روزمره، صفحات آغازین این اثر را بسیار تأثیرگذار و به‌یادماندنی کرده است. تصویر ازدواج آن‌ها و شیوه زندگی‌شان در چارچوب زناشویی نیز به همان اندازه تأثیرگذار بود. در رابطه میان آن دو، گرمای عاطفی، احترام متقابل و اعتماد را به‌روشنی احساس کردم، در کنار ریشه‌داری عمیق در سنت. این ترکیب عشق و مسئولیت، سنت و چالش‌های دنیای معاصر، به‌گونه‌ای به تصویر کشیده شده که مرا به تأمل درباره ارزش‌های جهانی زندگی زناشویی واداشت؛ ارزش‌هایی که فارغ از تفاوت‌های فرهنگی یا دینی، مشترک هستند.

این دانشجو با آنکه دوران جنگ بوسنی را درک نکرده، اما با مطالعۀ این کتاب چقدر دقیق و ظریف تأثیر جنگ را بر زندگی مردم بیان می‌کند: در کتاب «روزهای بی‌آینه» بیش از هر چیز، مضمون جنگ و پیامدهای آن توجه مرا به خود جلب کرد. نه تنها خود درگیری‌ها و نزاع‌ها، بلکه پیامدهای سنگینی که زندگی انسان‌های عادی را تحت تأثیر قرار می‌دهد. آنچه به‌ویژه مرا مجذوب خود کرد، رنج‌های انسانی، از دست رفتن حس امنیت، احساس ترس و ناامنی و نیز دوراهی‌های اخلاقی و عاطفی بود که شخصیت‌ها با آن‌ها روبه‌رو می‌شوند. از خلال بازنمایی جنگ، نویسنده به‌وضوح نشان می‌دهد که چگونه یک درگیری مسلحانه زندگی روزمره را نابود می‌کند، روابط انسانی را مختل می‌سازد و ردپایی ماندگار در ابعاد روانی و اجتماعی برجای می‌گذارد. این مضمون، اثر را به‌شدت قدرتمند و تکان‌دهنده می‌سازد، چرا که جنگ نه فقط پس‌زمینه‌ای برای روایت است، بلکه عامل فعالی در شکل‌گیری سرنوشت شخصیت‌ها و تصمیمات آنها به شمار می‌آید.

نیرا کایماک در بخش پایانی نوشتۀ خود، آموخته‌هایش از این کتاب را صمیمانه بیان می‌کند. برداشت‌های او نشان می‌دهد نویسنده توانسته با روایت‌گری خود، دریچه‌هایی جدید برای توجه و تفکر بیشتر خواننده نسبت به برخی موضوعات و مفاهیم اساسی باز کند: کتاب «روزهای بی‌آینه» چیزهای زیادی به من آموخت؛ از جمله دربارۀ مردم ایران، فرهنگ آنها، آداب و رسوم‌شان و شیوۀ زندگی‌شان در شرایط دشوار جنگی. اما در کنار همۀ اینها، این کتاب یادآور ارزش شکرگزاری نیز برایم بود. از خلال داستان، درک کردم که چقدر مهم است لحظه‌های سادۀ روزمره، عشق و حمایت خانواده را قدر بدانیم؛ و اینکه شجاعت، استقامت و وفاداری چگونه می‌توانند زندگی انسان را شکل دهند و در دشوارترین شرایط نیز امید را زنده نگه دارند.

و آخرین جملات این یادداشت که برگرفته از آخرین جملۀ کتاب است، نشان از دقت و شناخت بالای نویسنده برای انتخاب دقیق و حساب شدۀ جملات پایانی کتاب است: آخرین جملۀ کتاب چنین می‌گوید: «مردم ایران، زن و مرد، انسان‌هایی شگفت‌انگیز هستند» و من، پس از خواندن این اثر، واقعاً می‌توانم این سخن را تأیید کنم. از میان روایت‌هایی دربارۀ صبر، شجاعت، وفاداری و عشق شخصیت‌ها، و نیز با مشاهدۀ بازتاب فرهنگ و زندگی روزمرۀ آنها، برایم روشن شد که مردم ایران انسان‌هایی نیرومند، شایستۀ احترام و الهام‌بخش هستند. این کتاب اثری عمیق بر من گذاشت و به من نشان داد که قدرت و نیکی انسانی می‌تواند حتی در سخت‌ترین شرایط نیز باقی بماند و بدرخشد.

یادداشت کامل این دانشجو در تاریخ ۱ نوامبر ۲۰۲۵ (۱۰ آبان ۱۴۰۴) در دوهفته‌نامۀ پروپورود در بوسنی و هرزگوین منتشر شد. با این عنوان: قدرت زنی که ۱۸ سال منتظر شوهرش ماند.

روایتی که قلبم را دگرگون کرد: زیبایی انسان ایرانی/ایرانیان؛ نماد صبر، وفاداری و امید