قاسم مومنی، کارشناس مسائل روسیه در تشریح پیامدهای و ابعاد برکناری مسئول دفتر رئیسجمهور اوکراین در گفتوگو با ایلنا عنوان کرد: با توجه به اینکه در بحبوحه جنگ اوکراین، کمکهایی که از طرق مختلف به این کشور ارائه شد شامل دو نوع کمک بود (کمکهای علنی و کمکهای محرمانهای که ثبت و ضبط نمیشد) این روند زمینه شکلگیری شبکهای از فساد در اوکراین را فراهم کرد. در نتیجه، بخشی از منابع مالی و کمکهایی که قرار بود در مسیر مشخصی هزینه شود، به مصرف هدف اصلی نرسید و برخی اختلاسها و تخلفات مالی در ارتش، سازمانهای دولتی و نهادهای دیگر رخ داد. چنین پدیدهای البته سابقه دارد و در بسیاری از کشورها در زمان جنگ، به دلیل نبود امکان حسابرسی دقیق، بمباران مراکز اداری، نابودی اسناد و بههمریختگی ساختارهای نظارتی، موارد مشابهی مشاهده میشود. در این مقطع، این مسئله به نوعی به ابزاری برای فشار بر دولت اوکراین و شخص زلنسکی تبدیل شده اما معتقدم این موضوع بدون اطلاع آمریکا و اروپا نیست؛ بلکه آمریکاییها در حال ارسال پیامی روشن به زلنسکی هستند:گ و اعلام میکنند اینکه دولت کنونی او اگر بخواهند میتواند سقوط کند و دولتی جدید تشکیل شود؛ دولتی که ادامهدهنده مسیر مذاکرات باشد.
وی ادامه داد: این پیام حتی میتواند تهدیدی غیرمستقیم نسبت به خود زلنسکی باشد؛ به این معنا که پروندههای فساد، یا ادعاهای مربوط به فساد، میتواند بهانهای برای کنار گذاشتن او باشد. شاید برخی رسانهها این ماجرا را بزرگنمایی کنند یا اروپاییها و آمریکاییها مواضع تندتری اتخاذ کنند، اما هدف اصلی اعمال فشار بر زلنسکی است تا او را وادار کنند در مسیر صلح، همسو با سیاستهای آمریکا و اروپا حرکت کند. از سوی دیگر، برکناری مقامات کلیدی اوکراین (از جمله کنار گذاشتن مسئول دفتر زلنسکی) پیامدهای مستقیم بر روند مذاکرات خواهد داشت. در همین حال، واکنشهای روسیه نیز قابل توجه است و سخنگوی کرملین، بار دیگر موضوع فساد در اوکراین را برجسته کرده است. از سوی دیگر، وضعیت مذاکرات همچنان پیچیده است. زلنسکی به طور صریح اعلام کرده که هرگز با واگذاری سرزمین موافقت نخواهد کرد و چنین توافقی در دوران ریاستجمهوری او امضا نخواهد شد و حالا او مواضعی سخت و غیرقابل انعطاف اتخاذ کرده است. در مقابل، پوتین نیز تأکید کرده که هنوز برای اظهارنظر درباره نتیجه مذاکرات زود است و طرف روسی نیز در نقطه تصمیمگیری نهایی قرار ندارد.
این تحلیلگر مسائل سیاسی تصریح کرد: در شرایط کنونی روسها سیاستی دوگانه دارند؛ از یک طرف میخواهند به صلح برسند و از سوی دیگر تلاش دارند بیشترین امتیاز را کسب کنند تا بتوانند با دست بالا و موقعیتی قدرتمند از جنگ خارج شوند. تقویت موقعیت پوتین با یک پیروزی در جنگ اوکراین ممکن است پیامدهایی در منطقه داشته باشد و احتمال تکرار الگوی مشابه در کشورهایی مانند مولداوی، قزاقستان، لیتوانی، لتونی و استونی را بالا ببرد. اگر پوتین بتواند سرزمینی را از طریق جنگ ضمیمه کند، این روند میتواند معادلات امنیت بینالمللی را بههم بریزد و جهان را درگیر نگرانیهای جدی درباره امنیت سرزمینی کند؛ چراکه قدرتهای بزرگ ممکن است بهانههایی برای مداخله در مرز کشورهای دیگر پیدا کنند. اما نکته مهمی در این میان وجود دارد. اینکه آمریکا در موضوع واگذاری بخشی از سرزمینهای شرقی اوکراین به روسیه، تا حدی نرمش نشان داده و کوتاه آمده است. این مسئله نه تنها به دولت فعلی آمریکا مربوط است، بلکه حتی اگر رئیسجمهور دیگری نیز در ایالات متحده روی کار آید، به نظر میرسد یک تحلیل عمیقتر و یک سناریوی بزرگتر در پشت این رفتار نهفته است.
وی افزود: به باور من، آمریکاییها اطلاعاتی در اختیار دارند که نشان میدهد ممکن است ساختار قدرت در روسیه در آینده دستخوش تغییر شود و مواردی مانند کنار گذاشته شدن پوتین، وقوع کودتا یا بازگشت روسیه به وضعیتی شبیه دوران پس از انقلاب بلشویکی ۱۹۱۷ در دستورکار باشد. همانطور که پس از انقلاب ۱۹۱۷، ارتش تزار از سرزمینهای اشغالی عقبنشینی کرد و حتی از شمال ایران خارج شد، احتمال دارد آمریکا پیشبینی کرده باشد که روسیه نیز پس از تحولات داخلی مشابه، قدرت و نفوذ خود را از دست بدهد و دولتی روی کار آید که به نوعی همسو با آمریکا و اروپا باشد و کشور را به آرامش نسبی برساند. از این رو، احتمالاً آمریکا در تلاش است با کم کردن هزینههای جنگ اوکراین، بهانهای برای پایان دادن به جنگ ایجاد کند تا بتواند تمرکز خود را از این بحران بردارد و به مسائل مهمتری بپردازد. باید توجه کرد که اولویتهای امروز آمریکا تغییر کرده و خاورمیانه، آفریقا و آمریکای لاتین اهمیت بیشتری یافتهاند. در آمریکای لاتین، روند نزدیکسازی کشورها به واشنگتن با جدیت دنبال میشود، و اگر وضعیت ونزوئلا تثبیت شود، احتمالاً نوبت کوبا و دیگر نقاط خواهد بود.
مومنی در پایان خاطرنشان کرد: در خاورمیانه نیز مسائلی چون رابطه با ایران برای آمریکا اهمیت راهبردی دارد؛ چه از طریق مذاکره و چه از مسیر اعمال فشار. در آفریقا نیز حضور چین و رقابت ژئوپلیتیکی با این کشور، آمریکا را بر آن داشته تا تمرکز بیشتری بر این قاره داشته باشد. در واقع، چین به عنوان کشوری که هم از نظر نظامی، هم اقتصادی و هم جمعیتی قدرت مانور بالایی دارد، اصلیترین چالش آمریکا به شمار میرود. بنابراین، سیاست آمریکا در قبال جنگ اوکراین و روسیه، تنها یک سیاست منطقهای نیست؛ بلکه بخشی از یک راهبرد گستردهتر برای مهار روسیه، کاهش نقش پوتین و تمرکز بر مقابله با چین است. یکی از احتمالات این است که پروژه تغییر حاکمیت در روسیه، چه از طریق حذف پوتین و چه از طریق کودتا، به سازمانهای اطلاعاتی مانند سیا سپرده شده باشد تا در نهایت دولتی همسو با غرب در مسکو بر سر کار آید. از این رو، رفتار اخیر آمریکا (که به نظر غیرعادی و حتی برخلاف روحیات سنتی واشنگتن و اروپا و همچنین برخلاف شخصیت سیاسی ترامپ است) میتواند نشاندهنده وجود یک سناریوی بزرگتر و بسیار مهمتر باشد.