شناسهٔ خبر: 76013621 - سرویس فرهنگی
نسخه قابل چاپ منبع: قدس آنلاین | لینک خبر

«هم این هم آن» بازتابی از جدال نسل‌ها روی یک صندلی گریم

نمایش «هم این هم آن» به نویسندگی و کارگردانی سهند خیرآبادی با بازی گلاب آدینه و نورا هاشمی از ۶ آذر ۱۴۰۴ در پردیس تئاتر آکتور مشهد روی صحنه رفته است؛ نمایشی کم‌دکور و دیالوگ‌محور که با وجود ریتم آهسته، موفق شده سالن را پر کند.

صاحب‌خبر -

به گزارش قدس آنلاین، «هم این هم آن» در ظاهر یک نمایش ساده است، اما در عمق خود چندین مفهوم مهم را هم‌زمان می‌کاود؛ از مواجهه نسل باتجربه‌ای که سال‌ها با رنج و تکنیک و اصول حرفه‌ای پیش رفته تا نسلی که در برابر سرعت و هیاهوی فضای مجازی، خواهان دیده‌شدن سریع و بی‌واسطه است. خیرآبادی این نمایش را نه در یک صحنه پرتحرک، بلکه در اتاق گریم می‌سازد؛ فضایی که معمولاً از نگاه تماشاگر دور مانده و جایی است که بازیگر با چهره واقعی خود، تردیدها، اضطراب‌ها و حتی شکست‌هایش روبه‌رو می‌شود. این انتخاب باعث می‌شود نمایش نه‌تنها درباره بازیگری، بلکه درباره «هویت» باشد؛ هویتی که میان نورهای صحنه و تنهایی پشت آینه تقسیم می‌شود.

تئاتر «هم این هم آن» در مشهد

اجرایی نمایشی اما پرمفهوم

سهند خیرآبادی برای این اثر از ترکیب جزئیات مینیمال و فضایی محدود بهره برده است. دکور نمایش تنها یک اتاق گریم است؛ با میز، صندلی، آینه و چند وسیله پراکنده. این اتاق، صحنه‌ای است که تمام دیالوگ‌ها، درگیری‌ها و کشمکش‌ها در آن رخ می‌دهد.
نورپردازی نمایش تقریباً ثابت است؛ نورهایی که بیشتر از آنکه بر تحریک بصری تکیه داشته باشند، نقش‌شان روشن نگه‌داشتن چهره‌هاست. همین انتخاب باعث شده تمرکز کامل تماشاگر روی میمیک و تکنیک بازی بازیگران قرار بگیرد. موسیقی یا افکت خاصی در نمایش به کار نمی‌رود و نمایش عمداً از هر ابزار هیجان‌زا دوری می‌کند.
بازیگران اصلی اثر گلاب آدینه و نورا هاشمی هستند؛ دو نسل کاملاً متفاوت از بازیگری که این فاصله سنی و حرفه‌ای درون نمایش نیز به سوژه مرکزی تبدیل می‌شود. یک بازیگر جوان و تازه‌کار که شوق تجربه، شهرت و دیده‌شدن دارد و یک بازیگر باتجربه که با آرامش، تسلط و عمق سال‌ها بازیگری، نماینده نسل حرفه‌ای‌تر و اصول‌گراتر است.
در کنار این دو، حضور بازیگر سوم که در بخش ابتدایی نمایش نقش «نظم‌دهنده» صحنه را دارد و با طی‌کشیدن و مرتب‌کردن فضا وارد می‌شود، ساختار اجرا را به‌گونه‌ای تعیین می‌کند که ابتدا مخاطب دچار تردید می‌شود که آیا نمایش آغاز شده یا هنوز در مرحله آماده‌سازی است. همین بازی با انتظار تماشاگر، یکی از ترفندهای کارگردان برای شکستن کلیشه‌های نمایشی است.

شروع آهسته نمایش؛ راهی برای جدا کردن ذهن تماشاگر از شتاب جهان بیرون

ریتم کند ابتدای نمایش شاید مهم‌ترین تصمیم اجرایی خیرآبادی باشد. تماشاگر حدود چند دقیقه شاهد یک صحنه ظاهراً پیش‌پاافتاده است؛ زمین طی کشیده می‌شود، وسایل جابه‌جا می‌شوند و بازیگر اصلی هنوز وارد درگیری داستانی نشده است. این نوع آغاز برخلاف ذائقه رایج تماشاگر ایرانی است که معمولاً انتظار دارد از لحظه اول با شوک، دیالوگ یا حادثه‌ای درگیر شود.
اما این کندی دو هدف مهم دارد: نخست آنکه جهان پشت صحنه را واقعی‌سازی می‌کند و نشان می‌دهد که تئاتر فقط جایی نیست که زیر نور اتفاق می‌افتد. دوم اینکه ذهن مخاطب را از شتاب زندگی روزمره جدا کرده و او را آرام‌آرام آماده ورود به لایه‌های درونی‌تر می‌کند؛ لایه‌هایی که در ادامه نمایش به‌شدت به احساس، سکوت و جزئیات وابسته‌اند.
هرچند برخی تماشاگران ممکن است این مقدمه آرام را کسل‌کننده بدانند، اما سالن پر هر شب و عدم ترک صندلی توسط مخاطبان نشان می‌دهد که نمایش موفق شده با وجود ریتم آهسته، تماشاگر را نگه دارد و او را در فضای خود غوطه‌ور کند.

«هم این هم آن» بازتابی از جدال نسل‌ها روی یک صندلی گریم

تقابل دو نسل؛ آینه‌ای از جامعه امروز ایران

هسته اصلی نمایش جایی است که شخصیت‌ها در آینه اتاق گریم خود را می‌بینند و درباره بازیگری، نقش، تکنیک و حتی شهرت صحبت می‌کنند. این تقابل به‌خودی‌خود نقدی است بر وضعیت امروز هنر و جامعه؛ جایی که بسیاری از جوانان با تصور «یک‌شبه مشهور شدن» وارد مسیر بازیگری می‌شوند و گاه بدون پشتوانه تکنیکی، تنها با تکیه بر دیده‌شدن در شبکه‌های اجتماعی انتظار دارند بر صحنه تئاتر یا صفحه تلویزیون بدرخشند.
نقش نورا هاشمی در این نمایش دقیقاً بازتاب همین وضعیت است؛ بازیگری که در نمایش نماینده این نسل تازه‌وارد است و عدم تسلط بر تکنیک‌های بازیگری بخشی از واقعیت شخصیت او را شکل می‌دهد. نمایش این ضعف را نه پنهان می‌کند و نه تحقیرآمیز نشان می‌دهد، بلکه آن را به یک موضوع تحلیلی تبدیل می‌کند؛ موضوعی که می‌گوید «شهرت سریع» نه‌تنها یک پدیده اجتماعی، بلکه یک چالش جدی برای هنر است.
در مقابل، گلاب آدینه تجربه، اصول و وفاداری به دانش بازیگری را نمایندگی می‌کند. تقابل این دو نسل، در نهایت فراتر از بازیگری می‌رود و به تفاوت نگاه نسل‌ها به جهان، کار، مسئولیت‌پذیری و حتی معنای موفقیت اشاره می‌کند. این بخش از نمایش دقیقاً همان جایی است که اثر تبدیل به آینه‌ای از وضعیت امروز ایران می‌شود؛ جامعه‌ای که در آن بسیاری می‌خواهند بدون پیمودن مسیر، تنها با سرعت به نتیجه برسند و کسانی که مسیر را رفته‌اند، احساس می‌کنند جایگاهشان در برابر شتاب نسل جدید در حال تضعیف‌شدن است.

«هم این هم آن» بازتابی از جدال نسل‌ها روی یک صندلی گریم

دکوری هوشمندانه برای روایت پشت صحنه یک زندگی

طراحی صحنه نمایش، که در نگاه اول بسیار ساده به نظر می‌رسد، یکی از هوشمندانه‌ترین تصمیمات خیرآبادی است. قرار دادن کل داستان در اتاق گریم باعث می‌شود فضای نمایش محدود اما به‌شدت نمادین باشد. آینه در این اتاق هم کارکرد عملی دارد و هم استعاری؛ بازیگران در آینه خود را می‌بینند، نقش‌شان را می‌بینند و مخاطب نیز در آنها جامعه را مشاهده می‌کند.
سادگی دکور با هدف تمرکز بر گفت‌وگوها و چهره‌ها طراحی شده و غیاب هر گونه جلوه بصری یا تغییر صحنه، مخاطب را مجبور می‌کند توجهش را به معنا، تضادها و رفتارهای بازیگران معطوف کند. این ساختار البته برای همه مخاطبان جذاب نیست؛ برخی ممکن است انتظار هیجان بصری داشته باشند، اما نمایش آگاهانه این مسیر را انتخاب نکرده تا به ارزش‌های درونی‌تر بازیگری نزدیک شود.

نورپردازی ثابت و ریتم یکنواخت؛ انتخابی برای برجسته کردن عمق دیالوگ‌ها

نورپردازی نمایش تقریباً هیچ تغییر چشمگیری ندارد. حتی در لحظات اوج روایت نیز نور ثابت می‌ماند. این رویکرد باعث می‌شود نمایش هیچ‌گاه با تکنیک‌های نور به تماشاگر فرمان هیجانی ندهد و این خود بازیگران باشند که بار تمام لحظات را به دوش بکشند.
ریتم کلی نمایش نیز یکنواخت است؛ نه فراز و فرودهای معمول آثار پرکشش را دارد و نه سعی می‌کند با حادثه یا تعلیق مصنوعی مخاطب را نگه دارد. این تصمیم البته ریسک بالایی دارد، اما به‌دلیل قدرت بازیگری آدینه و تمرکز روایت بر کشمکش درونی شخصیت‌ها، نمایش از این خطر سربلند بیرون آمده است.

«هم این هم آن» بازتابی از جدال نسل‌ها روی یک صندلی گریم

اوج نمایش در پرده پایانی؛ بازی خیره‌کننده گلاب آدینه

بخش پایانی نمایش، نقطه ثقل کل اجراست. جایی که گلاب آدینه، در سکوتی عمیق و با نگاه‌های پرمعنا، روبه‌روی آینه می‌ایستد و به‌تنهایی همه وسایل و ابزارهای صحنه را جمع می‌کند. همزمان وسیقی‌ای که پخش می‌شود و گویی که فرد، تمام گذشته خود را مرور می‌کند و با بازی‌ای فوق‌العاده، حتی در سکوتش به این پی می‌برد که من کیستم و آیا جایم اینجا مناسب است و باید بازیگر می‌شدم یا خیر! این لحظه، صحنه‌ای ساده اما بسیار تأثیرگذار است؛ زیرا آدینه نه با دیالوگ‌های طولانی، بلکه با رفتارهایی بسیار ظریف، مفهوم سال‌ها تجربه، ثبات، رنج و حتی حس پوچی را در برابر سرعت نسل جدید مجسم می‌کند.
این تصویر پایانی بیش از هر دیالوگ صریحی نشان می‌دهد که تفاوت میان «کسی که راه را رفته» و «کسی که راه را میان‌بُر می‌بیند» چقدر عمیق است. آدینه در این لحظه عملاً نقش خود را به‌عنوان یک بازیگر حرفه‌ای تثبیت می‌کند و نمایش با همین تصویر، معنای نهایی‌اش را آشکار می‌سازد.

«هم این هم آن» بازتابی از جدال نسل‌ها روی یک صندلی گریم

نمایشی برای اندیشیدن، نه برای هیجان

«هم این هم آن» نمایش پرزرق‌وبرق یا پرحادثه‌ای نیست. نه جلوه بصری خاصی دارد، نه موسیقی گیرایی و نه اتفاقات نمایشی شگفت‌انگیز. اما قدرتش در همین مینیمالیسم است؛ در تمرکز بر چهره‌ها، سکوت‌ها، تفاوت‌ها و تضادهایی که هر روز در جامعه می‌بینیم.
این نمایش شاید برای همه سلیقه‌ها مناسب نباشد، اما برای مخاطبانی که تئاتر را به‌عنوان هنر اندیشیدن، مکاشفه در هویت و مواجهه با لایه‌های پنهان انسان می‌شناسند، تجربه‌ای عمیق و ماندگار است. سالن پر هر شب و همراهی تا پایان نشان می‌دهد که نمایش توانسته با وجود ریتم آرام و ساختار ساده، ارتباط واقعی با تماشاگر برقرار کند.
«هم این هم آن» بیش از آنکه روایتی درباره یک بازیگر جوان و یک بازیگر باتجربه باشد، روایت جامعه‌ای است که میان شتاب و صبر، میان دانش و هیاهو و میان تکنیک و دیده‌شدن گرفتار شده است؛ جامعه‌ای که در آینه این نمایش خود را بازمی‌شناسد، حتی اگر نخواهد بپذیرد.